از زمانی که دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، بار دیگر جبهه مماشات چه در سطح بینالمللی و چه در جبهه داخلی که منافع خود را در خطر میبینند سخت به تکاپو افتادهاند و طبق روال همیشه در لفای نگرانی از وقوع جنگ ناخواسته و یا تحت عنوان نگرانی از افزایش قدرت جناح سختسر «یا به عبارتی» تندروها «و تضعیف جناح» میانهروها ابلاغ میکنند و بهاینترتیب آب به آسیاب رژیم ولایتفقیه میریزند.
این سیاست، اگرچه با انتصاب هاشمی رفسنجانی بهعنوان چهارمین رئیسجمهور رژیم بازمانده از خمینی آغاز شده بود در زمان خاتمی که با شعار دجالانه «گفتگوی تمدنها» برای خروج و جلوگیری از ایزوله شدن رژیم در سطوح بینالمللی به بازار مکاره آخوندها وارد شده بود، اوج بیشتری به خود گرفت و شدت یافت.
وی و همپالگی آنها مکارانه سعی بر آن داشتند تا اصطلاح اصلاحطلبان، البته از نوع دروغین آن را در میان محافل سیاسی غرب جا بیندازند تا رژیم برجایمانده از رهبر عقیدتی خود، یعنی خمینی دجال را از فروپاشی و سرنگونی نجات بخشند و یا روند آن را کُند کنند که البته تا حدی هم موفق بودند.
این روند اتخاذشده همچنان در دوران تشدید اعمال تحریمها با صرف و پرداخت هزینههای گزاف و استخدام مزدورهایی که تحت عناوین مختلف به لابیگری برای رژیم میپردازند ادامه یافت.
پس از نوشیدن جام زهر اتمی، موسوم به برجام در سال ۱۳۹۴، شرایط به کلی دگرگون شد و خطر فروپاشی و سرنگونی را در چشمانداز قرار داد. اگرچه این توافق زیر نظر مستقیم علی خامنهای «ولیفقیه نظام» انجام شد اما همین جناح برای نجات و ادامه حیات خود از طریق تروریسم که یکی از دوپایه اصلی استواری رژیم را تشکیل میدهد، لابیها و مزدوران خود را چه در جبهه داخل و چه در خارج از ایران تحت عنوان «دلواپسان نظام» به بازار فرستاده است تا به بازی طراحیشده جناح «تندروها و» میانهروها «ادامه دهد، البته این بار به نمایندگی حسن روحانی در نقش رئیسجمهور» مدره.
روحانی خود در یک سخنرانی در روز ۱۶ آذر به مناسبت روز دانشجو اعتراف کرد که: «هیچ قدمی در مسئله برجام برنداشتیم، مگر آنکه با مقام معظم رهبری مشورت کردیم و جلسه گذاشتیم. نامههای مکتوبی که ایشان خطاب به بنده دادهاند و دستوری که بنده روی این نامهها نوشتهام، موجود است. هیچ نامهای نبوده که ایشان بنویسند، مگر اینکه بنده دستور اجرای کامل بدهم».
از سوی دیگر سیاست رسمی آمریکا در قبال ایران که سیاست مماشات و باج دادن و سکوت و چشمپوشی در برابر سرکوب داخلی و ماجراجوییهای منطقهای آخوندها بود در زمان اوباما نهتنها ادامه یافت بلکه شدت نیز یافت. با این تفاوت که در آن دوران هیچیک از «دلواپسان» برونمرزی به سیاست خارجی اوباما در برابر رژیم ایران اعتراضی نکرده و آن را مایه نگرانی برای آینده جنبش مردمی ندانستند.
بدیهی است که بها و هزینههای گزاف این سیاست مشمئزکننده، مخرب و ضد مردمی غربیها را مردم ایران مجاهدین خلق و مقاومت سازمایافته ایران پرداختند.
استران استیونسون، رئیس گروه دوستان ایران آزاد، در مصاحبه با روزنامه الزمان بینالمللی ۷ دی ۹۵ گفت: «واقعیت این است که استراتژی اوباما در خاورمیانه مبتنی بر سیاست سازش و نزدیکی به ایران بود و به همین دلیل همه امتیازات ممکن را در هر زمینهای از عراق گرفته تا توافق هستهای به رژیم ایران داد و حوادث فجیعی که اکنون در سوریه رخ میدهد نمونه روشنی از سیاستهای فاجعهبار اوباماست. اگرچه هنوز زود است که بگوییم تغییری در سیاست امریکا در قبال ایران وجود دارد ولی حداقل میتوان گفت که یک فرصت بزرگ برای ایجاد موضعی قاطعتر در مورد سیاستهای خصمانه رژیم ایران در منطقه و در داخل ایران و سیاست سرکوب و نقض حقوق بشر که بر مردم ایران اعمال میکند، به وجود آمده است».
این «فرصت بزرگ» و تغییر سیاست مماشات آمریکا به سمت «سیاست قاطعتر» نگرانیهای رژیم حاکم بر ایران را، خصوصاً بعد از تمدید قانون تحریمهای علیه رژیم ایران به مدت ۱۰ سال از جانب کنگره آمریکا و همچنین اعمال تحریمهای علیه ۵۰ شرکت و موسسه رژیم برای جلوگیری از توسعه برنامه موشکی و هستهای آنها، افزایش داده است.
در همین رابطه «دلواپسان نظام» و سوپاپ اطمینانهای رژیم با همان کارت شناختهشده، اما اکنون سوخته، اتخاذ یک سیاست سختتر از سوی آمریکا را با علم کردن، لولوخورخوره تندروها و جنگ، «بمباران اتمی»، «بمباران غیر اتمی» و «حمله نظامی زمینی»، از سوی دولت آمریکا، به زیان دولت «میانهرو» دانسته و بدین ترتیب به ایفای نقش خائنانه خود ادامه میدهند.
جبهه مماشات همچنین خطر «تجزیه ایران» و یا «سوریهای» شدن ایران را دستآویز استدلالهای آبکی خود قرار میدهند و بدان تمسک میکنند، بدون آنکه به تفاوتهای اقلیمی، جغرافیای سیاسی و فرهنگی ایران در مقایسه با کشورهای منطقه کمترین توجهی داشته باشند و هیچگاه به نقش رژیم آخوندی در وضعیت امروز سوریه و سیاست جنگطلبانه، تروریستی و بیثبات کننده آخوندها در یمن، افغانستان، لبنان و دیگر کشورها و پشتیبانی از گروههای تروریستی اشارهای نکرده و آن را عمداً به دست فراموشی میسپارند.
البته جناح «تندروها، نیز همزمان به ایفای نقش خویش پرداخته و گاهگاه با» عربدهها «و» رجزخوانیها که «به پارس سگ ترسو»، شباهت دارد پرداخته تا به مزدوران خارجه خود سوخترسانی کنند.
این جبهه مماشات البته برای لاپوشانی منظور اصلی خویش هیچگاه به روی نامبارک خود نیاورده و نمیآورند که بخش اعظم درآمدهای ملی ایران صرف همین سیاستهای تروریستی میشود.
خبرگزاری مهر در آذرماه امسال، با مقایسه بودجه نهادهای نظامی لایحه سال آینده و نخستین سال زمامداری دولت روحانی، از رشد ۸۶ درصدی بودجه این نهادها گزارش داده بود. بر اساس همین گزارش بیشترین میزان رشد بودجه مربوط به بودجه سپاه پاسداران میشود و به این تفصیل بودجه مشترک سپاه در لایحه بودجه سال ۹۶ بالغ بر ۲۲ هزار و ۲۴۵ میلیارد تومان تعین شده است که در قیاس با سال ۱۹۹۳، یعنی نخستین سال زمامداری دولت تدبیر و امید، رشدی معادل ۱۰۰ درصد داشته است.
آنها هیچگاه به این امر اعتراف نکرده و نمیکنند که جنگ جناحهای مختلف رژیم نه در رابطه با نگرانیهای آنها در مورد سرنوشت ایران و اغتشاش در روند تدریجی اصلاحطلبی از درون رژیم است، بلکه بر سر چپاول و به یغما بردن باقیمانده این سرمایه ملی است.
یکی از مهرههای بهاصطلاح «اصلاحطلب» اخیرآ در مصاحبهای با روزنامه اکسپرسن که در رابطه با سفر نخستوزیر و هیئت بلندپایه تجاری سوئد به ایران انجام شده بود، اعتراف میکند که فساد در ایران سیستماتیک است و اضافه میکند که «همه فاسدند، بانکها، دستگاه قضائی، دوائر دولتی، تمامیت سیستم. بدون فساد نمیتوان کاری را پیش برد». اگرچه وی و به قصد تطهیر روحانی، این امر را نتیجه دولت احمدینژاد میداند. ایشان هم البته، پیرو انقلاب مخملی است و در بیانات خود همان لولوخورخوره جناح «سختسر» را یادآوری میکند.
این در حالی است که سابقه فساد در رژیم آخوندی با عمر رژیم از زمان بنیانگذاری آن برابری میکند و اینگونه استدلالها کودکی را هم فریب نمیدهد. به نظر میرسد افشاگریهـای جناح مقابل از دزدیهای نجومی افراد منصوب به جناح «مدره» گوش آنها را ناشنوا و به یادسپاری شان را مخدوش کرده است.
بااینوجود معلوم میشود که نگرانیهای جبهه «دلواپسان خارج از کشور نظام» نه از بابت تقویت جناح «تندروها» در ایران است، بلکه از اعتلا و اعتبار مقاومت ایران و چشمانداز سرنگونی تام و تمام رژیم حاکم است که از همان ابتدای امر بهعنوان تنها راه بازگشت صلح و ثبات منطقه و رهائی مردم ایران از چنگال این «اختاپوس هزارپای» تروریسم بنیادگرای اسلامی تلاش کرده، بر آن اصرار ورزیده و آن را به پیش برده است.