ابتدا نگاهی کوتاه به واکنشهای درد آلود رژیم فرتوت ولایت فقیه می اندازیم که یکباره و پس از دیدار سناتورهای آمریکایی با رییس جمهور برگزیده مقاومت در تیرانا افسار پاره کرد و رعشه سرنگونی سراسر وجودش را فراگرفت و هنوز چند ساعت از این دیدار نگذشته دهها رسانه اش از هر دو جناح ”اصلاح طلب” و ”اصولگرا” با عکس و تفاصیل به این دیدار پرداختند:
«سناتورهای آمریکایی با سران مجاهدین در آلبانی ”راه حل های ایجاد بی ثباتی در ایران”!! را بررسی کردند(سایت تابناک پاسدار محسن رضایی ۲۲مرداد/۱۳ اوت جاری) یا «برخی از تحلیلگران نیز بر این باورند که جلسات میان مقامات آمریکایی و اعضای ارشد منافقین ”در راستای تقویت فشارهای آمریکا علیه ایران” در صحنه بین المللی است» (سایت دولت بهار ۲۲مرداد/۱۳اوت جاری) و یا «در حالیکه ماه اوت به دلیل تعطیلی معمولا ماه کم فعالیتی در سیاست جهان است، اما برای ایران کاملا برعکس بود و ”طیف گستردهای از تحولات پیرامون این کشور اتفاق افتاد”» (خبرگزاری حکومتی تسنیم ۲۲ مرداد /۱۳ اوت جاری) و «در دیدارهایی که مقامات آمریکایی با اعضای گروهک تروریستی منافقین برگزار میکنند، ”همواره درباره براندازی حکومت در ایران” صحبت میشود.» (آفتاب نیوز ۲۲مرداد/۱۳اوت جاری) و یا “سناتورهای آمریکایی همچنین در مورد تلاش گروهک منافقین برای آنچه ایجاد دموکراسی و حقوق بشر در ایران خواندند، آرزوی موفقیت کردند» (ایران آنلاین ۲۲ مرداد/۱۳ اوت جاری)... و انبوهی از این انعکاسات که در حوصله این یادداشت نیست.
اکنون به تأکیدات رئیس جمهور برگزیده مقاومت در این دیدار توجه کنیم:
- برخلاف تبلیغات حامیان رژیم، استبداد مذهبی حاکم از درون بسیار پوسیده و شکننده است و اگر حمایتهای خارجی و به ویژه سیاست مماشات در آمریکا و اروپا نبود این رژیم تا این اندازه دوام نمی آورد
- تغییر رژیم در ایران یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، این تغییر در دسترس است.
- یک آلترناتیو معتبر و دموکراتیک وجود دارد.
- مترادف دانستن تغییر رژیم و دموکراسی برای ایران با جنگ و بی ثباتی در منطقه، فریب محض است و منشأ آن تبلیغات لابی های رژیم ایران در پایتختهای غربی است.
- رژیم و پشتیبانان و لابی های آن، واقعیت را دجالانه و به عمد، معکوس جلوه می دهند تا مردم ایران و این منطقه از جهان را سزاوار فاشیسم دینی و بنیادگرایی و تروریسم تحت نام اسلام قلمداد کنند. در حالیکه سرنگونی این رژیم در واقع لازمه پایان یافتن بحران و جنگ در منطقه است.
در اینجا طی دو ملاحظه تنها به بخشهایی از دو محور از این تأکیدات می پردازیم.
ملاحظه یکم. رژیم حاکم بر ایران چه می گوید؟ مدعی است که باثبات ترین کشور منطقه است. حالا نگاه کنید به این سخنان، این حرفها از طرف یک نیروی اپوزیسیون رژیم نیست از یک مقام درجه اول رژیم است که دستش توی کار است و می داند که در درون رژیم چه می گذرد، یک پاسدار شکنجه گر که سالها معاون رییس جمهور بوده. حمید بقایی معاون احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری وی خطاب به سردمداران رژیم می گوید: «… بهزودی سرنگون میشوند. هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. قوه قضاییه ظالم است. اژهای دروغگوست. یک عده فاسد سر کارند. فلانفلانشدههای بیانصاف...»...
و در مقابل ابطحی رییس دفتر خامنه ای جواب می دهد: “چقدر بیجنبهاند. بقایی چند روز رفته زندان، میگوید این نظام سقوط میکند… سپس میگوید بروید زندانها را ببینید. انگار کهریزک در عهد دقیانوس بوده و مرتضوی هم رفیق بطلمیوس! که نشده در آن دوران به زندانها سر بزنند»... این تنها یک فاکت از انبوه جنگ و دعواها و به هم پریدنهای عناصر رژیم فقط در درون آن است. می توان به انبوه مشکلات اقتصادی و اجتماعی و بحرانهای اجتماعی و سیاسی و تضادهای نفس گیر درون این رژیم اشاره کرد اما همین فاکت به تنهایی کافی و گویا است. وقتی از پوسیدگی و شکنندگی رژیم سخن می رود چه بسا کلمات جوابگو نباشند. در این بحبوحه است که رژیم مدعی ثبات است، هیچ ثباتی نه در کار هست و نه در کار بوده.
اگر طی ۱۶ سال قبل از ریاست جمهوری فعلی آمریکا که سنگ را بستند و سگ را رها کردند، مقاومت ایران را محصور کردند و به زنجیر کشیدند و در لیست بردند و در مقابل، دیکتاتوری تروریستی مذهبی حاکم بر ایران را رها کردند که در عراق و سوریه و فلسطین و یمن و لبنان و افغانستان یکه تازی کند، اگر بوش نپسر به خاطر وضعیت مفتضحی که به علت اشتباه استراتژیک در حمله آمریکا به عراق به وجود آورده بود دست رژیم را باز نمی گذاشت و اوباما در طول دوران هشت سال ریاست جمهوریش بیشترین امتیازها را به این رژیم نمی داد و هواپیما هواپیما پول نقد برایش ارسال نمی کرد و خدا می داند که چه افتضاحات دیگری که به بار آمده و ما هنوز نوک کوه یخ را هم ندیده ایم، اگر اوباما راه مماشات در پیش نمی گرفت و افسرانش در اشرف چشم بر روی کشتار مجاهدان نمی بستند، و اپوزیسیونی که سلاحش تنها وسیله دفاعش در برابر جلادان ولایت فقیه در عراق بود، بی دفاع و بی سلاح در برابر دژخیمان عراقی ولایت فقیه رها نمی کردند، آن وقت این رژیم در همان عراق به زباله دان تاریخ سپرده می شد که بماند، خود عراق هم به این وضعیت نمی افتاد. خوب خاطرم هست که در همان روزهای اول جنگ وقتی به یک آمریکایی توضیح می دادم که رژیم ایران در حال نفوذ در عراق است، او با کنایه می گفت: شما پشت هر درخت یک پاسدار رژیم ایران را می بینید! و البته که باور نمی کرد. بعدا دیدند که یکی نبود، پشت هر درخت یک گله پاسدار در حال چریدن بودند. آری اگر این سیاست پلید، سیاست مماشات وجود نداشت، رژیم در این نقطه نبود، رژیم نمی توانست به این نقطه برسد. اما به هر حال گذشته با بهای بسیار سنگینش گذشته است.
ملاحظه دوم. مترادف دانستن تغییر رژیم و دموکراسی برای ایران با جنگ و بی ثباتی در منطقه. این فریبی است که رژیم در همه جهات هم در داخل ایران و هم در خارج به شدت مشغول است تا در داخل به مردم و در خارج به طرف حسابهای بین المللی بباوراند که اگر رژیم برود وضعیت بدتر خواهد شد و برای اثبات این فریب عراق و سوریه را مثال می زند. حال آن که اتفاقا بی ثباتی در این دو کشور به طور مطلق به علت حضور و دخالت فعال همین رژیم بوده است. بسیار دشوار است که تصویری دقیق از شرایط بعد از سرنگونی این رژیم در ایران داشت اما یک چیز واضح است و آن این که یک آلترناتیو مردمی وجود دارد با پایگاه فراگیر و گسترده و با تشکیلاتی فولادین که آماده است در نقطه و لحظه مناسب وارد شود و سیر تحولات را در مسیر درست هدایت کند. خاطرمان هست که وقتی در ایران انقلاب شد و رژیم شاه سرنگون شد تعداد کل مجاهدین آزاد شده از زندان به چند صد تن نمی رسید و تعداد «عضو»های آنها از چند ده تن تجاوز نمی کرد. این نیرو به برکت رهبری مسعود رجوی توانست ظرف دو سال و اندی به بزرگترین نیروی مخالف رژیم که می رفت رژیم را سرنگون کند تبدیل شود. اکنون به لحاظ کمی هزاران عضو و نیروی فعال مقاومت در سرتاسر جهان و با کیفیتی صدها هزار برابر آن دوران، تک به تک سرمایه هایی هستند که می توانند کشتی آشوب زده این میهن رنج دیده را پس از سالیان به ساحل مقصود برسانند...
... و آن روز نزدیک است...
..