«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمی تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینه یی از نفی دموکراسی، نفی ملّیت، و نفی دستاوردهای مدنیّت و فرهنگ و هنر می جوید.
این چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد ماند و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتک سنگین خویش در هم خواهد کوفت. امّا نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمّل خواهد شد که بی گمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلق زده هر اندیشه آزادی را دشمن می دارند و کامگاری خود را جز به شرط امحای مطلق فکر و اندیشه غیرممکن می شمارند.
پس نخستین هدف نظامی که هم اکنون می کوشد پایه های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانه ها و هجوم علنی به هسته های فعّال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکّران و آزاداندیشان جامعه است.
اکنون ما در آستانه توفانی روبنده ایستاده ایم. بادنماها ناله کنان به حرکت درآمده اند و غباری طاعونی از آفاق بر خاسته است. می توان به دخمه های سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بی امان بگذرد. امّا رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمی کند. هر فریادی آگاه کننده است. پس از حنجره های خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حُدوث (=رخ دادن) توفان را اعلام خواهیم کرد.
سپاه کفن¬پوش روشنفکران متعهّد در جنگی نابرابر به میدان آمده اند. بگذار لطمه یی که بر اینان وارد می آید نشانه یی هشدار دهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدوده جغرافیایی در معرض آن قرار گرفته است».
(کتاب جمعه، شماره یک، سال اول، 4 مرداد ماه 1358 ـ به سردبیری احمد شاملو).