شمس الدین، پسر میرزا حسن رشدیه، درباره زندگانی و خدمات فرهنگی پدرش کتابی نوشته با عنوان «سوانح عمر». این کتاب دربردارنده زندگی رشدیه از کودکی تا بمباران اولین دوره مجلس شورا در دوم تیرماه 1278شمسی و آغاز استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار. بخشی از کتاب «سوانح عمر» را، در مورد چگونگی تأسیس اوّلین مدارس جدید در ایران در زیر می خوانید.
«...در سال ۱۳۰۰ هجری حاج میرزا حسن رشدیه تبریزی، پس از طی دوره دو ساله تهیه معلّم دارالمعلّمین بیروت ... در تحت حمایت و سرپرستی برادر مادریش حاج آخوند مقیم ایروان، اولین مدرسه ایرانی را در ایروان تأسیس و تا پنج سال دایر داشت.
در سال ۱۳۰۵ قمری به دامن مادر وطن گراییده، به میمنت و مبارکی، اولین مدرسه را در تبریز تأسیس و تا ده سال مقیم آن جا بود؛ و نُه بار مدرسه گشود و دستخوش حوادث شده است...
رَبیع الاوّل سال 1305قمری (1259 شمسی)، مجلس امتحان آخر سال در حضور وُجوه (=چهره های) اَعیان و بزرگان و علمای تبریز، با شکوه خاصی برگزار کرده، توجه خواص را جلب کرد.
مجلس تمام شد. فردا صبح، رئیس السّادات مدرسه را بسته، رشدیه را تکفیر و اهدار دَم (=مباح کردن خون کسی ـ مَهدور الدّم شناختن کسی) کرد. رشدیه شبانه به مشهد فرار و پس از شش ماه به تبریز مراجعت کرد. رئیس السادات، هم مرده بود. رشدیه مدرسه را در محله بازار دایر، و در سایه استقبال مردم، مدرسه، خوب میگشت و دارای سیصد و چند شاگرد بود و عمرش را به آخر سال رسانید و امتحان درخشانی داد، و پیشرفت و ترقی شاگردان مایه تمجید و تحسین همگان شد.
طلبه های علوم دینی ساکن مدرسه "صادقیه"... درصد انحلال مدرسه برآمدند. فردای آن روز اَجامر و اوباش، مدرسه را غارت و مدیر را در صورت ماندن، تهدید به قتل کردند.
رشدیه باز از راه روسیه عازم مشهد [شد] و پس از چند ماه به تبریز مراجعت [کرد] و در محله خودش، چرنداب، با اطفال فقرا و دراویش مدرسه را دایر و شمار شاگردان را به سیصد و هفتاد و چند، و شمار معلّمان را بهدوازده رسانده بود.
مکتبداران اطراف به علمای شهر متوسّل [شدند] و آنها به پدر رشدیه (آخوند ملامهدی) اخطار کردند که امر به توقیف مدرسه نماید. پدر، صلاح فرزندش را در بستن مدرسه دید. مدرسه بسته شد.
اهالی محلات دیگر طالب شدند که مدرسه آنجاها دایر شود. علما حکم تکفیر دادند.
[پدرم] بهمشهد رفت و پس از شش ماه باز به تبریز مراجعت کرده، در محله "نوبر"، مدرسه را عَلَم کرده، بهصحّت و عافیت و سلامت به آخر سال رساند. امتحان بسیار عالی داده، جلب توجه خواص کرد. همه با شوق و ذوق مدرسه را استقبال میکردند. حکم حُرمت (=حرام بودن) آن نوعروس، از ملاهای محلی صادر شد...
مواد عمده تدریسیه مدرسه، قرآن، ترجمه اَذکار (= ذکرها، دعاها)، اذان و اقامه و نماز و فقه و بیان متفرّعات مسائل شرعی و کتب اخلاقی از گلستان، اَبوابالجنان و صرف و نحو مختصر بود.
علت این تکفیر و تحریم، فتنه جویی چند نفر از طلبه های مدرسه صادقیه بود، که در این محل بودند.
میان اهل محل و علمای محل و طلبه ها، مباحثه و مشاجره درگرفت و نزدیک بود کار به جای باریک برسد. دوستان برای خواباندن فساد، رشدیه را وَجه المُصالحه قرار دادند. رشدیه مجبور گردید برای چندمین بار، مجدّداً، شبانه به مشهد [برود] و پس از چند ماه به تبریز مراجعت و مجدداً در محله "بازار" برای دفعه پنجم، مدرسه را دایر کرد. کارش از استقبال مردم بالا گرفت. مدرسه در دو حیاط مجاور دارای چهارصد و هفتاد و چند شاگرد بود. رجّاله ها ریختند و مدرسه را غارت و کودکی را از پله ها پرت کرده، شهیدش ساختند و غوغایی سخت برپا کردند...
تاٌسیس مدرسه در تهران
“ به میمنت و مبارکی، اولین مدرسه در تهران در سال 1315قمری (1269 شمسی)، در باغ کربلایی عباسعلی افتتاح و لوحه مدرسه رشدیه بر سر در آن نصب شده و مورد استقبال فراوان قرار گرفت...
در آن روزها، مدرسه رشدیه قریب سیصد و سی و چند شاگرد داشت که پنجاه نفر از اطفال فقرا تحت کفالت امین الدّوله بودند و ناهار و لباسشان را معظّم له میداد و قریب دویست و پنجاه و چند نفر هم زادگان اعیان و متوسطین بودند ...
از اعیان زادگان ماهی سه تومان شهریه [گرفته می شد] و از متوسطین ماهی دو تومان و پانزده قران. و بقیه بی بضاعتانی بودند که مجاناً پذیرفته شده بودند. و به تمام شاگردان ناهار حسابی با طَبخ (=پُخت) عالی داده میشد، که از اعیانزادگان و متوسّطین، ماهی سه تومان پول ناهار و سه ماه به سه ماه پیش گرفته...».
(«سوانح عمر»، شمس الدین رشدیه، «نشر تاریخ ایران»، مجموعه «متون و اسناد تاریخی»، کتاب دوازدهم، تهران، 1362).