عبدالعلی معصومی ـ «حیات خفیف خائنانه»

 «حیات خفیف خائنانه»

 عبدالعلی معصومی

 مهندس مهدی بازرگان, اولین نخست وزیر رژیم خمینی, در روز 29دیماه 1373 (20ژانویه1995) در سن 88سالگی درگذشت. دو سه هفته پیش از سالگرد درگذشت او و چند روز پیش از قیام سراسری مردم به پاخاسته ایران در روز عاشورا, وزارت اطلاعات رژیم, ابراهیم یزدی, دبیرکل نهضت آزادی و چهار تن از مسئولان بالای آن را بازداشت کرد.  در پی بازداشت دکتر یزدی و یارانش، گردانندگان بازمانده، «تعطیل» نهضت آزادی را اعلام کردند.


بیست و یک سال پیش در 12مهرماه 1367 مرحوم مهندس بازرگان, دبیرکل آن روز نهضت آزادی, در نامه سرگشاده یی به «رهبر انقلاب» (خمینی) ضمن اعتراض به «اقدامات غیرقانونی» علیه نهضت آزادی, اعلام کرد «مدّعیان», «نهضت آزادی» را در دوراهی انتخاب  میان «حیات خفیف خائنانه یا توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» قرارداده اند و او ناگزیر است میان این دو گزینه یکی را انتخاب کند و در ضمن از سیاست «مدّعیان» از ادامه فعالیت نهضت آزادی به مثابه «شیر بی یال و دم و اشکم» پرده برداشت: «آنچه مدّعیان خواسته و پرداخته‌اند این است که اولاً، نهضت آزادی ایران، با فلج شدن از داخل و لکّه‌دار شدن در خارج، اسماً در صحنه سیاست و خدمت باقی بماند ولی عملاً منشأ اثر مثبتی نبوده، حیات و حرکت چندان، جز در زیر ذرّه‌بین اطلاعاتی آنها ... نداشته باشد. ثانیاً، با تظاهر به این که در جمهوری اسلامی ایران حزب قانونی مخالف ... حضور و فعالیت و امنیّت دارد، بتوانند به تبلیغات نادرست سیاسی و انتخاباتی و به خلافکاری اقتصادی و اداری و سیاسی خود جامه حق به جانب بپوشانند و نهضت آزادی وسیله برای فریبهای سیاسی و خیانت بشود. در هر حال دو انتخاب پیش روی ما گذارده‌اند: "حیات خفیف خائنانه یا توقف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه"».
بازرگان در همین نامه «هشدار» داد که نهضت آزادی فعالیتش را متوقّف خواهدکرد «اگر جریان به صورت ناروا و ناجوانمردانه فعلی ادامه یافته، دفتر نهضت آزادی پس داده نشود، فعّالین دستگیر شده آزاد نگردند، از آنها عذرخواهی و اعاده حیثیّت به عمل نیاید، طوقهای تعهّد همکاری و جاسوسی از گردن اعضا و همکاران برداشته نشود، ارعابها و ممانعتهای شهرستانها و تهران متوقف نگردد...»
البته بازرگان در ادامه نامه سرگشاده اش به خمینی، برای خدشه وارد نشدن به «کیان نظام»، این رهنمود دلسوزانه را هم اضافه کرد که اگر این مانع تراشیها خاتمه نیابد, این دو نتیجه را درپی خواهدداشت: «ملت شرافتمند ایران و مردم عدالت‌خواه جهان خواهند دانست که چون حاکمیت ایران طاقت تحمّل آزادی و کمترین صدای مخالف را ندارد، در حیات و حضور جنابعالی دست به تعطیل نهضت آزادی (و جمعیت و گروههای ایرانی قانونی) زده است، ضمن آنکه به طرفداران براندازی و آشوب و انهدام ایران سند داده‌اند که مبارزه مسالمت‌آمیز قانونی در چارچوب اسلام و انسانیت و اصول، راه نادرست و بی‌فایده است...» 
خمینی به نامه بازرگان پاسخی نداد و تضییقات بر نهضت آزادی همچنان ادامه یافت، امّا بازرگان در دو انتخابی که «مدّعیان» برای ادامه فعالیت پیش رویش گذاشته بودند ـ «حیات خفیف خائنانه یا توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» ـ اولی را برگزید و تا پایان زندگیش همان فعالیت مورچه وار را در تنگنای مضیقه های گوناگون وزارت اطلاعات ادامه داد و حاضر به «توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» «نهضت آزادی» نشد.

 مبارزه «مسالمت آمیز» و مورچه وار   
بازرگان درباره فعالیت مورچه وار در میانه تنگناهای موجود، در مصاحبه با روزنامه آلمانی فرانکفورتر راوندشاو, که هشت روز پیش از درگذشتش (12ژانویه1995) در آن روزنامه به چاپ رسید, می گوید: «گاه به گاه دفتر سیاسی مان جلساتی برگزارمی کند؛ همین و بس. کتابها و نشریاتمان را هم اجازه نداریم منتشر کنیم... هر از چندگاهی اعلامیه یی می دهیم اما این کار هم با مشکلاتی همراه است. مثلاً ما نمی توانیم آن را با پست برای دیگران بفرستیم. زیرا اصلاً به دست کسی رسانده نمی شود و یا اگر رسانده شود, گیرنده آن گرفتاری پیدا می کند. به این ترتیب فقط می توانیم بین خودمان پخش کنیم؛ صد تا صد و پنجاه نسخه, نه بیشتر... حتی در درون چارچوبی که نظام تعیین می  کند, هیچگونه آزادی وجود ندارد. کوچکترین گردهمایی آدمها, حتی اعتصابهای کارگری و  دانشجویی, از وحشت این که مبادا گسترش بیابد با قهر و خشونت سرکوب می شود. همچنان که حوادث چندماه پیش قزوین (12و 13مرداد1373) نشان  داد. آنجا به طوری که همه می دانند, موضوع بر سر تقسیمات استانی تازه بود, حتی مقامات محلی و امام جمعه هم با مردم موافق بودند. آنها حتی امام جمعه را نیز برکنار کردند و شمار بسیاری را نیز کشتند (مصاحبه کننده از کشته شدن سه تاچهار هزار نفر یادمی کند) ... آنها آدمهای بسیار زیادی  را اعدام کردند... گاه پیش می آید که دفتر نشریات و مجلّات، مورد حمله گروههای ضربت قرار می گیرد و ویران می شود. چنان که درمورد مجله "کیان", پس از انتشار مصاحبه یی با من, اتفّاق افتاد... طبیعتاً مهاجمان مورد پیگرد کیفری هم قرار نگرفتند... آن طور که ما می بینیم حتی پنج درصد هم نیستند کسانی که رژیم به آنها اتّکا دارد... ملّاها ابداً به هیچ تغییری نمی اندیشند. نصایح ما اثری نمی کند...»
بازرگان در این مصاحبه از تاٌکید بر این نکته نیز غافل نیست که این رژیم با وجود همه این معایب, این حسن را هم دارد که جلو تجزیه ایران را می گیرد و به همین علت باید به کمک آن شتافت که سرنگون نشود, چرا که اگر «ملاها کنار بروند, در هر گوشه یی هرکسی آش خود را می پزد؛ یک گوشه کردستان است, گوشه دیگرش آذربایجان و در جنوب خوزستان. تجزیه تهدید می کند ما را...» (چشم انداز, شماره 14, زمستان 1373, آینده هولناک است, ترجمه فرهاد مرندی نیا).

دشمنی پایان ناپذیر با «براندازان»
نهضت آزادی اگر در هیچ زمینه یی امکان فعالیت ندارد امّا در مبارزه با «براندازان» از هر جهت آزادی مطلق دارد و در این راه با هیچ مانع و رادعی روبه رو نیست و در این میدان با هر شیوه یی که بخواهد به پیش می تازد. چند نمونه آن را در زیر می بینید:
ـ عملیات «فروغ جاویدان» (به بیان رژیم: «مرصاد») در اولین هفته مرداد1367، تب لرزه مرگ بر پیکر نظام ولایت فقیه افکند به طوری که علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه آن روز خمینی و مشاور کنونی خامنه ای وضع اسفبارش را بعد از شنیدن خبر  حمله ارتش آزادی و پیشرویش تا نزدیکی کرمانشاه، در مصاحبه با روزنامه «ایران» در روز 18تیر 1386 در پاسخ به این پرسش که «تلخ ترین روز کاری شما در سالهایی که در وزارت امور خارجه بودید، چه بوده است؟» چنین توصیف کرد: «تلخ ترین روز آن موقعی بود که بعد از قبول آتش بس از سوی امام و قبول قطعنامه ۵۹۸ برای برقراری آتش بس، به نیویورک رفتیم. در نخستین جلسه یی که می خواستیم با آقای دکوئلار ملاقات کنیم، همین که نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین (=مجاهدین) به ایران حمله کرده و کرند و اسلام آباد غرب را تصرّف کرده اند و پشت دروازه های کرمانشاه هستند، درحالی که ما رفته بودیم تا برای آتش بس صحبت کنیم. خلاصه این تلخ ترین روز در طول ۱۶ سال عمر کاری من بود. من سیگار نمی کشیدم، در آن موقعی که تلکس را به من دادند آن قدر ناراحت شدم که از یک نفر یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را می کشم!».
ـ چند روز پس از عملیات «فروغ جاویدان», سران نهضت آزادی (بازرگان, ابراهیم یزدی و دکتر یدالله سحابی) در یک کنفرانس مطبوعاتی که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی در روز 10مرداد67 برگزار شد, این حمله را محکوم کردند. دکتر یزدی به عنوان سخنگوی نهضت آزادی در پاسخ به این پرسش که «نظر شما درباره حرکتهای اخیر به اصطلاح مجاهدین چیست؟»، «با اشاره به بیانیه نهضت در زمینه  پذیرش قطعنامه 598، که قبلاٌ انتشار یافته است، گفت: "در این بیانیه دو عبارت منحرف شده از اسلام و ایمان به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی در مواضعی که آنها دارند، آورده  شده که نمی تواند مورد تایید نهضت آزادی باشد. نهضت به کرّات با شدّت و قاطعیت، روی آوردن به بیگانگان را به شدت محکوم کرده است. به ویژه بیگانگانی که دست به چنین تجاوزهایی می زنند. این امر به هیچ وجه قابل توجیه نیست» (کیهان هوایی، شماره 789، 19مرداد 1367).
سران نهضت آزادی در این کنفرانس مطبوعاتی سازمان مجاهدین را «منحرف شده از اسلام و ایمان به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی» و در خدمت «بیگانگان» اعلام می کنند و چندی بعد با این که جنگ با عراق با پذیرش آتش بس از سوی دو طرف درگیر، خاتمه یافته بود و تهدیدی از طرف عراق در کار نبود، «نهضت آزادی» در اطلاعیه یی به تاریخ 12شهریور 1367، «خواستار حضور فعّال همفکرانش در جبهه ها شد». «دانشجویان نهضت آزادی» در اطلاعیه یی زیر عنوان «وظیفه دینی و ملی همگان در دفاع از تمامیت ارضی و استقلال ایران و حاکمیت ملی» اعلام کردند: «ما دانشجویان نهضت آزادی ایران در این برهه حساس از زمان، برای دفاع از میهن و آیین خود بنا بر غیرت ملی و فریضه دینی، جهت حضور فعّال در جبهه ها اعلام آمادگی می نماییم».
بازرگان در نامه سرگشاده اش به خمینی در 12 مهر67، هم دشمنی اش را با براندازی رژیم و مجاهدین اعلام کرد و ضمن پافشاری بر «مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز»، نوشت: «نهضت آزادی که شدیداٌ مخالف با مبارزه مخفی و خشونت  برای براندازی نظام بوده و از توسّل به بیگانگان و انتظار عمل آنان نیز امتناع می ورزیده است، برای جلوگیری از خطا و خرابیها، تنها راه حل مشروع و سازنده مؤثّر را در مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز علنی جستجو کرده است».
البته این مبارزه مسالمت آمیز همراه خواهد بود با پذیرش قانون اساسی رژیم و اصل ولایت فقیه، اعمّ از مطلقه و یا غیرمطلقه. گردانندگان نهضت آزادی که خود را «موافقین غیرحاکم» نظام ولایت فقیه می دانند، بارها از فعالیت  در چارچوب قانون اساسی رژیم با قبول اصل ولایت فقیه استقبال کرده اند. ازجمله ابراهیم یزدی در گفتگوی مطبوعاتی اش در بهمن 1367 درباره «دیدگاه نهضت آزادی درمورد ولایت فقیه» گفت: «نهضت آزادی بارها موضع خودش را درباره ولایت فقیه، اعمّ از مطلقه و یا غیرمطلقه، اعلام داشته. ما در چارچوب قانون اساسی ولایت فقیه را می پذیریم» (روزنامه رسالت، 24بهمن1367).

 «تعطیل» نهضت آزادی
«نهضت آزادی ایران» دو روز پس از دستگیری ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت و چهارتن از گردانندگان آن، سرانجام در زیر فشار ماموران وزارت اطلاعات، «نهضت آزادی» را «تعطیل» کرد. امیر خرّم، «تحلیلگر سیاسی در تهران»، که تا زمان تصمیم نهضت آزادی ایران به خودداری از ادامه فعالیتش، از اعضای رهبری آن به شمار می رفت، دو روز پیش از بازداشت توسط ماٌموران وزارت اطلاعات، در گفت و گو با «رادیو فردا» (13آبان1388) درباره دلیل این تصمیم گفت:«مقامهای وزارت اطلاعات در پی احضار پنج تن از اعضای رهبری نهضت، خواستار توقّف فعالیت ما شدند و گفتند در صورت عدم توقّف فعالیت نهضت آزادی ایران، با آن برخورد خواهند کرد... در آن جلسه به دوستان نهضتی اعلام شد که از نظر ما، گروه سیاسی شما، یک حزب یا مجموعه برانداز محسوب می شود. به دوستانمان در نهضت گفتند که درست است که شما در چهارچوب قانون فعالیت می کنید، اما همین فعالیت شما در چهارچوب قانون و اینکه شما خواهان تغییر در سیاستهای حاکم هستید، ملاک براندازی نرم است و به همین خاطر هم نیروهای امنیتی قصد برخورد با شما را دارند... مقامهای وزارت اطلاعات به دوستان نهضتی گفتند که به نفع شما نیست که از خواست ما سرپیچی کنید...
با توجه به مجموعه فشارهایی که در حال حاضر بر روی نهضت آزادی وارد می شود و با توجه به اینکه هم اکنون هم دبیر کل نهضت آزادی با وجود کهولت سنّ و بیماری، در زندان به سر می برد و فشارهایی که به اعضا نهضت وارد می شود و اینکه فضای موجود، متاٌسفانه فضای مناسبی برای فعالیت گروههایی مانند نهضت آزادی نیست، بنا به این دلایل، شورای مرکزی نهضت تشخیص داد که در حال حاضر از ادامه کار حزبی خودداری کند. بر همین اساس، تصمیم گرفته شد که نهضت آزادی عملاً تا اطلاع ثانوی فعالیت حزبی نداشته باشد تا انشاءالله شاهد روزی باشیم که شرایط مناسبی بر کشور حکمفرما باشد و امکان فعالیت برای گروههایی که بنابر اعتقاداتشان می خواهند در چهارچوب قانون اساسی فعالیت کنند و دیگران را هم به ... حرکت در چهارچوب قانون اساسی دعوت کنند، فراهم باشد...  دوستان ما هم با توجه به برآیند و بررسی تمام شرایط موجود، دیدند که در شرایط فعلی به صلاح نیست ما بخواهیم با این نیروها به طورمستقیم سر شاخ بشویم و در آن صورت نیز چیزی عایدمان نخواهد شد... آن چیزی که در شورای مرکزی نهضت درباره آن بحث شد و محور مباحث ما بود، این بود که در شرایط فعلی، زندان رفتن دوستان نهضتی ما در راستای امنیت و منافع ملی و مصالح کشور هست یا خیر. اکثریت دوستان اعتقاد داشتند که در شرایط فعلی این امر نه تنها کمکی به تثبیت امنیت ملی کشور نمی کند و در جهت مصالح کشور نیست، بلکه اوضاع را بیش از پیش به مخاطره می اندازد و وضعیت را بی ثبات تر از پیش می کند و ما نباید به این قضایا و شرایط ناپایدار دامن بزنیم».

 نهضت آزادی، «خندق» بین رژیم و «نیروهای برانداز»
 امیر خرّم در پایان مصاحبه اش  با «رادیو فردا» (13آبان1388)  درباره «رسالت و وظیفه» «نهضت آزادی» در قبال رژیم حاکم, گفت: «خود بنده در سال ۱۳۸۰ یک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی از همین آقایان اطلاعاتی پیش من آمد و به من گفت که سعی کنم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. من در آن زمان برای  ایشان مثالی زدم  که متاٌسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد. به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند یک قلعه است  که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکمند. گروههای قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است. رسالت و وظیفه ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتاً می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند. من آن روز به آن ماٌمور امنیتی گفتم که سعی نکنید این خندق  را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند بر اساس جاده یی که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای برانداز می روند. الآن هم همین پیام روشن و شفّاف را می شود به آقایان داد. در شرایط بعدی و در فردای امروز که این نیروهای پایبند قانون حضور نداشته باشند، کسانی سردمدار اعتراضات مردمی خواهند شد که ممکن است اساساً اعتقادی به نظام نداشته باشند. آن وقت است که نه از تاک، نشان خواهد بود و نه از تاکنشان. ما نگران این هستیم». 

 «خندق» پرشد!
نهضت آزادی در تمام دوران «مبارزه سیاسی و مسالمت جویانه»اش، خندقی بود که دربرابر پیوستن جوانان انقلابی درون «قلعه» زیر حاکمیت رژیم با «نیروهای برانداز»، سدّ و مانع برپامی کرد. چرا که از حفظ رژیم ولایت فقیه، حتی از نوع «مطلقه»اش با جدّیت تمام، دفاع می کرد و سرنگونی آن را باعث «تجزیه» و «فروپاشی» یکپارچگی کلّ ایران می دانست. از این رو، با «نیروهای برانداز» یا «ساختارشکن» که برای سرنگونی تمامیت رژیم ولایت فقیه مبارزه یی خونبار را، با فدای جان و خانمانشان به پیش می بردند، با «شدّت و قاطعیت» دشمنی می ورزید و در پی نابودی آنها بود و در این راه سر از پا نمی شناخت.
اکنون که با دستگیری دبیر کل نهضت آزادی و چندتن از گردانندگانش، درب «مبارزه» نهضت آزادی بسته شد، خود به خود، «خندق» پیرامون قلعه نظام «ولایت مطلقه فقیه» پرشد و میدان بین «قلعه» و «نیروهای برانداز» هموار گردید و راه وصل جوانان پاکباز و مشتاق آزادی ایران با «نیروهای برانداز» و «ساختارشکن» گشوده شد. اکنون «آنهایی که از درون ... قلعه فرار می کنند... مستقیم، به سمت نیروهای برانداز می روند»
قیام جوانان پاکباخته ایران در روز عاشورا نشان داد که مبارزه کاملاً به سمت براندازی نظام سمت و سو یافته و «خندق» میان مردمی که در زیر بار استبداد وحشی دینی به تنگ آمده اند با «نیروهای برانداز» صاف و همواره شده است و جای آن دارد که این حافظان «خندق» گرداگرد نظام «تجاوز و جنایت» از نگرانی سراز پای نشناسند چرا که می دانند که وقت آن رسیده است که آتشفشان خشم مردم به جان آمده، این قلعه پاگرفته بر جهل و جور را, از پای تا سر شعله ور سازد و «نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان».
پس می توان نتیجه گرفت که «تعطیل» دکان دو نبش «نهضت آزادی» نه تنها داغ جگرسوختگان آزادی ایران زمین را ـ که در زیر آوار جور و جنایت رژیم جلادان شقاوت پیشه یزید زمان ـ  خامنه ای ـ به جان آمده اند ـ خونچکان تر نمی کند بلکه با خیزش همبسته همه نیروهایی که برافکندن بنیاد بیداد ولایت را  نشانه رفته اند، طلوع خورشید آزادی را، بسا بسا، نزدیکتر می سازد و چهره نهفته و پنهان «حیات خفیف خائنانه» «خندق» نشینان را کاملاٌ از پرده برون می افکند.