ناهید همت آبادی ـ به بهانه هشتم مارس

به بهانه هشتم مارس

ناهید همت آبادی 

فرصتهای مغتنم را نمی شود و نباید به سادگی از دست داد و حال که بمناسبت روز زن، فرصتی مناسب دست داده است، با ایقان به ” جستن “ و ” یافتن “، خواستن و  توانستن و” می توان وباید“، سؤالی را که خیلی وقتها ذهنم را به خود مشغول داشته، بدون هیچ رودربایستی با زنان هموطنم مطرح نموده و با توجه و تکیه بر شرایط فرهنگی و”درد مشترک“ فکر می کنم چنانچه مسائل مبتلابه و یافتن راه حلهای اساسی برای حل آنهارا به اتفاق جستجوکنیم، زودتر و بهتر به نتایج مورد نظر دست خواهیم یافت. متاسفانه خیلی از ما زنان ایرانی هنوز ارزش وجود و اهمیت نقش اجتماعی خود را نادیده یادست کم گرفته و حتی گاهی خود را حاشیه نشین زندگی مردان می پنداریم و با این تصور مانع اعمال اراده آزاد و تصمیم برای تغییر سرنوشت مقدر زنانه می شویم.

راست است که جامعه فاسد، عاری از عدالت و” شاه زده “ که زمینه ساز بروز هیولای خون آشامی مثل خمینی جلاد و مرده خواران عمامه دارشد وشرایط پس از تسلط این جانیان پلید، ارثیه” پدرسالاری “ جامعه را نسبت به دوران دیکتاتوری چکمه بسا بیشتر افزایش داد و حلقه های زنجیر ظلم و محرومیت و محدودیتهای همه جانبه را بردست وپای زنان چنان محکم گردانید که آثار ناهنجار آن حتی برزندگی زنان ایرانی خارج از کشور نیز آثار سوء بسیار نهاده، با این همه اما نباید فراموش کرد که خود کم بینی های بی دلیل، عدم کوشش کافی برای شناخت خود و پدیده های نووعدم توجه به ایفای نقش واقعی نیزازدلایل مهم وتعیین کننده شرایط نامطلوب موجودبرای مازنان است . ضمنا فکر می کنم صرفا مردان راهم برای کسب عالیترین جایگاه و مدارج اجتماعی و سیاسی، علمی و هنری ذیحق و خود را در نهایت شایسته دایگی آنان دانستن وگوش سپردن به تشویق فریب دهنده و مکارانه ” پشت سر هر مرد بزرگ و موفق، زنی بزرگ ایستاده است “ نیز در ادامه وضع ناهنجار ما زنان تأثیر بسیار داشته و معلوم نیست چرا هیچ وقت نباید پشت سرزنانی بزرگ وموفق مردی بزرگ بایستد؟! بهرحال اگرکلا و از اصل منکر قضیه نباشیم، مجموع شرایط ما درحال حاضربه چنان مرحله حساس و حادی رسیده که بی درنگ باید برای تغییرآن چاره ای اندیشید ودست به ابتکارعمل زد، باید همه سنتهای دست وپاگیر فرتوت رادورریخت وذهن را از ترس  وتارهای تنیده درهزارتوی آن رهانمود، گره های کوراندیشه رااگرچه سخت اماازهم گشودوجهان متغیرراازدیدگاهی نووتازه تماشاکرد. دریک کلام، وظیفه جدی وامروزمازنان ایجاب میکند که باپذیرفتن مسئولیت درجریان عمل، امکان شناختن وشناساندن نقش مهم اجتماعی وبلاجانشین خود رابهرصورت ممکن که شده فراهم آورده ومانع استمرار سرکوب، ستم، تحقیر جنسی و تحمیل تاریخی زشت وزننده ای شویم که بالاترین وظیفه وشایستگی زن را حضور اودرچاردیواری خانه و تر و خشک کردن همسر و فرزنددانسته و اهمیت اشتعال احتمالی اورا هم به هر کار دیگری، جز در راستای افزایش درآمد خانواده مفید نمیداند. اصلاانگارنه انگارکه اگردرجامعه ای عاری ازبی عدالتی و امتیاز جنسی، زنان نیز از تمام امکاناتی که در اختیار مردان است بهره مند شوند، میتوانند بخوبی استعدادفراوان وتوانایی خودرادرعالی ترین درجات علمی، هنری، سیاسی و....به نحواحسن بارزسازند. البته در روزگار وانفسای فروپاشی ارزشها و خلاء آرمانی، بدون داشتن واتکا به سمبل هاونمونه هایی که به موازات تغییرشرایط زمان، تحول در اندیشه و عمل انقلابی سنت شکنانه رانیزتحقق بخشیده باشند، به سختی میتوان مسیر صعب اما درست را از سراب فریبنده تمیز داد وگوهرناب و گمشده باور و اعتماد را از درون صخره های ترسناک زمانه بیرون کشیده وارزشها را جایگزین ضدارزشهای غالب نمود. ضمنا بسا غمگینانه باید قبول کردکه  اکتشافات مهم علمی، سرعت برق آسای ارتباطات وپیشرفتهای غول آسای تکنیکی نیزبجای آنکه بنحوی مفیدتردرخدمت آسایش بشر، ارضای کمبودها و آرامش روحی او قرارگیرند، به نفی ارزشها، حرمت اخلاقی و مناسبات عاطفی انسانها راه برده وجهان رادچارچنان هرج ومرج وولنگاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نموده که دیگرسنگ هم روی سنگ بسختی بند میشود. حالادراین پریشانی احوال وسردرگمی ناگزیر گریبانگیر، نه فقط دی ودوش بلکه امروزوامشب وهرروز وهرشب باید با ”چراغ همی گشت گردشهر“ تا رسمی و سنتی، نامی یا نشانه ای شایسته وناب یافت که ایمان وپایبندی به آن، انگیزه ای باشد برای بودن وزیستن وگرنه که درعصرآشفتگیهای بیمارگونه ویأس فراگیرناشی ازمسائل هولناک مبتلابه جهان مگرمیشودزندگی را براحتی تاب آوردجزآنکه برای روشن شدن راه درناهمواریهای جاری موجود باید هوشیارانه فانوسی جست و فرا راه افروخت تاا مواج بیم وسرخوردگی رادرهم شکند. دراین راستا بگمانم باید بیش ازهروقت دیگرگوش خواباند و طنین توفانی فریادزنانی راخوب شنید که سرود آزادی راشب وروزدربطن کویربرهوت می خروشند وبهای آنرابا جان وجوانی پرداخته اند. اینجاست که فکرمیکنم شایسته ماآزاده زنان نیزجزاین نیست که دستان زخم آجین صبوری راکه ازآن سوی کویر، از سرزمین خدایان باستانی بانام ونشان یا گمنام، از ورای نخلستان های سوخته ی بین دو رود وازخاک بیابان تفته میان مرزغربت ومیهن دربند سویمان بال گشوده، بفشاریم و بشتابیم به یاریشان تابه یمن جان بهای پرداخته ازسوی این شیرزنان شوریده بی آسایش - دورازخاک وطن، جان فدا کرده اما در راه وطن - مانیزازغربت باخویش وهمجنسان وهم ازقربت اوهام غربت رها گردیم ودرخاموشی آوارگی های گریبانگیر، جسارت، عزم وپویایی آنها چون مشعل مشتعلی روشنگروراهگشایمان گرددطوری که پس ازآن  دیگر   هرگزدروادی سرگشتگی غربت هم ره گم نکنیم ومهمتراینکه پس ازپرداخت اینهمه سهم سکوت وسنگینی صبر، ایمان بیاوریم به” پایان فصل سرد“ ودرآستانه فصل بهارکه اکنون درراه است، هزار ققنوس آتشین بال و آهنین عزم ” اشرفی“ را بحق بعنوان پیشگامان نمونه در فراز صبر، صلابت و استواری، با قدمهای بسی تند تر و محکم ترازپیش همگام شویم و یقین داشته باشیم که بغض فروخورده زن سرکوب شده ایرانی واندوه هزاران سال زنجیر اسارت بردست واندیشه اوراهمین پیشگامان رهایی وآزادی زن آنچنان خواهند گسست که صدای شکستن آن گوشهای ناشنوا را شنوا و خفتگان بی سرانجام دربستر روزمرگی را نیز بیدار خواهدکرد تا آنگاه که درطلوع خجسته آزادی، چشم وگوش همیشه ” بیدارخوابها “ نیز ناگزیر شنوا و بینا گردد. آنوقت همه نحسی وصعوبتهای سالهای سرکوب، ستم و سرخوردگی سالهای دراز از تن و جان خواهندگریخت و حرمت انسانی به سرقت رفته زن ایرانی طی تاریخ خشن” شاهنشاهان و شیخان “ اعاده خواهدگشت و همه زنجیرهای بی عدالتی و ظلم ازدستها و پاها خواهند گسست . به شرطی که اگر هریک از ما نیز چنانچه در زمره ” آن کس که نداند و نداند که نداند.... “  و نخواهد که بداند، نباشیم، اینک باتوجه به روزهای حساس جاری میهن، با تکیه براستواری افسانه ای و دلاوری هزار” زن اشرفی “ و با الهام از زنان ایرانی شجاع و بی شباهت طی همه روزهای قیام، ضروریست  بیشتر از پیش د مسیر فراهم آوردن امکان زایش نو و نمونه تاریخ میهنمان قدم برداشته ودربشارت سرنوشت خجسته آتی شریک شویم . فرصت های مغتنم همیشه تکرارنمیشود. ثانیه هارا باید قاپید، زمان را در قاب اندیشه ودستها به اسارت باید گرفت، با تمام توش  و توان به تلاش باید برخاست تا برسرنوشت تلخ تاریخی مقدر مهار زنیم و تاریخ نیک آینده را امروز و با دست خود بنویسیم .”فردا خیلی دیر“ است