جمشید پیمان: شبـانـه هـای مـن

شبانه های من
در این قفس  ــ که اَخم  کرد ه است ــ
قناری خیال خسته ی منند
پُر از هوای پَر کشیدند
پُـرند از صدای خامشی
لبالبند از خموشی صدا
پُر از ترانه های چشم تو
کتاب قصّه های ناشنوده ی منند .

شبانه های من
همیشه مثل بوته های ابر
پُر از هوای بارشند
و چون زلال ناب چشمه ها
همیشه صاف و روشنند
و درمیان لحظه های دَرد من
ترانه های ناسروده ی منند .

شبانه های من
ــ امید همره هزاره های من ــ
نه گفتنی ، نه خواندنی
حدیث بر زبان نرفته اند
حکایت مکرّر همیشه تازه اند
و چون نسیم دلکش بهار
کلید راز های ناگشوده ی منند .

شبانه های من
صدای موج ها و صخره اند
عقاب های اوج برگزیده اند
سپیده های از سحر گذشته اند
پیام روشنی
به قلب خسته و خموده ی منند .

شبانه های من . . .
همیشه بامنند این شبانه ها .