منشور وارسته: استراتژی قاصدان مرگ در ستیز با رهروان آزادی

(بخش اول)

حمله ناجوانمردانه رژیم استبدادی ولایت مطلقه در عراق به اشرف، که با همکاری ایادی مالکی صورت گرفت و کشتار قهرمانان بی سلاح مجاهد خلق، سمبلهای ضد بنیادگرائی در منطقه را درپی داشت، آنهم در آغاز ریاست جمهوری روحانی نیازمند تعمق و بررسی هرچند شتابان میباشد. این جنایت نویسنده این قلم را بر آن داشت تا تأملی، بر موقعیت رژیم در راستای حل و فصل مناقشات با آمریکا و موانع بهبود روابط دو کشور از یک سو و جایگاه مقاومت در ژئوپلتیک منطقه از سوی دیگر، بنماید تا روشن شود که ماهیت شبیخون به اشرفیان نستوه از چه استراتژی منتج شده است.

موقعیت متزلزل رژیم و موانع نزدیکی با آمریکا

«از دیرباز سیاست ایران مبتنی بر سیاست تأخیر و تعلّل بوده است و سعی کرده است تا خود را از تیررس دشمن دور نگهدارد و تلاش کرده که زمان حمله و تهاجم را به ایران و منطقه به آینده موکول کند تا به تدریج رفع تهدید گردد. این سیاست دفع الوقت سیاستی بوده که از دیرباز وجود داشته. بنابراین باید از فاکتور زمان استفادة بهینه به عمل آید تا بتوان از حمله آمریکا جلوگیری به عمل آورد»(1). از نظر تئوریک، رفتار نظام ولایت فقیه در ایران پاتریمونیال (پدرسالار) یا به عبارتی «رأس محور» است. یعنی قواعد بازی توسط ولی فقیه در بالا تعریف و به پائین القا می شود. از طرفی، تجربه تاریخ نشان می دهد که رژیمهای متکی بر یک ایدئولوژی واحد نمی توانند در طولانی مدت برای نظام سیاسی خود ثبات و یکپارچگی تضمین کنند. زیرا بر اثر شرایط متحول و پیچیده زمان و رشد جبری ارتباطات بین المللی، از درون و برون با تعابیر و تفاسیر متفاوت مواجه می شوند. بطور مثال گرچه جهان بینی ملاها در رژیم خمینی متکی بر یک نظریه واحد است و آبشخور ایدئولوژیک آنها یکی است، ولی همان دینامیسم دوران و زمان موجب می شود که جناحهای مختلفی درون آن رشد کنند. به تعریفی تفسیر متفاوت این دستجات از انباشت سرمایه و بازار آزاد اقتصاد، آنها را به اتخاذ مواضع متفاوتی سوق داده است. بازتاب این نظریات را می توان در فهم آنها از نوع تنظیم رابطه با غرب به خصوص آمریکا دریافت. بطور مثال، جناح (رفسنجانی- خاتمی- روحانی)، جهت حفظ نظام به تعبیر و تفسیری جدید و رفورمیستی از دکترین «ولایت مطلقه» خمینی، پرداخته و با استفاده از نفرت عامه مردم و رأی دهندگان از جناح دیگر هیأت حاکمه (جناح وابسته به ولی فقیه)، تلاش دارد تا خود را با شرایط متحول و پیچیده دوران، منطبق کنند. البته این رشد تضادها که محصول تحول در افکار عمومی و منعکس کننده نارضایتی است، در ایدئولوژی حاکمیت بارز نمی شود. زیرا انعکاس آن مشروعیت نظام را زیر سؤال می برد. و این مسأله یی نیست که از دید تمام جناحهای حاکم در ایران قابل اغماض باشد. پاشنه آشیل نظام نیز همین ایدئولوژی متحجری است که نظام استبداد دینی بر پایه آن شکل گرفته است. باتوجه به همین خصیصه مشترک ایدئولوژی است که جناحهای حاکم در رژیم، در حفظ اختناق و سرکوبگری، در داخل کشور و نیز صدور تروریسم و اعمال فشار علیه مقاومت مشروع و شاخص اصلی آن در اشرف و لیبرتی به مثابه اصلی ترین و جدی ترین تهدید استبداد دینی، تشریک مساعی دارند. هجوم تروریستی عوامل رژیم در عراق به اشرف که موجب شهادت پنجاه و دو قهرمان مجاهد خلق شد آنهم در آغاز ریاست جمهوری روحانی، خود بهترین بینه و گواه از تشریک مساعی تمام جناحهای درونی رژیم در نابودی جدی ترین تهدید خود می باشد.

پس از موفقیت روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1392، و اعلام سیاست « گفتگو محور» و ”ائتلاف برای صلح“ که تداعی کننده شعار”گفتگوی تمدنها“ی خاتمی بود، بار دیگر نظرات خوشبینانه یی راجع به تحول روابط ایران و غرب و احتمال برقراری روابط دیپلماتیک بین ایران و آمریکا از جانب کارشناسان غربی مطرح شده و تا جایی پیش رفته که برخی از تحلیلگران غربی از پدیده روحانی به عنوان آخرین شانس طلائی بهبود روابط دو کشوریاد می کنند، که شاید دیگر تکرار نشود. خاتمی رئیس جمهور اسبق نظام در مقاله ای در گاردین می نویسد « رای مردم ایران به دکتر روحانی و برنامه های تحول طلبانه اش در هر دو عرصه سیاست خارجی و داخلی فرصتی استثنائی و شاید تکرار نشدنی، برای ایران و غرب و همه قدرتهای محلی و منطقه ای فراهم آورد».(2) بر همین سیاق، دولت آمریکا که قبلأ این پنج شرط را مبنای هر نوع بهبود یا تجدید روابط سیاسی بین دو کشور اعلام کرده بود: 1ـ توقف پروژه اتمی و حل مسأله سلاحهای استراتژیک کشتارجمعی؛2 ـ حمایت رژیم از صلح خاورمیانه؛ 3ـ مسأله امنیت منطقه و عدم دخالت ایران در امور داخلی دولتهای منطقه؛ 4ـ کنار گذاشتن سیاست تروریستی و عدم حمایت از تروریسم بین المللی؛ 5ـ بهبود شرایط حقوق بشر در ایران. اما در دوران ریاست جمهوری اوباما، الویت به حل و فصل بحران اتمی شدن ایران اختصاص داده و به نوعی از مطرح کردن دیگر موانع پرهیز نموده است.

متعاقباً رژیم ایران نیز ضمن وارد ندانستن شروط آمریکا، بدلیل معضلات لاینحل داخلی هرنوع شرط مذاکره با آمریکا را مردود دانسته و برای نخستین بار اعلام آمادگی برای ً گفتمان سازنده ً با غرب را مطرح نموده است. در واقع آن چه آمریکا از ایران انتظار دارد، تغییر رفتار رژیم می باشد و نه سرنگونی آن.

یکی از عوامل مؤثر در تبیین خط مشی و سیاستگزاری دولتهای رودررو در مناسبات بین المللی، شناخت منافع و نظریات متقابل آنهاست. لذا ضروریست که مختصری به بررسی منافع دولتهای ذینفع بپردازیم. تجربه نشان داده که هرجا نیاز رژیم به جامعه کمتر بوده افزون خواهی و سرکوب دولتی افزایش یافته و بالعکس هر وقت دولت با خزانه های خالی مواجه گردیده وانباشت نارضایتی و مطالبات مردم به نقطه جوش رسیده، به منظور سرپوش بر مصائب و کانالیزه کردن خواسته های مشروع مردم، از نقش جامعه در تصمیم سازی سیاسی سخن رانده است. چرا که رأی ملت صرفأ جواز ورود به میدان برخورداری از ثروتهای دولتی در راستای حفظ عمود خیمه نظام بوده است. به عبارت دیگر برای تحصیل جواز هم همین شعارهای عوام فریب و مقطعی کفایت میکند. پیروزی روحانی در انتخابات فرمایشی در ایران آنهم در دقیقه نود، با هدف فریب جامعه بین اللمللی و اعلام مذاکرات بدون پیش شرط با آمریکا جهت الف: ترس از قیام مردم در انتخابات در جهت مصلحت نظام وی از طرف خامنه ای منصوب شد، اگر چه ایده آل ولی فقیه فردی چون جلیلی بود. محمدتقی مصباح یزدی، عضو مجلس خبرگان می‌گوید مصلحت نظام این بود که حسن روحانی رییس جمهور شود.(3) ب: وقت کشی برای دستیابی به سلاح هسته ای. ج: تلاش جهت اغفال اوباما تا تحریم ها را کاهش و نهایتأ متوقف سازد. د: تلاش جهت نابودی مقاومت سازمان یافته. در این راستا ولی فقیه نیز از سر استیصال غرب به یاری او اعلام میکند که « نرمش قهرمانانه» در صلح امام حسن، تاکتیک برون از بحران است. ولی تا آنجائی که به مقاومت ایران برمیگردد، نرمش قهرمانانه تعبیری است با هدف کشتار وقیحانه مجاهدین بی سلاح. بله هزینه مماشات با آمریکا از توطئه لیست گذاری کذائی در دوره ریاست جمهوری کلینتون به کشتار علنی با شیوه تیر خلاص در زمان ریاست جمهوری اوباما ارتقاء یافته است. ولی آن طرف سکه نمایانگر اقتدار و مقبولیت این مقاومت چه در داخل ایران و چه در سطح خارجی و وحشت و زبونی دشمن منافع ملی ایران از اعتبار شورای ملی مقاومت می باشد. استبداد دینی برای بقای خود از هر ترفندی فروگزار نیست. روحانی دیروز فریاد « شعار زیبای مرگ بر آمریکا وحدت آفرین است» (4) را سر میداد و امروز اعلام آمادگی بدون پیش شرط برای مذاکره با آمریکا را جار میزند.

البته این جراحی درون نظام که الزامات بعدی خود را نیز قطعاً به همراه خواهد داشت، موجب خواهد شد که سمت و سوی بحران درون الیگارشی دینی به شکل افزاینده ای به ضد خود عمل کند. لذا با ترکیب و تلفیق معضلات لاعلاج داخلی و خارجی و تطبیق آن با ساختار کنونی جامعه، می توان چشم انداز استراتژی رژیم را بهتر ترسیم کرد. در ورای تمام مانورها و تاکتیکهایی که رژیم برای حفظ قدرت به کار می برد، نهایتاً توانایی عبور از موانع و بن بستی که اکنون با آن مواجه است را نداشته و آثار آن نیز به خوبی و روشنی نمایان است. نه فقط به اقتضای زمان بلکه بر اساس قانونمندی حاکم بر جامعه و اصول منطبق بر شرایط بین المللی است که چنین برداشتی ممکن می شود. استراتژی مبتنی بر «گفتمان سازنده با غرب» و دادن امتیازهای استعماری به غرب قادر به حفظ رژیم فقاهتی نیست. پیامهای حسن نیت روحانی به غرب، خاصه دولت اوباما، پیام تبریک عید به یهودیان در سراسر جهان، پیام حسن نیت به کشورهای عرب همسایه در خلیج فارس، بهبود روابط با انگلستان، انتخاب جواد ظریف به سمت وزارت خارجه که سابقه دوستی با برخی دولتمردان آمریکائی را داراست، آزادی خانم نسرین ستوده از زندان، مصاحبه اختصاصی با خانم امانپور در سی ان ان، نمونه مانورهائی است که سمت و سوی آن مصرف خارجی دارد. با هدف جذب آمریکا در حذف تحریمهای اقتصادی ناشی از پروزه تسلیحات اتمی نظام، که باعث تزلزل در دستگاه ولایت فقیه شده است. این سؤال اساسی مطرح می شود که آیا تغییر در تاکتیک که مأخوذ از سیاست خارجی جدید رژیم می باشد، از زاویه قدرت و ثبات است که اینگونه ترسیم شده است یا برعکس انعکاسی است از تشدید فزاینده نگرانیهای درونی نظام و عدم اعتماد به نفس در بین نخبگان رژیم که شاهد « انعطاف» و بعضاً دستپاچگی در سیاست خارجی اش شده است. به یقین بایستی اذعان داشت که استراتژی جدید برون مرزی نظام فقاهتی، نه از زاویه توانمندی و ثبات داخلی و مقبولیت جهانی، بلکه دقیقاً ناشی از وحشتی است که رژیم از به هم خوردن تعادل درونی خود حس می کند. نباید فراموش کرد که از بدو تأسیس رژیم تا قبل از ترسیم استراتژی جدید، رژیم همواره آمریکا را شیطان بزرگ قلمداد می کرد. حال آنکه در شرایط فعلی مجبور است، دست نیاز و همکاری به سمت همان استکبار جهانی دراز کرده و طلب بخشش کند. مسلماً این تناقض در رفتار حکومت از دید عناصر محافظه کار درون رژیم پنهان نبوده و مسلماً پیامد این تقابل برای تمام ترسیم کنندگان خط مشی جدید در لایه های بالای رژیم جز شکست نتیجه بهتری را ارمغان نخواهد داشت. بخصوص ولی فقیه نظام که با حمایت از سیاست روحانی دست به قمار کلانی زده است. در نتیجه، ترفند دست یازیدن به سیاست خارجی جهت سرپوش گذاری بر بحرانهای درونی به دلیل صوری بودن آن همانطور که در دوران خاتمی مشکلی حل نکرد خود عاملی خواهد شد جهت ارتقای تضادهای داخلی که تصویر تاریک تری از رژیم در آینده ارائه خواهد داد. البته همانطوری که در زمان خاتمی توفیق داشت که نام پر افتخار این جنبش را در لیست کذائی آمریکا قرار دهد، اکنون نیز این خطر توطئه وجود دارد که تلاش شود تا مقاومت ایران در لیبرتی و غرب با توطئه جدید مواجه شود. یورش وحشیانه به اشرف را می توان در این راستا بررسی نمود، که بحث آن جداگانه بررسی خواهد شد. با توجه به خصلت حاکمیت ملاهای حاکم که قبلاً شرح داده شد، استراتژی صاحبان قدرت، و منافع آنها از پیشبرد سیاستهای موجود، اساساً مبتنی بر خواستها و نظرات شخص خامنه ای تنظیم و بنا شده است. اگرچه رژیم همواره ملت ایران را وجه المصالحه هدفها و مقاصد خویش کرده است ولی، این استراتژی موجب رشد و ارتقاء تضادهای عمیق بین خواستهای مردم و منافع رژیم نیز شده است. در یک برآورد کلی، با توجه به سطح تعارض در حاکمیت نظام، دو بینش کلی نسبت به مقوله نزدیکی با آمریکا و مقوله ورود در اقتصاد جهانی و بازتاب آن در سطح بین المللی وجود دارد که تحت عنوان «نظریه واگرایی» و «نظریه همگرایی» در محافل سیاسی رژیم همواره مورد بحث می باشد.

1ـ نظریه واگرایی یا محافظه کار

صاحبان اندیشه فوق را نظر بر این است که حکومت بایستی همواره از طریق حفظ آرمانهای ایدئولوژیک خود که منبعث از مقوله ولایت فقیه می باشد، تسلط خود را بر آحاد جامعه از دست ندهد. هر نوع مسامحه در این زمینه، موجب عمیق شدن تضاد میان مردم و روحانیت می شود و ثبات رژیم را به خطر می اندازد. در حقیقت این بینش که بر پایه حفظ امنیت نظام بناشده می گوید که هر نوع تنظیم رابطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی با آمریکا، با توجه به خصلت متفاوت آن با اروپا، الزامات خاصی را با خود و در خود دارد که نهایتاً می تواند موجب ضربه زدن به ولایت فقیه گردد. از دید صاحبان نظریه فوق، ایران اکنون از حالت یک شریک که در زمان شاه بود، به یک رقیب آمریکا تبدیل شده که خود یک نوع ارتقا و پیروزی سیاسی به حساب می آید. این موقعیت ویژه باعث جذب جریانهای ضدآمریکایی در جهان اسلام شده و بدین لحاظ جایگاه رژیم به عنوان نقطه ثقل «اُمّ القُرای اسلامی» تضمین می گردد. «چه خطراتی امام و حکومت او را تهدید می کند؟ آنجا که امام مستقر میشود اُمّالقُرا نام دارد، و مسلماً ضربه به حکومت امام، ضربه به اسلام است. لذا وظیفه ما حفظ امالقرا است. حفظ حکومت است که در رأس آن ولی مشروع مسلمین قرار گرفته است... بدون شک ما باید توسعه پیداکنیم. کشوری قوی بشویم. زیرا بدون این لوازم حفظ ام القرا میسر نیست. نمیتوانیم محور امامت امت را نگهداریم. برای توسعه، هم سرمایه میخواهیم و هم تکنولوژی و هر دو را باید جذب کنیم»(5). تا آنجا که به باورهای رژیم برمی گردد، قدرت سیاسی در قدرت نظامی نهفته است. برای محور قرار گرفتن در جهان اسلام، اتکا به قدرت اتمی امریست ضروری و حیاتی. به عبارتی توان تحقق مشترک اصول و منافع با همه ابعاد قدرت تکمیل مییابد.

از نقطه نظر جریانات واگرا، الزامات همکاری با آمریکا اساساً حول محور تهاجم فرهنگی شکل می گیرد. علت اصلی طرح مسأله تهاجم فرهنگی این است که اولاً با توجه به تکیه روی تعدیل و توسعه اقتصادی و مسأله سازندگی، ارزشهای ایدئولوژیک رژیم تحلیل می رود. ولایتی مشاور ولی فقیه در امور بین المللی، چنین استدلال می کند:

«آیا شما کشوری را می شناسید که رابطه با آمریکا نداشته باشد و بعد رابطه برقرارکرده و توانسته منافع ملی و اقتصادی بیشتری را نصیب خودش بکند، بدون این که شیئ گرانبهاتری را از دست داده باشد؟»(6). و در تکمیل اظهارات ولایتی، شخص خامنه ای چنین می گوید:

«دشمنانی وجود دارند که دین و استقلال ما و حتی ارزشهای ملی و غیردینی ما را با ابزارهای فرهنگی و تبلیغی مانند فیلم، سینما، خبرسازی و جریان سازیهای جهانی مورد تهاجم قرار داده اند و برای سست کردن پایه های آنها تلاش می کنند. بنابراین سازندگی کشور بدون توجه به این مهم، کار حکیمانه و عاقلانه نیست»(7).

همینطور نوسازی و توسعه اقتصادی، و حضور فعال در بازار اقتصادی غرب، غیر دینی شدن جامعه را به ارمغان می آورد. در واقع بنا به استدلال این طیف، انباشت سرمایه و تحولات تکنولوژیک، جامعه را به سوی جدایی دین از دولت می کشاند و لامذهبی را ترویج می دهد. از دید تحیلگران طیف واگرا، حفظ ارزشها در مقابل توسعه، اولویت دارند. به تعریفی دیگر، در استراتژی این جناح اصالت با حفظ ایدئولوژی متکی به ولایت فقیه است. بی دلیل نیست که خامنه ای با صراحت می گوید: «مقابله با آمریکا یکی از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها می خواهند با این جنجالها همین وسیله وحدت را به وسیله اختلاف تبدیل کنند»(8).

2ـ نظریه همگرا (وابسته گرا):

طرفداران این نظریه (رفسنجانی- خاتمی- روحانی)، را عقیده بر آن است که دوران تشنج زدایی فرا رسیده و به دلیل نیازهای اقتصادی ـ تکنولوژیک نظام به غرب، دیگر نمی توان بر حسب میل باطنی با توسل به سیاستهای گذشته به اهداف عالیتر خود که همانا تثبیت هژمونی در جهان اسلام است، راه یافت.

باید برای صلاح منافع خود از قدرت، در جهت پیشبرد هدفهای خویش از شیوه ماکیاولیسم استفاده کرد. آنها عقیده دارند که در سیاست خارجی، اگر بخواهیم آرمانخواه باشیم، بایستی با اتکا به دیپلماسی اقتصادی از طریق تأمین و تعمیق رشد مناسبات بین المللی، اهداف ایدئولوژیک خود را در درازمدت تضمین نماییم. در واقع این خود در جهت تکمیل منافع حاکمیت است. تنظیم رابطه با غرب و دول منطقه، خصوصاً فرهنگی، خواه ناخواه موجب گسترش روابط اقتصادی می شود که نه تنها در جهت تأمین خواستهای ماست، بلکه خود امنیت رژیم را نیز تضمین می کند. در واقع در این نوع نگرش، اصالت را در بازرگانی کردن روابط و تعدیل اقتصادی می دانند. از دید صاحبان اندیشه فوق، هر نوع سیاست مماشات با آمریکا، نه از زاویه اعتماد به آنها بلکه ناشی از نیازی است که رژیم آن را در جهت پیشبرد اهداف خود لازم می داند. بدین گونه رفسنجانی و شرکا، خود را با سیاست خارجی آمریکا تطبیق می دهند.

بدین ترتیب می توان به وضوح تضاد اندیشه را میان دو جناح ملاحظه کرد. در ضمن لازم به توضیح است که رژیم به خوبی از موفقیت نسبی تحریم آمریکا مطلع است، به ویژه در محدود کردن آن در دستیابی به سلاحهای استراتژیک کشتار جمعی و تکنولوژی هسته ای.

از آنجائیکه تحریمهای غرب رژیم را با محدودیتهای زیادی جهت مشارکت در امور بین المللی موجه ساخته است. تعمیم سیاست تحریم به کشورهای دیگر رژیم را ملزم کرده که جهت مقابله با فشارهای دولت آمریکا، تاکتیکهایی اتخاذ کند. زیانهای ناشی از کاهش ارزش پول ایران در نتیجه تحریم نفتی آمریکا، و ترسی که این تحریم در سرمایه گذاری خارجی ایجاد کرده، موجب شده که خسارات آن سر به میلیاردها دلار بزند.

سیاست تحریم، هر چند نتوانست ایران را کاملاً منزوی و حیات اقتصادی رژیم را فلج کند، اما کاری کرده است که روابط اقتصادی رژیم با دنیا بخصوص در حوزه انرژی و نظام پولی و بانکی محدودیت های زیادی را به ایران تحمیل کند. به عبارت دیگر چنانچه رژیم بخواهد به کسب تکنولوژی مؤثر از یک کشور مبادرت ورزد، آمریکا جلویش را خواهد گرفت. و از آنجایی که ارزش اقتصادی را پیشرفت صنایع تکنولوژی و درست بودن سیستم پولی تعیین می کند، برای این که بتوان در سطح جهان مطرح بود (از دید صاحبان اندیشه فوق)، باید وزنه اقتصادی را نیز بالا برد.

اکنون سه میلیون بیکار در کشور وجود دارد که بیش از دو میلیون نفر از این تعداد جوان هستند (70 درصد). حدود نیمی از بیکاران جوان دارای تحصیلات عالیه هستند. در این میان سهم زنان دو برابر مردان است. بر اساس یک سرشماری 768 هزار بیکار در کشور دارای تحصیلات فوق دیپلم تا دکترای تخصصی هستند. از این تعداد 207 هزار و 310 نفر دارای مدرک فوق دیپلم، 505 هزار و 10 نفر دارای مدرک لیسانس، 52 هزار و 169 نفر فوق لیسانس و دکترای حرفه ای و 3 هزار و 388 نفر نیز دارای مدرک دکترای تخصصی هستند. فقدان فضای کسب و کار این تمایل را در متولدین دهه 60 به وجود آورد که بیکاری خود را با ادامه تحصیل به تعویق بیاندازند. بر این اساس هجوم متقاضیان به بازار کار از نیمه دهه 80 به نیمه دهه 90 منتقل شد. اضافه شدن پنج میلیون دانشجو در دانشگاه های کشور که در حال تحصیل یا در شرف اتمام هستند، کشور را با بزرگترین تقاضا در 100 سال گذشته مواجه خواهد کرد.(9) لذا بایستی تهدید بارور نبودن شرایط مناسب اقتصادی را جدی تلقی کرد و جهت مقابله با آن کوشید. یعنی اگر دنبال تکنولوژی هستیم، نیازمند مواد خام هستیم، پس بایستی به راضی نمودن کشورهای پیشرفته صنعتی جهت سرمایه گذاری در صنایع ایران متوسل شویم. البته این نیاز یک نوع وابستگی را نیز با خود دارد. بدین ترتیب است که صاحبان این نظریه را می توان «وابسته گرا» دانست.

پارادوکس حضور در بازار جهانی

رژیم در وحشت از تهدید فرهنگی (به دلیل انزجار توده ها از رژیم حاکم) ناشی از حضور در بازار جهانی، تلاش می کند که در عمل بین این تهدید و توسعه سیاسی و تن دادن به شرایط اقتصادی که لازمه ورود به بازار جهانی است تفکیک قائل شود. از اولی ممانعت کند و در مقابل دومی کوتاه بیاید. البته این تناقض که ناشی از ماهیت قرون وسطایی و مادون سرمایه داری است قابل هضم نیست چرا که نمی توان بهانه آورد که چون این قسمت رودخانه موج دارد من در این جا پارو نمی زنم. این کار امکان ندارد زیرا رودخانه یک کل است. این گره کوری است که رژیم قادر به باز کردن آن نیست. حجت الاسلام عباس نبوی در میزگرد جهانی شدن و اثرات آن بر جمهوری اسلامی چنین می گوید:

از یک سو پشتوانه یی مبتنی بر احتراز و پرهیز از این که چه می شود و جهانی شدن چه تأثیری بر ما می گذارد را داریم که نگرشی عمیق در میان بخش وسیعی

از متدینان ماست. باید این پشتوانه را حفظ نماییم زیرا نه تنها ضرر نمی زند بلکه عقبه دفاعی مارا می سازد. و از سوی دیگر باید اجازه داد و مشارکت و مقاومت فعال توسط نیرهای مؤثرمان انجام پذیرد. هر چند این پشتونه ممکن است آمادگیهای تکنولوژیک و ارتباطی لازم را نداشته باشد. اما ما باید با حفظ عقبه دفاعی و تحفظی، بدنه دیگری بسازیم که در صف اول تعادل، تعاطی مقاومت فعال با پدیده جهانی شدن جا می گیرد(10). اگر چه این مطالب سالهای پیش گفته شده است ولی به دلیل منطقی که در آن است قابل استناد می باشد. حال روشن نیست که چگونه با حفظ عقبه دفاعی (ایدئولوژی ولایت فقیه) و تحفظی می توان مانع دسترسی نیروهای جوان این میهن به آخرین تحولات و دستاوردهای پیشرفته امروزی شد. تکیه به شعار توسعه اقتصادی (با پیروی از الگوی چین) رژیم را با پارادوکس غیرقابل حلی مواجه ساخته است. به هر نسبتی که گامهایی در جهت مدرنیته برداشته می شود به همان نسبت نیز در عرصه تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات خود را قرار داده ایم. ایستادگی متولی نظام از تهدید فرهنگی مخرب نیز از همین مقوله استنتاج می شود. از دید نخبگان نظام، تعمیق پدیده جهانی شدن تهدید مستقیم امنیت نظام را در پی دارد.

موانع هر نوع گرایش به سمت آمریکا

با توجه به نگرش خوشبینانه یی که در غرب نسبت به روحانی پیش آمده و با توجه به فشارهای لابی رژیم با کمک کارتلها و تراستهای آمریکا بر دولت اوباما، وهمینطور حضور (سه آمیگو) در راس سیاست خارجی آمریکا (جو بایدن، جان کری و چاک هیکل) که سابقه طولانی در پیشبرد سیاست مماشات با آخوندها را در کارنامه خود دارند، در یک فرض خوشبینانه اگر چنانچه آمریکا بخواهد در سیاست تحریم ایران تجدیدنظر کند و روابط با آخونها را بهبود بخشد، باید دید که از آن طرف سکه چه انتظاراتی دارد؟

با توجه به این که آمریکا روی «منافع مطلوب» خود چون دموکراسی ـ حقوق بشر، کوتاه آمده است، اما بر اساس «منافع حیاتی» خود در منطقه، آمریکا انتظارش از رژیم ایران عبارت است از:

 

1-  حل بحران اتمی با قبول متوقف کردن تولید سانتریفیوج زیر چهار درصد و تن دادن به نظارت بین المللی بر سایتهای اتمی رژیم.

2-    خروج سپاه پاسداران از سوریه و پایان دادن به حمایت نظامی از بشار اسد.

3-    خروج حزب الله از سوریه

4-    حمایت رژیم از صلح خاورمیانه و به رسمیت شناختن تمامیت ارضی اسراییل؛

5-    از بین رفتن سلاحهای استراتژیک تخریب جمعی و متوقف کردن پروژه موشکهای بالستیک؛

6-    عدم حمایت از تروریسم بین المللی (زیر چتر جنبشهای آزادیبخش)؛

7-    عدم مخالفت با حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس، جهت تضمین امنیت این شاهراه عظیم نفتی.

8-    تضمین عدم دخالت در امور همسایگان( بحرین، عراق، عربستان، افغانستان، آذربایجان).

9-    تعین تکلیف با نقش سپاه قدس در عراق، سوریه و لبنان.

پیامدهای جام زهر

پذیرش هر یک از پیش فرضهای فوق از جانب رژیم به مثابه واردشدن در بازی «دامینو» می باشد. در واقع با پذیرش هر پیش فرضی، ناگزیر به پذیرش پیش فرض دیگریست. سؤال این جاست که عقب نشینی و به اصطلاح نقد خرج کردن از اصول برای پیشبرد منافع درازمدت در نظام تا کجا مرزش کشیده شده است؟ هر عقب نشینی موجب می شود که خواستهای بیشتری مطرح گردد. فرض کنید که رژیم روی مسأله صلح خاورمیانه کوتاه بیاید در آن صورت با پیامدهای ذیل مواجه خواهد بود: الف: بین نهضتهای تندروی اسلامی که از طریق رژیم تغذیه می شوند و جمهوری اسلامی ایران تفرقه می افتد؛ ب: بدین ترتیب رادیکالیسم سیاسی نمی تواند به دنبال پوشش اسلامی برای خود در منطقه و جهان اسلام باشد؛ ج: بدین ترتیب زمینه های وحدت بین نیروهای بنیادگرای اسلامی در منطقه دچار تشتت می شود به علاوه: «امروز بحث ما فقط بحث آرمانها و ایدئولوژی نیست. ما منافع ملی داریم که اگر از آنها عقب نشینی کنیم درگیری را تا خانه خود آورده ایم. اگر انرژی که امروز پیرامون بحث اعراب و اسرائیل متمرکز است مهار شود، این علیه ماست. روزی که این تهدیدات به سوی مرزهای ما کشیده شود، بحث مذاکره با آمریکا معنی ندارد. ما را تمام شده فرض می کنند. لذا بحث با آمریکا روانی است. این ماهیت آمریکاست که شکل تهاجمی دارد. و این ناشی از قدرت ماست. ما باید به این نکته پافشاری کنیم. محکم بایستیم و هیچ عدول نکنیم»(11).

به عبارتی از دید نخبگان نظام به خوبی آشکار است که در صورت برقراری صلح کامل در خاورمیانه، تمام نگاهها معطوف به سرمنشأ ناامنی در منطقه یعنی رژیم خمینی خواهد شد. تکلیف شعار روز قدس چه می شود؟ یا در یک فرض دیگر این طور استنباط شود که رژیم بعد از صرف هزینه های سرسام آوری قبول می کند که دست از تکمیل غنی سازی در پروژه هسته یی و سلاحهای استراتژیک تخریب جمعی بردارد. در آن صورت: الف- قادر نیست در معادلات بین المللی به عنوان یک قدرت اتمی و مسلمان از منافع نیروهای افراطی در جهان اسلام حمایت کند؛ ب- موجب ریزش در نیروهای خودش می شود. به علاوه: «من مخالف این طرز فکر هستم که ما تسلیحات نداشته باشیم چون آنها (آمریکا) علیه ما تبلیغ می کنند. انرژی هسته یی یا زیردریایی نداشته باشیم. ما باید همه آنها را داشته باشیم تا بتوانیم به عنوان یک کشور در منطقه مطرح باشیم». (12)

 در واقع منظور از مطرح بودن در سطح منطقه یعنی عدم اعتماد به بقای خود و ایزوله بودن رژیم در سطح جهان، که با توسل به این گونه سیاستهای نظامیگری و قدرت نمایی کردن در سطح منطقه سعی دارد به نحوی خود را به آمریکا و کشورهای منطقه تحمیل نماید. معضل دیگر رژیم آینده رژیم های سوریه و عراق است. حمایت از سیاست آمریکا در خصوص چشم انداز موقعیت سیاسی بشار اسد که بنا به تاکید رژیم ملاها حکم حیات خلوت رژیم محسوب شده و اهمیت استراتژیک دارد، به جد باعث بهم ریختن تعادل منطقه ای نظام خواهد شد.

یا در یک مدار بالاتر فرض نمایید که رژیم ایران موفق شود آمریکا را متقاعد ساخته و تحریم آمریکا نیز لغو گردد و اوباما رسماً اعلام کند که دولتش قصد تغییر رژیم در ایران را ندارد و مناسبات دو کشور به مرحله یی برسد که شرکتهای بزرگ آمریکا جهت سرمایه گذاری وارد بازار ایران شوند. حال بایستی انتظار داشت و دید که پیامد آن چیست؟ به قول یک کارشناس ارشد سابق سازمان سیا (CIA) در آمریکا به نام ادوارد شرلی: «مثلاً اگر ملاها آن قدر احمق هستند که ورود آمریکاییها را به تهران آزاد کنند، خوب بگذارید با شیطان به رقص در بیایند»(13). در واقع جام زهری است که رژیم برای نوشیدن آن هزینه گزافی را پرداخت خواهد کرد. به تعریفی دیگر، چنان چه سرمایه داری جهانی آمریکا وارد بازار ایران جهت سرمایه گذاری و بهره برداری شود، به مراتب به دلیل بافت متفاوتی که با نوع اروپایی دارد، قدرت تأثیرگذاری بیشتری را نیز از رقبای خود دارد. بنا بر یکی از اصول جامعه شناسی اقتصادی، آزادسازی اقتصادی، در موقع مناسب خود، یک طبقه اجتماعی سرمایه گذار و مدیر (تکنوکرات) را به وجود می آورد که در نهایت امر می خواهد در نحوه تصمیم گیری و اداره مملکت نقشی اساسی داشته باشد. در چنین صورتی، با توجه به خصلت روحانیت حاکم، که قدرت را در انحصار خود تلقی می کند، رشد چنین قشری در جامعه، یک تهدید جدی برای منافع آنها تلقی شده و غیرقابل تحمل می باشد. در واقع گسترش نفوذ اقتصادی، الزامات نفوذ فرهنگی (تهاجم فرهنگی) را نیز همراه خود دارد که هضم آن برای خامنه ای به مثابه جام زهر عمل خواهد کرد. در ورای آنچه چراغ سبز خامنه ای تعبیر میشود (نرمش قهرمانانه)، ظرفیت ورود به چنین تعاملی با آمریکا بی شک هزینه سرنگونی رژیم را کاهش می دهد. بی دلیل نیست کهسایت جوان آنلاین وابسته به سپاه پاسداران صحبتهای خامنه ای را تفسیر کرده می نویسد: «نرمش قهرمانانه» از همان آغازی که به عنوان بخشی از سخنان رهبری در دیدار با فرماندهان سپاه از سیستم پیامکی خبرگزاری‌ها ارسال شد، ذهن‌ها را به سمت و سوی کتابی برد که سال‌ها قبل حضرت آقا ترجمه‌اش کرده بودند و موضوع آن بررسی صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه بود و ایشان عنوانش را «پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ » انتخاب کرده بودند. این اشتراک لفظی باعث شد شبهه‌ای در اذهان پدید بیاید که آیا نظام از آنچه که تاکنون بر سر آن مقاومت کرده، دست کشیده و اینک وقت مصالحه‌ای از جنس واگذار کردن حکومت به دشمن فرا رسیده است؟ این شبهه از سوی رسانه‌های مخالف و معاند نظام با ذوق‌زدگی مورد استقبال قرار گرفت و آنان کوشیدند موقعیت کنونی جمهوری اسلامی ایران را در نقطه ضعف و مجبور به تسلیم در برابر فشارهای غرب نشان دهند. برخی پا را از این نیز فراتر نهاده و صراحتاً عنوان کردند که زمان نوشیدن جام زهری دیگر رسیده و آرزوی خویش را به عنوان تحلیل، بر کلام رهبری سوار کردند! برخی نیز کوشیدند این «نرمش قهرمانانه» را در کلام رهبری به چراغ سبز نظام برای انجام مذاکره مستقیم میان ایران و امریکا تعبیر کنند و برای پایان دوره قطع رابطه میان ایران و امریکا ذوق‌زده شوند! اینکه کلام رهبری را در منطبق‌سازی تاریخی نمی‌توان بر صلح امام حسن علیه‌السلام تطبیق داد، امری نیست که برخاسته از تخیل یا صرف پاسخگویی به شبهات پیرامونی باشد، بلکه می‌توان با تبیین شرایط منتهی به وقوع صلح میان امام حسن علیه‌السلام و معاویه و استناد به آن، ثابت کرد که جمهوری اسلامی ایران به هیچ عنوان در شرایط چنین صلحی نیست. از سویی بازخوانی برخی مواضع رهبری در مقوله سیاست خارجی نشان می دهد که این تحلیل صلح حسنی از «نرمش قهرمانانه» با مواضع خود ایشان نیز سازگاری ندارد.»

حتی اگر الگوی چین را در نظر بگیریم (زیرا جناح همگرای رژیم چنین تحلیلی دارد)، که توانسته تا حدی از طریق توسعه و تعدیل اقتصادی منهای رفرم سیاسی، سیاستهای خود با غرب را سمت دهد، درست نیست. زیرا چین جامعه یی است سکولار که برخورد با فرهنگهای گوناگون، برایش تهدید ثبات تلقی نمی شود. در حالی که در رژیم جمهوری اسلامی که از لحاظ ایدئولوژی، متکی به دوران ماقبل سرمایه داری است، به دلیل باورهای قشری و انحصارطلبانه از مذهب اسلام، هرگونه نوآوری و انطباق با مدنیت معاصر، تهاجم فرهنگی و توطئه آمریکا تلقی می شود. به عبارتی ذوب شدن یخهای روابط دوکشور، قبل از هردستاوردی مسیر ذوب شدن رژیم را ارمغان خواهد داشت. فرصتی مغتنم نصیب مردم ومقاومت سازمان یافته آن خواهد کرد تا با استفاده از فضای پیش آمده به مطالبات دیرینه خود جامعه عمل به پوشانند.

پس می توان با قاطعیت گفت که قدرت حکومتی و رفتار دیپلماسی نظام جمهوری اسلامی پایه ایدئولوژیک داشته و عدول از آن به آسانی میسر نیست (پاشنه آشیل نظام). از طرفی الگوی چین هنوز به پایان نرسیده است. به علاوه، تجربه تاریخ نشان داده که بدون اتکا به حداقل رفرم سیاسی از طریق تشویق نهادهای دموکراتیک، امکان توسعه و پیشرفت بنیادی عملی نیست.

نتیجه - چشم انداز روابط تهران- واشینگتن

با توجه به آنچه که بعضاً شرح آن رفت، در یک جمع بندی می توان استنباط نمود:

1-  رژیم جمهوری اسلامی ایران هرگونه مماشات با آمریکا را به دلیل ایدئولوژی متکی بر ولایت فقیه و نبودن ظرفیت در طیف سیاستگذاران ایران، به مثابه پشت کردن به آرمانهای خود تلقی می کند. بازتاب آن در جامعه و در طیف نخبگان رژیم راه به سست شدن ارکان نظام می برد.

2-  از نظر نخبگان رژیم، هر نوع کاهش بحران (همچون موفقیت در پروسه صلح خاورمیانه)، و دلمشغولی بلندمدت (زیر چتر تعدیل اقتصادی)، یک تهدید برای منافع کل نظام محسوب می شود. از همین روی است که حتی فردی چون میرحسین موسوی در اجتماع دانشجویان اسلامی دانشگاه تهران، اظهار می دارد: «ملتهای مسلمان باید اصل را بر دشمنی و فریب ابرقدرتها با خود بگذارند، (دماگوژی مبتنی بر ماکیاولیسم) مگر خلاف عینی و عملی آن را مشاهده و لمس و باور نمایند»(14). این سیاستی است که همواره از جانب خاتمی و اکنون نیز روحانی ترویج میشود.

3-  در شرایط کنونی، الیگارشی دینی به شدت متکی به روحانیون است، هر نوع شکاف و ناهمگونی بین عناصر اصلی در طیف روحانیت موجب به هم خوردگی تعادل درونی رژیم می گردد. ارتقاء تنظیم رابطه مثبت با آمریکا، می تواند شکاف موجود بین روحانیت را عمیقتر ساخته و مسیر فروپاشی نظام را هموارتر سازد.

4-  هر نوع گرایش در طیف همگرا جهت نزدیک شدن با آمریکا بعد از سه دهه تأخیر را بایستی در چارچوب نیاز رژیم به مثابه نقطه ضعف تفسیر کرد که حول محورهای ذیل قرار دارد. الف ـ کسری درآمد که عوامل مختلفی داشته و مهمترین آن تقلیل بهای درامد ناشی از تحریم های نفتی است ب ـ با نزدیکی به آمریکا در صحنه بین المللی، پرستیژ و حقانیت آورده و دست بازتری جهت نفوذ در منطقه خاورمیانه و آسیای میانه خواهد داشت، ج ـ نزدیکی با آمریکا، کمکی است تا با دستاویز به روابط خود با آمریکا بتواند در سازمان ملل مانع محکومیتهای عدیده نقض حقوق بشرگردد. د- نزدیکی با آمریکا موجب میشود که رفتار آمریکا در خصوص ماهیت نظام تغییر کند. و رژیم استبداد دینی را به رسمیت بشناسد و در امور داخلی آن دخالت نکند. ه- و بلاخره مهمترین وجه آن نزدیکی با آمریکا موجب میشود که جدی ترین تهدید رژیم که همانا مقاومت سازمان یافته شورای ملی مقاومت می باشد وجه المصالحه این سازش قرار گیرد (البته به زعم رژیم). و همین طور تلاش کند تا فعالیتهای مقاومت ایران در آمریکا و اروپا متوقف شود.

اما تا آن جایی که به منافع آمریکا بر می گردد:

الف: هر نوع سیاستگذاری آمریکا را در قبال رژیم ایران با توجه به تئوری (Linkage) بایستی در چارچوب منافعش در مناطق خاورمیانه، آسیای میانه و حتی اروپا ارزیابی کرد.

ب: تأمین منابع اقتصادی (خصوصاً نفت در منطقه) بعضاً نیازمند مانورهای سیاسی ـ نظامی بوده و در واقع نقطه تعارضش با رژیم نیز در همین مقوله گره خورده است. بطور مثال رژیم خواهان مشارکت در پیمان امنیتی خلیج فارس است. به عبارت دیگر خواهان خروج نظامی آمریکا از منطقه است.

ج: به دلیل سیاست اوباما در قبال سوریه که جهت حمله نظامی چراغ سبز کنگره را درخواست کرد، و بدین ترتیب بدعتی جدید در پیشبرد خطوط سیاست خارجی خود با کنگره را طرح نمود، چنانچه بخواهد سیاست تحریم نفتی خود را، در قبال رژیم تغییردهد، موظّف به جلب رضایت کنگره و خاصه حامیان اسرائیل در مجمع قانون گزاران آمریکا می باشد. از سوئی بیش از شش لایحه در خصوص تخلفات رژیم در مورد پروژه اتمی رژیم در سازمان ملل به تصویب رسیده که بایستی تعیین تکلیف شود. اد رویس رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در مصاحبه با تلویزیون فاکس نیوز گفت:

 تنها دلیلی که رژیم ایران می خواهد مذاکره کند این است که نگران است ما اقتصاد آن را از درون منفجر کنیم. ما باید به آخوندها بگوییم: یا غنی سازی را متوقف کن و به قابلیتهای تولید بمب خود خاتمه بده، یا اقتصاد تو را از درون منفجر می کنیم.(15) در این راستا گروه بحران که از بنیادهای فکری معتبر در جهان محسوب می شود و مرکز آن در نیویورک و بروکسل است، در گزارشی که امسال در مورد بحران اتمی رژیم ارائه داد می نویسد که در صورت تصمیم دولت اوباما در رفع تحریم های رژیم، فقط هشت تا از سی و یک لایحه ای که در کنگره تصویب شده قادر است برداشته شود. باقی نیاز به اجماع کنگره و سنا دارد. (16)

د: سرمایه گذاری در نظامی ناهماهنگ که دارای تمرکز قدرت نیست، نه تنها عقلانی نبوده بلکه از ریسک بالایی نیز برخوردار می باشد.

ه: حتی در یک فرض خوشبینانه، چنان چه آمریکا در خصوص بحران سیاست اتمی رژیم به توافق برسد، در خصوص سیاست کلان و نقش رژیم در ژئوپلتیک منطقه راه درازی در پیش دارد.

و: اگر چه کارتلهای نفتی و صاحبان منافع در بازار سهام در غرب، به گسترش مناسبات تهران ـ واشینگتن دل بسته اند، ولی با جدیت بایستی خاطر نشان ساخت که به دلیل ماهیت الیگارشی حاکمیت مذهبی در ایران، چنین انتظاری خوشبینانه است.

ز: از آن جایی که دولت آمریکا به خوبی مطلع است که نیات طیفی از رژیم از نزدیک شدن به آنها ناشی از ضعف و نیازیست که بدین شکل خود را ظاهر می کند، لذا تا موقعی که رژیم شرایط کامل آمریکا را نپذیرد، هر نوع پیشفرض بهبود روابط دو کشور در چشم انداز کوتاه مدت، ساده اندیشی محسوب می شود، و در دراز مدت به سرنگونی راه میبرد.

رژیم ملاها، بیش از سی و چهار سال است که با توسل به شعارهای ضدآمریکایی، نه بر حسب اتفاق یا فقط عوام فریبی، بلکه با یک «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» مبتنی بر ایدئولوژی بنیادگرا نیروهای خود را تغذیه و حفظ کرده است. الیگارشی دینی هم تجربه شاه را دارد و هم تجربه خاتمی. از نظر بین المللی نیز تجربه قذافی، صدام حسین و مبارک را شاهد بوده است. برقراری رابطه با آمریکا و ذوب شدن یخهای میان دو کشور، چون سونامی تمام ارکان رژیم را به چالش می کشاند و سرنگونی را با هزینه کمتری میسر می سازد. طبعأ مردم ایران و مقاومت سازمان یافته آن، از این چالش با تمام نیرو استقبال میکنند. (ادامه دارد)

 

منابع:

1-  محمدرضا دهشیری، استاد روابط بین الملل وزارت خارجه ایران، محیط امنیتی ایران پس از یازده سپتامبر، فصلنامه مطالعات راهبردی، تهران، تابستان 1982

2-    اطلاعات بین الملل، ۰۳/مهر/۱۳۹۲

3-  خبرگزاری فارس،۰۳/مهر/۱۳۹۲

4-    اطلاعات، 17/مرداد/1972

5-   اندیشه «اُم القُرا» برای اولین بار توسط محمدجواد لاریجانی در «مقولاتی در استراتژی ملی»، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص 43-55، تهران، 1369، مطرح گردید. همین طور، ر.ک. به کتاب وی به نام «نظم بازیگونه»، تهران، 1371. بنا به نظریه او، ام القرای اسلام اکنون ایران است و کل کشورهای اسلام حول این ام القرا باید متحد شوند.

6-    ولایتی مشاور خامنه ای در امور بین المللی، در مصاحبه با روزنامه قدس، اطلاعات بین المللی (لندن)، 6 بهمن 1376.

7-    صحبتهای خامنه ای در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، اطلاعات بین المللی (لندن)، 6 بهمن 1376.

8-    اظهارات خامنه ای، اطلاعات بین المللی، (لندن)، 29 دی 1376

9-    به گزارش فرارو- 31اوت 2013

10- فصلنامه خاورمیانه، شماره 3 پاییز 1379، صفحه 34

11ـ اظهارات پاسدار شمخانی، وزیر دفاع در کابینه خاتمی، فصلنامه خاورمیانه، زمستان 1374.

12ـ محمود واعظی، معاون وزیر خارجه در دولت خاتمی، فصلنامه خاورمیانه، زمستان 1374.

13ـ ادوارد شرلی، وال استریت جرنال، 23 ماه می 1997.

14- میر حسین موسوی، مشاور خاتمی، کیهان هوایی، 20 اسفند 1376.

15- اد رویس در مصاحبه با تلویزیون فاکس نیوز، 25 سپتامبر2013.

-16 Geoff Dyer،”Suspicions in Congress raise bar for deal”، Financial Times، September 26 2013