م. سروش: چه عاشقانه میرود شهید من به بیکران

تقدیم به بیست و چهار والامقام لیبرتی و با عرض تسلیت خدمت تمامی بستگان این شهیدان سرافراز.

اینروزها و پس از شهادت این عزیزان، خفاشانی که نور را بر نمی تابند خزیده در تاریکی مطلق کینه و بغض و حسد خود را در معرض تماشای عموم قرار می دهند، طبق معمول یقه رژیم را رها کرده و پاچه مجاهدین را چسبیده اند. اگر خلیفه ارتجاع از انجام این جنایات بی شرمانه طرفی بست و سودی برد، البته این ننگها و نکبتهای روزگار نیز بهره و نصیب خواهند برد.
چه عاشقانه می رود شهید من به بیکران

ادا چو کرده دین خود به رسم و راه عاشقان
چه عاشقانه می رود شهید من به بیکران

خود همه نور بوده او در شب ظلمت زمین
تا بزند به قلب شب خنجر نور بی امان

چه گویم از فدای او صداقت و صفای او
تشنه تشنه خود ولی آب دهد به دیگران

عطر گلی که در خزان بوی بهار می دهد
چو لاله بردمیده ای بگو که بوده باغبان؟!

فهم کجا کند ترا مدعیان کینه جو؟!
برلب و بر دهان تو زند به چوب خیزران

تو از ستاره بوده ای شان تو آسمان و بس
چو اختران شب شکن روان به سوی کهکشان

مرگ کجا بَرَد تو را فنا کجا و تو کجا؟!
حاضر و حیّ و ناظری زنده زنده جاودان

پیکر شرحه شرحه را مشعل شام تیره بین
به گوش جان چو بشنوی ندا رسد ز آسمان:

خون خداست کاینچنین می چکد از پیکر او
شهید من که کشته شد به کربلای این زمان