مصدق:
این ملت آنجا که پای شرافت واستقلال مملکت در میان باشد مرگ را بر زندگی آلوده به ننگ و رسوایی ترجیح میدهد و به هیچ قیمت از ادامه نهضتی که آنرا به بهای خون فرزندان خود خریده است باز نخواهد ایستاد .
بیست و هشتم مرداد ماه، سالگرد کودتای 28 مرداد سال 1332روزی که مثلث شوم دربار و ارتجاع و استعمار، دست در دست هم، در یک کودتای ننگین، به حکومت دکتر محمد مصدق، تنها حکومت ملی پس از مشروطه در ایران پایان داد.
دکتر مصدق، پیشوای نهضت ضد استعماری مردم ایران، خود در آخرین بخش دفاعیاتش در بیدادگاه نظامی شاه، در بارة این کودتا و علت آن چنین گفت:
«… تنها گناه من، گناه بزرگ و بسیار بزرگ من، این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراتوری جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجهٌ مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی درافکندهام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا کرد تا با همت و ارادهٌ مردم آزادهٌ این مملکت بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و بهخوبی میدانم که سرنوشت من باید مایهٌ عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند».
دکتر مصدق سپس با خضوعی شایسته و بایستة رادمردی چون او، در برابر ملت و تاریخ ایران افزوده بود:
…حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند، هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفهٌ تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس، چند صباحی دیر یا زود، به پایان میرسد، ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است…»
مسعود رجوی22بهمن1377:
پیشوای نهضت ملی ایران با استفاده هوشیارانه از شرایط موجود بین المللی و داخلی پرچم نهضت ملی شدن نفت را در سطح سراسری برافراشت. اما افسوس که دولت مصدق دیری نپایید و در برابر کودتاچیها بلا دفاع بود. بعد از این که قوای مسلح ارتجاع و استعمار در کوتای 28مرداد سال 1332 بر سرش ریختند، به تلخی بر این نکته انگشت گذاشت و گفت که اینجانب قوایی در اختیار نداشتم.
پیشوای نهضت ملی با این جمله کوتاه ولی بسیار پر معنی بر مهمترین حلقه مفقوده جنبشهای مغلوب ملت ایران در یک قرن اخیر یعنی فقدان یک ارتش آزادیبخش ملی و میهنی انگشت گذاشت.