علی معصومی ـ در آستانه پیروزی انقلاب پنجاه و هفت

 
                                                                                                                                                                              
15 دیماه 1357ـ در اوج خیزش میلیونی مردم بهپاخاستة ایران در نیمة دوم سال57, بهپیشنهاد ژیسکار دستن، رئیس جمهوری وقت فرانسه، سران چهار کشوربزرگ غربی در روز 15دیماه (5ژانویه 1979) برای گفتگو و رایزنی دربارهٌ بحران ایران، کنفرانس سه‌روزه‌یی را در جزیرهٌ گًوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.

در روز 23شهریور 77 روزنامه «توس» با ژیسکار دستن مصاحبهیی انجام داد. او در این مصاحبه درباره مذاکرات گُوادلوپ گفته بود: «ما چهار کشور در این گفتگوها شرکت کردیم: آمریکا, انگلستان, آلمان و فرانسه. تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمة حکومت شاه را بهصدادرآورد, نمایندة دولت آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر رژیم در ایران است, طوری که همة ما متحیّر و متعجّب شدیم». برای آلمان و فرانسه «این نظریة آمریکا غیرمترقّبه و خیلی غافلگیرانه بود. در همان جلسه انگلیس و آمریکا هر دو متّفقاً, بهعنوان یک نیروی متّحد و همفکر و همعقیده, خواهان خروج شاه از ایران بودند». امّا, «خمینی بهمحض ورود بهفرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست بهاو رَوادید (=ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجودنیاورم و حتّی بهسفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند, او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
(پس از چاپ این مصاحبه, تلویزیون رژیم در روز 6مهر77 اعلام کرد: «مطالب مُندرج در روزنامة “توس“ مورّخ 23شهریور, تحتعنوان مصاحبه با والری ژیسکار دستن, رئیس جمهور پیشین فرانسه», «توهین بهخمینی» بوده و «پروانة انتشار این روزنامه, بهدلیل اهانت بهبنیانگذار جمهوری اسلامی لغو شده است» ـ مجاهد, شماره 427, 20بهمن 1377).
30دیماه 57 ـ آزادی 162 زندانی سیاسی. مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از تحمّل بیش از 7سال زندان, از زندان قصر آزاد شدند. هزاران نفر دربرابر درب زندان از زندانیان آزادشده استقبال پرشوری بهعمل آوردند.
 مسعود رجوی، پس از آزادی از زندان, در نخستین سخنرانیش در دانشگاه تهران از «آزادی» سخن گفت که در راهش داغ و درد بسیار بر دل نشانده بود:
 «...آزادی؛ خجسته آزادی، آزادی یعنی روح، جوهر و ماهیت انسان؛ آن چیزی که شهیدان بهخاطرش جان باختند، اسیران بهزندان افتادند، تبعیدیان مهاجرت کردند و خلق قهرمان قیام کرد… مگر می‌شود خورشید را کشت؟ مگر می‌شود باد را از وزیدن بازداشت و باران را از باریدن، مگر می‌شود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر می‌شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روییدن لاله‌ها شد؟ و مگر می‌شود ملتی را تا بهابد اسیر نگهداشت؟ مگر می‌شود خلقی را تا بهابد در زنجیر نگهداشت؟ نه… نه… چرا؟ زیرا خواست خداست؛ ارادهٌ خلق است؛ سنّت تاریخ و قانون اجتماع است؛ میعاد خداست؛ میعاد تخلّف‌ناپذیر. بله سنّت خداست. سیر تاریخ است. بشارت همهٌ انبیا و پیام‌آوران، مُصلحین و انقلابیون بزرگ جهانی این است: خلق پیروز می‌شود. آینده تابناک است...» (روزنامهٌ کیهان,  5بهمن1357).

 


بندوبستها در آخرین روزها
اول بهمن1357ـ مهندس مهدی بازرگان در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه، دربارهٌ بختیار, آخرین نخست وزیر شاه, گفت: «ایشان را مرد با تشخیص و وطن‌دوست دیده‌ام». و بختیار نیز دربارة مذاکره با «بازرگان و بهشتی و...» گفته بود: «آقای سیدجلال تهرانی (رئیس ”شورای سلطنتی“ که بعد از خروج شاه از ایران در 26دیماه 57, تشکیل شده بود) در پاریس مشغول مذاکره با آقای خمینی است. من هم مرتباً مشغول مذاکره با آقایان هستم. اینها همگی از دوستان قدیمی و صمیمی من می‌باشند»  (خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ترجمهٌ مهران،ص304).  
در این روزها, رابطهٌ بختیار و سران ارتش با نمایندگان خمینی آن‌قدر نزدیک و دوستانه بود که برای برخی از وابستگان نزدیک رژیم شگفتی‌آفرین بود. یکی از دولتمردان پیشین در این باره نوشت:
«در تهران ماٌموران فرمانداری نظامی که انباری را با حدود هزار پلاکارد و شعارهای ضد رژیم توقیف کرده بودند، پس از تلفن بهشتی بهمقامات حکومتی انبار را آزاد کردند تا تظاهرکنندگان روز بعد بتوانند آنها را با خود ببرند... تلفنهای رهبران مذهبی مخالف، وزنی بیش از وزیران داشت. هیچکس در دولت از این تضاد درشگفت نمیماند که چرا باید تظاهرکنندگان را در خیابانها بهگلوله بست ولی از رهبران آنان فرمان برد»  (دیروز و فردا، داریوش همایون، چاپ آمریکا, 1991, ص82).

ـ در اوایل بهمن 57, دیدارهای پنهانی بازرگان, بهشتی و... با بختیار و قَرهباغی, سولیوان, هایزر و...  بیشتر شد. بازرگان در گزارش تماسهای بختیار با «شورای انقلاب» بهخمینی یادآورشد که «بختیار آماده است چند پست وزارت را در اختیار شورای انقلاب بگذارد تا هرکس را مایل باشند منصوب کنند. نظارت نسبی شورای انقلاب را هم بر دولت میپذیرد». 
 بازرگان در یک مکالمة تلفنی بهخمینی خبرداد که «مقدّم, رئیس ساواک, گفته شخصاً بهآقا ارادت دارم و منباب ارادت خیلی نگران هستم برای آقا. مقدّم بیمیل نبود که ملاقاتی با رهبران مذهبی در تهران داشته باشد (منطورش آقای بهشتی بود) تا بتواند پیشبینی حوادث را بنماید و جلوگیری از حوادث احتمالی نماید. شمارة تلفن بهشتی را بهاو دادیم که خودش تماس بگیرد» (آخرین تلاشها, در آخرین روزها, ابراهیم یزدی، ص142). 
هایزر و سولیوان از برژینسکی خواستند اجازه دهد که اقدام جدّیتری درجهت «ائتلاف میان ارتش و عناصر مذهبی» انجام شود. «این چیزی بود که مورد توافق شدید سایروس وَنس قرارداشت» (اسرار سقوط شاه، برژینسکی، ترجمة حمید احمدی، ص102).

7بهمن ـ «شورای امنیّت ملی» رژیم شاه, مرکّب از بختیار, مقدّم, قرهباغی و دیگر سران ارتش, در جلسهیی سفر بختیار بهپاریس را برای دیدار و گفتگو با خمینی بهتصویب رساند. در این جلسه متنی بهاین مضمون بهتصویب رسید:
 «من بهعنوان یک ایرانی وطنپرست, که خود را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زَعامت حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و راٌی ایشان میتوانند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد, تصمیم گرفتم که ظرف 48ساعت آینده شخصاً بهپاریس مسافرت کرده و بهزیارت معظّملَه نایلآیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود, ضمن درک فیض, دربارة آیندة کشور کسبنظر نمایم».
     بازرگان این متن را برای خمینی خواند. خمینی آن را پذیرفت و قرار شد همان شب توسّط بختیار از رادیو و تلویزیون خوانده شود. بختیار این کار را انجام داد, ولی خمینی نیمه شب پشیمان شد. گویا ترسید که اگر بختیار بهپاریس برود ارتش کودتا کند.

8بهمن ـ خمینی بامداد امروز اعلام کرد: «بختیار را تا استعفا ندهد, نمیپذیرم».
ـ مقدّم (رئیس ساواک), بازرگان و یداللّه سحابی را بهمنزل ارتشبد قره‌باغی برد. بین آن چهارتن مذاکرات محرمانه‌یی درمورد بازگشت خمینی بهایران صورت گرفت (حقایق دربارهٌ بحران ایران، عباس قره‌باغی، چاپ پاریس, ص 286).
 دیدار مشابهی نیز بین بازرگان و بختیار واقع شد.

9بهمن ـ بختیار, بدون مشورت با «شورای امنیّت ملی», در  یک مصاحبة مطبوعاتی اعلام کرد: «فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتی برای بازگشت حضرت آیتالله خمینی بهعمل نخواهد آمد».
 وقتی قرهباغی از او پرسید چرا بدون مشورت با «شورای امنیّت ملی» بهچنین کاری دست زده است, گفت: «موضوع را با سُفرای آمریکا و انگلیس بررسی کردیم. اگر آیتالله بهایران نیاید, مردم آرام نخواهند شد. ما مذاکره کردهایم, ترتیب کارها دادهشد» (حقایق دربارهٌ بحران ایران، قره‌باغی، ص341).
ـ در روز 9بهمن نیز در تهران و اکثر شهرهای ایران تظاهراتی برپا شد که بهنوشته روزنامهها صدها شهید بهجای گذاشت.
 11بهمن ـ در این روز و نیز روزپیش از آن, تظاهرات مردم بهپاخاستة شهرها ادامه داشت. بهنوشته روزنامهها, ماٌموران نظامی صدها تن را کشتند و زخمی کردند.
ـ روزنامه کیهان:  ـ «امام خمینی: من یک طلبهام, تشریفات را کم کنید».
ـ «میلیونها نفر از سراسر ایران برای استقبال از امام بهتهران آمده اند».
ـ «50هزار نفر از امام حفاظت میکنند».
 بختیار در پیامی خطاب بهمردم, گفت: «...در این ساعات که حضرت آیتالله العُظمی امام خمینی پس از سالیان دراز وارد خاک کشور می‌شود، دولت ضمن تبریک و تهنیت بهکلیه مسلمانان ایران، لازم می‌داند که نکات زیر را بهاطلاع عموم برساند:
دولت کلیه نظرات و راهنماییهای معظّم‌لَه و آیات عظام را مغتنم خواهد شمرد... من با صدای بلند بهعموم هموطنان عزیز هشدار می‌دهم از این ساعت هر قطرهٌ خونی که در این کشور ریخته شود، با درنظرگرفتن آزادیهایی که داده شده و روش مسالمت‌آمیز دولت، بهگردن افرادی خواهد بود که توطئه نموده و قوای انتظامی را بهمبارزه دعوت می‌کنند... دیگر جای خشونت و زدو خورد نیست».

 بختیار از سپهبد مقدّم (رئیس ساواک) و سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور) خواست که «اقدامات امنیّتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی بهاجرا بگذارند و علاوه بر آن، سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) را ماٌمور امنیت پرواز و امور داخلی فرودگاه مهرآباد نمود و بهنامبرده دستور داد با آقای صبّاغیان، رئیس کمیته‌یی که از طرف مردم برای استقبال آقای خمینی تعیین شده است، همکاری نماید». «بقیه نیروهای مسلّح شاهنشاهی نیز بهمنظور جلوگیری از اغتشاش، ماٌمور نمایش قدرت و راهپیمایی در شهر گردیدند... در موقع عبور یکانهای نظامی در خیابانهای شهر... مردم عکسهای خمینی و گل بهسربازان دادند. آنها عکسها را گرفته و با خود حمل و ابراز احساسات می‌کردند».

«دیو چو بیرون رود, فرشته درآید»

12بهمن ـ روزنامة کیهان: «آیتالله روح الله خمینی», که از روز 13آبان 1343 ابتدا بهترکیه و سپس, بهعراق تبعید شده بود, در میان استقبال پرشور مردم بهایران بازگشت.
میلیون در میلیون مردم داغدار و بلارسیده, «در نگاه او آیینهیی میدیدند بهوسعت آزادی»؛ در نگاه مردی که میآمد تا «دروازههای بسته» را بگشاید و بهاران آزادی را در کران تا کران میهن, میهمان کند.
 «در ساعت هفت دیشب جبهة ملی پلاکاردهای خود را در مقابل دانشگاه تهران با این مضمون: ”دیو چو بیرون رود, فرشته درآید“ بالابرد».
«دیو» (محمدرضا شاه) در روز 26دیماه 57, بیرون رفت و اکنون دلها در انتظار نُزول «فرشته» بیقرار بود.
«قلب خونین ایران در شوق شعله کشید. کوچهها در باران نور و گلاب بهخیابانها رسیدند و خیابانها در هَلهَله  و فریاد جاری شد. مردم؛ شطّ عظیم مردم, دست در دست؛ هر دست نمایندة هزاران بازو, شب را بهصبح پیوند زدند؛ صبحی که در آن خورشید بر آسمان کویر طلوع میکرد».

سرانجام پس از انتظاری طاقتسوز, «خورشید بر آسمان کویر طلوع کرد» و «فرشته» در ساعت نه و نیم صبح روز پنجشنبه, 12بهمن ماه 1357, به همراه یک مهماندار فرانسوی, از پلههای هواپیمای «ارفرانس», که از فرودگاه «شارل دو گل» پاریس بهپرواز درآمده بود, بر زمین فرودگاه مهرآباد تهران فرود آمد و در میان «دود اسپند و کُندر... شاخههای گل... شعارهای سوزان پیروزی... و میلیونها استقبال کننده, میلیونها قلب پرتپش و شوق» «بعد از 15سال پا بهخاک وطن گذاشت».

کیهان: «آیتالله خمینی» پس از سخنان کوتاهی در فرودگاه مهرآباد «از در غربی سالن فرودگاه خارج شد و با اتومبیل بلیزر مخصوص, بهطرف مسیر تعیین شده, حرکت کرد ... بههنگام عبور امام خمینی هزاران نفر که در کنار خیابانها گرد آمده بودند, بر مسیر امام گلهای سرخ فرو میریختند... دریای وسیع مردم, از شوق و اشک توفانی بود. دستها فضا را میشکافت. از سینهها شعار و درود بیرون میریخت... در نگاهها آفتاب مهربانی و بر دهانها رودهای سرود جاری بود... این خلق از میدانهای خون و آتش, شهید و حماسه گذشته بود و اکنون در بهار آزادی میخندید, میگریست و فریاد میزد».
 
    کیهان دربارة استقبال مردم از خمینی نوشت: «بزرگترین استقبال تاریخ برگزارشد». «طول جمعیت استقبال کننده 33کیلومتر بود». «33کیلومتر گل, در مسیر بهار تازه. از مهرآباد تا بهشت زهرا, شاخههای سرخ و سفید گل, کیلومتر در کیلومتر, در دست مردم بود... و سه ردیف در تمام این 33کیلومتر, دستها را در دو طرف مسیر امام درهم قفل کرده بودند؛ زنجیری از انسان که پیوند مشتها و انگشتها, پیام وحدت و نوید آن بود».
خمینی در «قطعة 17» بهشت زهرا برای مردم مشتاق سخنرانی کرد. او در سخنرانیش, ازجمله, گفت: «... میخواهیم مملکت دارای نظام ناشی از ملت باشد... محمدرضای پهلوی, این خائن خبیث... همه چیز را بهباد داد؛ مملکت ما را خراب کرد, قبرستانهای ما را آباد... تمام اقتصاد ما الآن خراب و درهم ریخته است... زراعت, بهکلّی ازبین رفت... اصلاحات ارضی یک لطمهیی بود بهمملکت که شاید تا 20سال دیگر نتوانیم آن را جبران کنیم... تمام انسانها و نیروی انسانی ما را, این آدم, ازبین برده است... خونهای جوانان ما برای این ریخته شد که ما آزادی میخواهیم. ما پنجاه سال است  که در اختناق بهسر بردهایم... ای مردم بیدار باشید... بر همه واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند و ما بهواسطة آرای مردم, مجلس مؤسّسان درست کنیم...» (کیهان, 12بهمن 1357).
ـ خمینی در یک مصاحبة مطبوعاتی در پاسخ بهاین پرسش که «آیا تا بهحال تماسی با رهبران ارتش داشته‌اید؟» گفت: «تماس فی‌الجمله بوده است. اگر مقتضی بدانیم بازهم تماس حاصل می‌کنیم. ملّت از آنها و آنها از ملّت هستند» (کیهان، 14بهمن57)

«مخالفت با این حکومت, مخالفت با شرع است»

17 بهمن ـ کیهان: «امام خمینی بعد از ظهر دیروز (دوشنبه 16بهمن) در یک کنفرانس مطبوعاتی (در سالن دبیرستان علوی) مهندس مهدی بازرگان را بهسمَت نخست وزیر دولت موقّت معرّفی کرد».

فرمان خمینی دربارة نخست وزیری بازرگان, بهنقل از کیهان: «بنا بهپیشنهاد شورای انقلاب... بهموجب اعتمادی که بهایمان راسخ شما بهمکتب مقدّس اسلام و اطّلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملّی دارم, جنابعالی را... ماٌمور تشکیل دولت موقّت مینمایم تا ترتیب ادارة مملکت و خصوصاً, انجام رفراندم و رجوع بهآراء عمومی ملت دربارة تغییر نظام سیاسی کشور بهجمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسّسان از منتخبین مردم, جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت برطبق قانون اساسی جدید را بدهید...»

ـ سخنان خمینی در کنفرانس مطبوعاتی دیروز بهنقل از کیهان: «... همه مردم یک دل و یک جهت, جمهوری اسلامی میخواهند. ملت ما مُسلم است, علاقمند بهاسلام است, عدل اسلامی را دیده است... حضرت امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب, که حاکم ممالک بزرگ, از عربستان تا مصر و عراق و ایران و سوریه و سایر جاها بوده است و قاضییی که خودش برای قضا قرار داده بود, وقتی یک یهودی از امام بهاو شکایت کرد, قاضی, حضرت علی علیه السّلام را خواست و با یهودی در عرض هم نشستند و دادخواهی شد و قاضی حکم برخلاف حضرت علی داد. ما آرزوی چنین حکومتی را داریم؛ یک حکومت عادل میخواهیم؛ حکومتی که نسبت بهافراد علاقمند باشد و عقیدهاش این باشد که باید من نان خشک بخورم مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد, گرسنگی بخورد. ما چنین حکومت عدلی میخواهیم ایجاد کنیم. من که ایشان (=مهندس بازرگان) را حاکم کردهام... ایشان واجب الاتّباع است, ملت باید از او اتّباع (=پیروی) کند. یک حکومت عادی نیست؛ یک حکومت شرعی است... مخالفت با این حکومت, مخالفت با شرع است... در فقه اسلام, قیام برضدّ حکومت الهی, قیام برضدّ خداست. قیام برضدّ خدا, کفر است...»

انقلاب پیروز میشود

20بهمن ـ پرسنل نیروی هوایی در پایگاه دوشانتپه ـ مرکز فرماندهی نیروی هوایی ـ در حدود نیمهشب 20بهمن, با دیدن مراسم فیلم بازگشت خمینی که از تلویزیون پخش میشد, با دادن شعار بهابراز احساسات پرداختند. ماٌموران گارد شاهنشاهی برای خاموش کردن احساسات بههیجان آمدة پرسنل با آنها درگیر شدند و کار بهتیراندازی کشید. پرسنل برای مقابله درب اسلحهخانه را شکسته و مسلّح شدند. درگیری خونین با روز ادامه یافت.
 فردای آن شب, در خیابانهای اطراف محل درگیری, تظاهرات گستردهیی از سوی مردم بهطرفداری از پرسنل نیروی هوایی برگزارشد.

21بهمن: بختیار در ساعت 19 روز 21بهمن در تهران حکومت نظامی اعلام کرد تا شاید بتواند از خیزش مردم جلوگیری کند. او درضمن تاٌکید کرد که ارتش علیه خمینی و بازرگان کودتا نمیکند (روزنامة اطلاعات).
ـ برخی از سران نظامی مانند سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی), سپهبد مقدّم (رئیس ساواک), سرلشکر مولوی (رئیس پلیس تهران), سرلشکر نشاط (فرمانده گارد جاویدان), همبستگی خود را با جنبش مردم به«کمیتة امام» اطّلاع دادند.

ـ در تهاجم دهها هزارتن از مردم قهرمان تهران بهمرکز ستاد مشترک ارتش، 26تن از اعضای ارشد هیاٌت مستشاری آمریکا در ایران بهمحاصرهدرآمدند.
بهشتی و ابراهیم یزدی، پس از اطلاع از این موضوع، بهصحنه آمدند و برای نجات محاصره‌شدگان در میان دوطرف درگیری آتش‌بس برقرار کردند. رئیس مستشاران آمریکایی از زیرزمین ساختمان ستاد ارتش این خبر را, تلفنی, بهسولیوان اطلاع داد: «ما اطلاع یافتیم که آتش‌بس در اطراف ستاد کل برقرار شده و نه فقط ابراهیم یزدی که با ما تماس داشت، بلکه آیت‌اللّه بهشتی هم در  صحنه حاضر شده و برای رهایی پرسنل ما از مخمصه کمک کردند».
سولیوان در این باره نوشت: «ساعت 5صبح روز بعد افراد ما با وسائط نقلیه نظامی، درحالی که آیت‌اللّه بهشتی و یزدی شخصاً آنها را همراهی می‌کردند، وارد محوّطه سفارت شدند. چارلی ناس (معاون سولیوان) از بهشتی و یزدی به‌واسطهٌ کمک و همراهی برای نجات اَتباع آمریکایی تشکّر کرد و آنها هم متقابلاً از گرفتاری و ناراحتی‌یی که برای افراد ما ایجاد شده بود، عذرخواهی کردند» (ماٌموریت در ایران، ویلیام سولیوان، تهران1361, ص178).

ـ در شامگاه 21بهمن, فرمانداری نظامی اعلام کرد: «اهالی محترم پایتخت... با توجّه بهاعلامیههایی از آیات عظام که در آن برای جلوگیری از خونریزی مسائلی را مطرح نمودهاند, فرمانداری نظامی بهکلیة یکانها و عناصر انتظامی دستور داده است که شبانه, ضمن حفظ نقاط حسّاس, بهیکانهای مربوطه مراجعت نمایند» (اطّلاعات, 22بهمن).
 پس از انتشار این اعلامیه اغلب نیروهای نظامی رژیم که در تهران مستقر بودند, بهقرارگاههای خود برگشتند. فرمانده قرارگاه ستاد ارتش, وضع لشکر گارد را پس از بازگشت بهسربازخانه اینگونه توصیف میکند:
«در سربازخانة قصر بیانضباطی و بینظمی عجیبی است. یکانهای لشکر گارد که از ماٌموریت فرمانداری نظامی مراجعت میکنند, پس از رسیدن بهآسایشگاه اسلحة خود را روی تختخوابها انداخته از دیوارهای سربازخانه پریده و فرار مینمایند» (ماٌموریت در ایران، ویلیام سولیوان، تهران1361,ص192).

22بهمن ـ به‌رغم بندوبستهای پشت پردهٌ خمینی و همدستانش با عوامل «شیطان بزرگ» برای انتقال آرام قدرت, شور و خروش مردم برای ازهم‌گسستن شیرازهٌ نظام شاهنشاهی، هم‌چنان ادامه داشت. شهر تهران در آتش می‌سوخت. مرکز شهربانی کل بهدست مردم بهآتش کشیده شد. کلانتریها، یکی پس از دیگری، تسلیم شدند. پادگان عباس‌آباد، بدون مقاومت تسلیم شد. صدای صفیر گلوله‌ها لحظه‌یی خاموش نمی‌شد.
ـ علیقلی اردلان, وزیر دربار, «مراتب همبستگی کارکنان دربار را بهکمیتة امام خمینی» اطلاع داد. نمایندگان مجلس شورا و سنا پیوستگی خود را بهجنبش مردم اعلام کردند.

ـ «شورای فرماندهان ارتش» بهریاست ارتشبد قرهباغی و با شرکت 26تن از فرماندهان, معاونان, رئیسان و مسئولان سازمانهای نیروهای مسلّح شاهنشاهی, جلسه یی تشکیل داد. شرکتکنندگان پس از بررسی اوضاع بحرانی و فلاکتبار ارتش, شهربانی و ساواک, بر این نکته همراٌی شدند که ارتش «بیطرفی» خود را اعلام کند. در صورتجلسهیی که به اتّفاق آرا تصویب شد, آمده بود:
«... با توجّه بهتحوّلات اخیر کشور, شورایعالی ارتش در راٌس ساعت ده و نیم روز 22بهمن 57 تشکیل و بهاتّفاق آرا تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی شدید, بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام [کند], و بهیکانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود». این اعلامیه در ساعت یک بعد از ظهر روز 22بهمن از رادیو ایران پخش شد.

ـ پیام رادیو ـ تلویزیونی مهندس بازرگان: «... خوشوقتم بدین وسیله بهملت مبارز و مسلمان ایران که امروز در راه پرپیچ و خم و پرگردنه انقلاب نجاتبخش خود  با شنیدن اعلامیة مورّخ 22بهمن 57 شورایعالی ارتش, بهپیروزی دیگری نایل شده است, تبریک بگویم. در این تصمیم اُمرای ارتش باکمال قدرت اعلام بیطرفی در امور سیاسی و پشتیبانی از تمام خواستههای ملت کردند و تیمسار ریاست ستاد ارتش (تیمسار قره باغی) در ملاقات حضوری همکاری خود را با دولت موقّت بهاینجانب اظهار نمود...»

 پس از اعلام بیطرفی ارتش درگیریها فروکش کرد و نبرد دو روزة پرسنل نیروی هوایی و مردم دلیر تهران با سرسپردگان رژیم شاه بهپایان رسید. بسیاری از سران و ایادی رژیم مانند ارتشبد نصیری, سپهبد رحیمی, سالارجاف (نمایندة پاوه در مجلس و از عوامل سرکوبی مردم آن ناحیه), سرلشکر پرویز امینی افشار (رئیس ادارة دوم ستاد ارتش) و... بهدست مردم افتادند و بهاقامتگاه خمینی برده شدند.
انقلاب به پیروزی رسید و شور و شادی سراسر ایران را فراگرفت.