به یاد استاد عالیوندی، استاد رنگها و بیرنگی‌ها

استاد عالیوندی رفت. پرکشید و الان کجاست؟ نمی دانم. ولی می دانم که او تنها استاد رنگها نبود. استاد نور پردازی و لایه لایه نور و ظلمت را چیدن نبود. قبل از همه چیز استاد شرف و پایداری و محبت بود. چیزی که ما همگی باید از او بیاموزیم.

استاد حرفها داشت. بی غل و غش و ساده و سرشار از محبت. بس کنم! نمی دانم چرا دلم نمی خواهد زیاد درباره اش حرف بزنم. از او باید آموخت. او همیشه در صف اول تظاهرات و گردهمایی هایی ما خواهد بود.
در زیر شعر و نوشته ای درباره یکی از نمایشگاه هایش در سال 2008 نوشتم می آورم. با آرزوی این که روزی، نمایشگاهی از کارهایش را در ایران برگزار کنیم

با این دل تپنده‌تر از ماهی بر خاک
برای مردی که نقشها را رنگ می‌زند
و خود بی‌رنگ‌ترین است
برای استاد عالیوندی
در لایه لایه این پلکهای پیر
چه روزها که نهفته است!
چه روزها دیده است
این چشمهای نجیب پر از بغض
وقتی که بر کاغذ رنگی خیال
یا بوم بی‌رنگ غصه‌هایش
_ تاریک و موجز_
از جوانی رنگ می‌گریزد
و نقش می‌زند دل تپنده‌تر از ماهی بر خاکش را.

فلسهایی لمیده بر هم.
گم در هزار توی دلهره‌های ناپیدای درد.
هیبت آخرین نگاه صبوری
در مصب صعب عصب.

گاهی مثل سوار بختیاری قبراق است و،
قلم در می کشد
و انگشتهایش در سپیده‌ها می رقصند.
و  گاه با درد دشنه‌ای در قلب
در دالانهای خوف، مینیاتوری می‌آفریند؛
صاف‌تر از  سرودی در دورهای آسمان.

اغلب،
سالهاست،
دیده ام او را با غمها و بغضها
و شادیهای کودکانه‌ و سکوتهای فرتوتش
پرده‌های زندگیش را رنگ می‌زند
بی‌«آه»ی کبود و تلخ‌خنده ای شکسته
و بیشتر، در اشکهای فروتنش شسته
قلم‌موی لرزانش را
و چه روزها که انگشتانش را
در جستجوی سپیدی کاغذ
سیاه کرده است.

در این شناسنامه
جز نقش پرده‌هایش که زندگی نام دارد
هیچ کس،
هیچ چیز،
ندیده است.
8تیر85

رازها و جذابیتهای پنهان زندگی
(در حاشیه نمایشگاه نقاشی استاد بهرام عالیوندی در پاریس)

او آن گونه ترسیم میکند که حس میکند، و آن چنان مرز واقعیت را در هم میریزد که در نگاه اول تماشاگر تابلوهایش فکر میکند هیچ ترتیب و آدابی  ندارد… اما در هرتابلو رازی نهفته است. جذابیتی پنهان که با نگاه دقیقتر به آن، بیننده را با خود میکشاند، میبرد. بعد بیننده یک دفعه متوجه میشود که در جلو تعدادی دیگر تماشاگر ایستاده و مبهوت تابلویی چند در چند متر، و اغلب کوچکتر، است. سیاه با لایه هایی از نور و یا رنگین، با فلسهایی تابان و خزنده.
به راستی که در این بوم سیاه و سفید، و یا رنگین، چه صبری نهفته است! چه پشتکاری و چه دقتی! وسواسهای استاد آدم را متحیر میکند. وسواسهایی که حاکی از جدی گرفتن خود کار توسط نقاش است. کارلوس فوئنتس (نویسنده برجسته مکزیکی) نوشته است: «این خودنمایی صرف است که ادعا کنیم چیزی ما را حیرتزده نمیکند. شاید بالاتر از خودنمایی، کودنی محض است» و بینندة تابلوهای استاد عالیوندی این خوشبختی را دارد که هیچگاه دچار کودنی نمیشود. یعنی چه در یک تابلو، و چه در سیر تابلوهای مختلف، همواره دچار حیرت میشود. سؤال، پشت سؤال. چرا، پشت چرا، در لایه های مختلف و مطبق فلسهایی ریز و درشت. عبور نور از لایه های سیاهی. در پشت هر تابلو نقاشی را مییابی ساکت و تلخ. جدی و عبوس. در عین حال نجیب و مظلوم. و چنان دریادلانه به تو نگاه میکند که انگار سالهای سال است با تو همسفر است. و هست. حیرتآور است ولی به راستی این پیرمرد پرکار که از هیچ ثانیة عمرش به عبث در نمیگذرد و دست از خلق برنمیدارد، به واقع میزبان تو در سفر به تابلوهایش است. گاهی که خسته میشوی کنارت قرار میگیرد و با جملهای راه را نشانت میدهد. یعنی از حیرت به حیرتی دیگر تو را میکشاند. به سؤال جدید و کشف جدید. خاصیت تابلوهای استاد همین است. تو را بینندة منفعل و بی احساس باقی نمیگذارد. به کنش و واکنش وادارت میکند. به سؤال جدید میرسی. همیشه علاوه بر دیدن یک نظم دقیق، از خودت میپرسی چرا این «پا» از چارچوب تابلو بیرون زده؟، چرا آن «دست و پا» آنگونه قرار نگرفته که در دنیای واقع، واقعاً هست. آن پرنده کیست؟ درچشمان کوچکش هراسی پیداست، و اکنون در آغوش زنی آرمیده است، راستی آن زن، با آن همه مهر، که در صورت و لبهایش موج میزند، کیست؟ مادری؟ محبوبی؟ و یا تمثیلی؟ تمثیلی از یک زن ازلی و ابدی. از زایایی و باروری اسطورهای انسان که در تابلوهای دیگر تکرار شده است. یکبار با بوسه بر لب همان پرندة تابلوی قبلی، و بار دیگر، با گلی سرخ و پر پر در میان انبوه خطوه سیاه برسینهاش. آن کودک که به صورتی غیر متعارف در آغوش زنی هست، آیا همان پرنده آشنا، که در تابلوهای دیگر هم دیدهای نیست؟ پاسخ را وقتی مییابی که تابلوها به انتها رسیده باشند. آنجاست که با حیرت بسیار کشف میکنی به راستی این خود زندگی است که دارد از بطن زوایای تاریک و روشن میروید.
نمایشگاه اخیر استاد بهرام عالیوندی، در پاریس مثل همیشه با استقبال بازدیدکنندگان و دوستداران هنر مواجه شد.
این نمایشگاه به مدت سه هفته در یکی از معروفترین مناطق پاریس در منطقه ای که گالریهای مشهور پاریس قرار دارد، همراه با آثار دو نقاش دیگر فرانسوی برگزار شد و مورد توجه صاحبنظران و شهروندان فرانسوی قرار گرفت.
این گالری از یکسال پیش برای نمایش آثار بهرام عالیوندی رزرو شده و 15اثر از تابلوهای استاد در سال2007 را به نمایش گذاشت. استاد در توضیح این آثار آنها را در رابطه با مقوله آزادی و برابری زن و مرد قرار میداد.
یکی از بازدیدکنندگان میگفت: «سبکی که استاد عالیوندی، که از 45سال پیش دنبال میکند، استفاده از خط و نقطه سیاه و یا با رنگهای مختلف برای ترسیم آثار خود است. این سبک و نقاشیهای بهرام عالیوندی، بهشتی تشکیل شده از خط و نقطه است که پلی روحی و فرهنگی بین شرق و غرب است. هر تابلو تسلط استاد را به تکنیک نقاشی غرب و فرهنگ و هنر سرزمین خویش را به نمایش میگذارد».

کاظم مصطفوی