م. سروش:‌ عاشق اون پرنده ام، که دنبال رهایی یه

نیاز آدما به هم، نیاز آب و ماهی یه

دستای تنها مَثَل، یه دنیا بی پناهیه

نفس بریده تو قفس، هوای تازه نعمته

عاشق اون پرنده ام، که دنبال رهایی یه

 

یکی تو قاب پنجره، خیره شده به تیرگی

یکی تو تاریکی پی، گذشتن از تباهی یه

 

مُهر گناه رو پیشونی، مَضحکه عبادته

یوسف بی گناه پی، اثبات بی گناهی یه!

 

تو میدون شهر دارن یه آدمو دار می زنن

امید اعدامی فقط به روز داد خواهی یه

 

پریدن از بلندیها، آتیش به جون کشیدنا

مرگ آدمها اینروزا انگاری دلبخواهی یه

 

فاجعه پشت فاجعه، عفونت حق بشر

تجویز عطار باشی ها، داروهای گیاهی یه!

 

سید سبز، شیخ بنفش، تو دایره قدم زدن

یه مشتی پندار غلط، تفکرات واهی یه

 

خوش بینی های الکی با تفسیرای جورواجور

همش خیال باطله بدجوری اشتباهی یه

 

من و شما نیازمون، تو یه کلام «ما» شدنه

دستای تنها مَثَل یه دنیا بی پناهی یه.

 

 

6 دسامبر 2015 میلادی(15 آذر 1394)