هوشنگ اسدیان: ٰاَگه گفتید این کی بود؟؟

یکی بود، یکی نبود، پیری بود، کفتاری بود،
یگ سگ غافلگیر و هاری بود.

واق و واق، هی پارس می کرد، پوزه شو هی باز می کرد،
گاز می گرفت دجالی می کرد.

دندونای تیزی داشت، چشمهای دریده داشت،
افکار پلیدی داشت.

نه با کار رابطه داشت، نه اصلا زحمتی داشت،
نه به دست پینه ای داشت.

می نشست رو منبری، عینهو یه عنتری،
عَر میزد مثه خری.

آخورش پُر ز علف، زر میزد تا کنه کف،
آخرش گم شد نجف.

با پول خُمس و زکات، که می اُمد مثه باد،
کیف می کرد خیلی زیاد.

گردنش شده کُلفت، دست و پا های زُمخت،
حرفا شم که مفت مفت.

کلاغه اقبال پَرید، دیگه هیچ کس رو ندید،
رو سر این پیره ......

خیال کرد که شاهینه، رفت جلو یه آیینه،
خودشو دید بوزینه.

جیغی زد دادی کشید، کمی کرد بشین و پاشو،
یهو رفت نوفل لوشاتو.

از نجف رفت به پاریس، هول شد و خودشو کرد پیس،
یهو شد آقا رئیس.

صورتش پُر شد ز لُپ، به دهنش ریختند قُلپ قُلپ،
از کنفرانس گوادولوپ.

با کمک عمو سام، شده رهبر عوام،
یهو کردنش امام.
این یکی نازش می کرد، اون یکی پاکش می کرد،
یکی هم بادش می کرد.

تو نجف خر هم نداشت، تو پاریس کپ کپی داشت،
بعد ش هم بوینگی داشت.

خلاصه، عروسو بردند حموم، تمیزش کردند با موم،
پاک شده از هر سُموم.

اَبروخای خوش کمون، صورت رنگین نگون،
لُپهای قرمز چو خون.

سواره جت بوینگ، کردنش دن شیا پینگ،
هُلش دادن توی رینگ.

جُفتکی زد به هوا، عَرعَر کرد همه جا،
لاکن و کذا کذا.

گفت: اقتصاد مال خرََ، تو سری ماله تونه،
ولایت مال منه.

زَنا جاشو معلومهَ، بچه و آشپزخونه،
همه خَفَه بمونهَ.

جَوونا توی سپاه، کار دارم مَه با اونا.

کمونیست که کافرهَ، همه مهدورالدمهَ.

مجاهد، منافقن، هَمگی مُحاربن.

این کردها چی چی می گن؟ اونارو ترور کنید،
ولاکن بمب بارون کنید.

ترکمن دیگه کیه؟ شورا و زمین چیه!
همه رو اعدام کنید.

این خلق عرب کیه؟ ایناام ایرانین؟ یا این که اَجنبین؟
اونارم دار بزنین.

بلوچم مگهَ داریم؟ اونا دیگهَ چی می گن؟
سُنی ان؟ اعدام بکنین.

خلق آذری که اُمت منهَ، اگه گفتن یه چیزی ضد نظام،
تکه و پاره کنین.

این فارسا حالا جرعت بکنن، حرف بزنن،
با شکنجه کاری بکنین، تا لُری گپ بزنن.

اونایی که وارد بازی شدن، حقشونوما دادیم،
راضی شدن؟

اون کسانی که هنوز ناراضی ان، حق دارن،
کاری بکنین، راضی بَشن.

آنقدر کار بَکنن، پول نگیرن، نون نخورن،
تا قدر ولایت این بنده رو خوب بدونن.

حالا مهَ خستهَ شدم، پیر و فرسوده شدم،
بیائید نوحه بگین، بکنین سینه زنی،
همه با هم بگوئید، روح منی، روح منی.

آری، یکی بود، یکی نبود. اَبرهای پُر دودی بود.
روزگار سیاهی بود. کوچه های تنگ و تاری بود.

تیرک های داری بود، شلاق و شکنجه بود،
رو سری و تو سری، محشری بود.

کودکان کاری بود، نوجوان تن فروش همه جا ایستاده بود.
مادران و پدران داغ داری بود، بیکاری گرسنگی بدبختی بود.

شیخی بود، سفاکی بود، پیری بود، کفتاری بود،
آخوندی بوزینه بود، ملاه بد کاری بود،
ولی وقیحی بود، دجال کثیفی بود.

اَگه گفتید این کی بود؟ اَگه گفتید این کی بود؟؟؟؟؟

به مناسبت گور به گور شدن خمینی جلاد که جنایت و پلیدی را به اجبار در ایران دامن گستر کرد
و شلاق از گرده خلقهای سراسر ایران کشید.