30دی 1357 روز آزادی آخرین گروه زندانیان سیاسی زمان شاه

در شامگاه روز 30دی1357، 162 زندانی سیاسی، از جمله مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از تحمّل بیش از 7سال زندان، از زندان قصر آزاد شدند. هزاران نفر دربرابر درب زندان از زندانیان آزادشده استقبال پرشوری بهعمل آوردند.

روزنامه کیهان اول بهمن57، در گزارشی نوشت: «محوطه زندان [قصر] تا پاسی از شب گذشته یکپارچه شور و هیجان بود. خویشان و بستگان، دوستان و آشنایان و رفقا که همه روز و ساعاتی از شب را بی ‌تابانه انتظار کشیده بودند، با شعار "درود بر فدایی، سلام بر ‌مجاهد"، برای فرزندان پاک‌نهاد و آزادیخواه ملت آغوش گشودند و این در‌حالی بود که عده کثیری از خانواده ‌های زندانیان سیاسی در کانون وکلا هنوز به ‌تحصّن خود ادامه می‌ دادند و منتظر عزیزانشان بودند».
کیهان با‌اشاره به ‌خوانده‌شدن اسامی زندانیان آزاد‌شده از بلندگوی زندان افزود: «باخوانده‌ شدن هر اسم، اجتماع چندین‌ هزار نفری مردم درود می ‌فرستادند و غریو شادی بود که بر‌ می‌ خاست…
پس از آن برای این ‌که مردم از آزادی زندانیان سیاسی اطمینان حاصل کنند. یکی از زندانیان مستقیماً از پشت میکروفن با آنها صحبت کرد… مسعود رجوی درحالی‌ که با احساسات پرشور مردم رو به‌رو گشته بود، گفت: "آیا هیچ واژه‌ یی هست که بشود با به‌ زبان آوردنش از شما مردم تشکرکرد؟ به ‌راستی که ما همه این آزادی را مدیون شما هستیم، نه شخص دیگری یا گروهی خاص". او سپس خاطرنشان ساخت که تمامی زندانیان آزادشده همین امشب آزاد خواهند شد.
    طاقت انتظار دیگر از همه سلب شده بود. ازدحام جمعیت در جلو در ورودی لحظه به ‌لحظه فشرده‌ تر می ‌شد. انگار مردم انتظار داشتند در بزرگ آهنی را از جا بکنند و به ‌عزیزان آن ‌سو بپیوندند…
  حوالی ساعت9 شب بود که اولین دسته آزادشدگان در زیر نور خیره‌کننده پروژکتورهای فیلمبرداران و عکاسان داخلی و خارجی از در زندان خارج شدند. جمعیت با آویختن حلقه ‌های گل به‌ گردنشان آنها را می ‌قاپیدند و بر‌ روی دوش خود می ‌بردند و شعار "درود بر ‌زندانی سیاسی" و "زندانی سیاسی، تو افتخار ملتی" را سر‌ می ‌دادند».
مسعود رجوی، پس از آزادی از زندان قصر، در روز 4بهمن، در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. روزنامه کیهان 5بهمن، در گزارشی تحت عنوان «کودتا نمی تواند سدّ پیروزی خلق باشد»، بخشی از این سخنان را منتشرکرد: «... آزادی؛ خجسته آزادی؛ آزادی یعنی روح، جوهر و ماهیّت انسان؛ آن چیزی که شهیدان به خاطرش جان باختند، اسیران به زندان افتادند، تبعیدیان مهاجرت کردند و خلق قهرمان قیام کرد…  لحظاتی هستند که فکر نمی‌ کنم نه‌ تنها من، بلکه هیچ ‌کس توان وصف آنها را داشته باشد، مثلا لحظه دستگیری؛ لحظات رنج و عذاب؛ لحظه یی که با شهیدی وداع می ‌کنید، لبهای تبدارش را می‌ بوسید و طنین قلبش را می ‌شنوید؛ لحظه ‌یی که با فریاد شکنجه خواهرتان یا برادرتان از خواب می‌ پرید یا لحظه‌ یی که خبر شهادت خواهر یا برادری را می‌ شنوید یا لحظه‌یی که خلق قیام می ‌کند و شما را آزاد می‌ کند و به آغوش خلقتان باز می ‌گردید…  
  وقتی ما رفتیم، تنها رفتیم، با چشمهای بسته ما را بردند، بر دستها و پاهایمان چیزی جز زنجیر نبود، اما وقتی برگشتیم، در آغوش مردممان بودیم و بر دستهایمان گل بود و بر‌ چهره ‌هایمان بوسه، آیا می‌شود این لحظات را وصف کرد؟…
وقتی ما رفتیم، آسمان تیره و تار بود، گه گاه ستاره ‌یی در کسوت (=لباس) یک شهید می ‌درخشید، ولی پاسداران شب به ‌سرعت پایینش می‌ کشیدند، ولی امروز آسمان غرق ستاره‌ هاست…
  یک روز به ما گفتند که قم قیام کرده، این زنان و مردان انقلابی قم قیام کردند، شهید دادند، درود بر قم! بعد نوبت به تبریز رسید، خاطره ستار و باقر زنده شد. تبریز قهرمان، تبریز آزادی ‌ستان قیام کرد. بعد… در روزنامه ‌هایشان اعلام کردند که تمام شد، دیگر خبری نیست. اما یکی، ‌یکی نوبت رسید به شهرها؛ جهرم، شیراز، یزد، اصفهان، مشهد، همدان، کرمان و… قیام کردند. درود به این شهرها، درود بر شهیدان، و بعد در 17شهریور، تهران بزرگ به عهد خودش وفا کرد. ای کاش ما می ‌بودیم در مقابل آن صفوف، و شنیدیم که مادرانمان، خواهرانمان بودند… آیا آن لحظه را می ‌شود وصف کرد؟ احساس می‌کنید فرزندانتان در آن لحظه در چه حالتی بودند؟ درود بر ‌تهران بزرگ… حتی ما هم از پشت دیوارهای بتونی، گاه شعارها را می ‌شنیدیم. موج اعتصابات، موج اقدامهای متهورانه انقلابی سراسر کشور را فراگرفت. بله ما می‌شنیدیم، جانبازیها، فداکاریهای کارگران نفت و برق و مخابرات و همه کارگران را، بازار و دانشگاه را، بله این خلق و شما بودید که اسیرانتان را می‌خواستید. مسأله، مسأله این اسیر و آن اسیر نبود. حرمت مردم خدشه ‌دار شده بود؛ قدسیّت آزادی خدشه‌دار شده بود… و بالاخره یک روز خواندیم و شنیدیم که بت شکسته شد و تندیسها فروکشیده شدند و خلق، اولین قدم پیروزیش را برداشت. درود به خلق قهرمان و درود به شهیدان خلق قهرمان. مگر می‌ شود خورشید را کشت؟ مگر می ‌شود باد را از وزیدن بازداشت و باران را از باریدن، مگر می ‌شود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر می ‌شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روییدن لاله‌ ها شد؟ و مگر می ‌شود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟ مگر می ‌شود خلقی را تا به ابد در زنجیر نگه داشت؟ نه… نه… چرا؟ زیرا خواست خداست؛ اراده خلق است؛ سنت تاریخ و قانون اجتماع است؛ میعاد خداست؛ میعاد تخلّف ‌ناپذیر. بله سنت خداست. سیر تاریخ است. بشارت همه انبیا و پیام‌ آوران، مُصلحین و انقلابیون بزرگ جهانی این است: خلق پیروز می‌شود. آینده تابناک است...» (روزنامه کیهان،  5بهمن1357).

 آقای رجوی در سخنانی در روز 30دی1388 در این باره گفت: «...31سال پیش در 4بهمن 1357 که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که "پیروزباد انقلاب دموکراتیک ایران". در آن ایام جماعت خمینی به تازگی شعار  "انقلاب اسلامی" می دادند. یکی از حاضران سؤال کرد "انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟" جواب دادم "یعنی انقلابی با شرکت مردم، یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی بکند".
 در همین سخنرانی به صراحت گفتم: "من نیامدم این جا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم؛ ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما می خواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شده یی باشیم که فرصتها را از دست دادند...؟  
من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه و به این زیارتگاه، که هرچه را هست، هرچه را خود به خودی اتفاق می افتد، بی عیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا می کنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند".
  سپس، بلافاصله، اضافه کردم: "صبر و تحمل، شکیبایی(صبر به معنای انقلابیش)، بلندنظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمی توانیم کسب کنیم، بهتر است که خداخافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که "مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان".
   تازه اول کار است. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سرنداده بودیم که به جایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که به جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم؛ قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قُعود کنیم» (استراتژی قیام و سرنگونی ـ کتاب اول ـ صفحه 20).