علی اصغر بهروزیان ـ سه تصویر از یک حماسه

 سه تصویر از یک حماسه

علی اصغر بهروزیان

 "ایستاده‌ایم
حتی اگر که شب نیز از این پیشترش
به فراسو درآید.

آه ای چراغداران عدالت
رسای خویشتن را و پایداری را،
رهایی را،
به آنان بخشند
که در اندیشه و کردار
یاوران آزادی انسانند."    *

حماسه در یک  روز ساخته می شود و هر روز برگی از تاریخ می گردد که سرنوشت و آینده نه تنها یک ملت و یک جامعه، بلکه انسان رونده بر این کره خاکی را می سازد.از حماسه هاست که انسان آگاه درس می گیرد، می آموزد  و جان مایه ای می گیرد که توشه راهش می شود.

هر جند که سی سال مقاومت قهرمانانه مردم ایران هر روزش حماسه ای است، اما. حماسه ای که با نام "همیاری با سیمای آزادی" نام گرفت هر لحظه اش سرایش یک حماسه بود. سرایش سرود زنده بودن مردمانی که برای رسیدن به آزادی رنج و شکنج هایی گزاف و جانفرسا را در هر گام به جان می خرند و دمی از پا نمی نشینند. مردمانی که گوهر یکتایی عشق را در مقاومت یافته اند. مقاومتی که سکاندارانش خود اسطوره هایی از والاترین ارزش های انسانی هستند.

آنچه در چند روز همیاری ، یا گلریزان در میان عاشقان آزادی به پا شد، جلوه ای بود از ارزش هایی که خمینی خونخوار و برجاماندگانش سالها بود که مذبوحانه در تلاش خفه کردنش بودند. وقتی پای حرف های یاران مقاومت و آزدگان نه تنها ایران بلکه سراسر گیتی می نشستی بی اختیار خود را در دشب بی گرانی از زیباترین گل می دیدی که هر گل خود به زبانی از جوهره و جان آدمی ، از پاکی سرشت انسان، و از آنچه "جان" جهانش می توان نامید سخن می گفت. سخنانی که هیچ کور دلی را یارای شنیدنش نیست.

" آن راه رهایی‌بخش را فرانمای
تا شادمانه مشغول آرایش آزادگان شویم،
اینان که راست بر پندار و گفتار و کردار نیک
قیام کنند
رهانندگان قبیله‌ی انسانند."

 

آن چند روز تصویر دیگری را نیز در برابر دیدگان به رخ می کشید. تصویر نبردی بی امان با دیو شاخ شکسته ولایت شیطانی فقیه که در اوهام خویش خود را، نماینده خدا می خواند بر خاکی که حتی دیگر لاشه عفونت گرفته اش را هم بر نمی تابد. هر آوای یاری دهنده آوای رگبارگلوله هایی بود که بر پیکر دیوان و ددان حاکم بر سرزمین مان می بارید.

" اوست کسی که از مَرکب و ستاره، به زشتی یاد کند
اوست کسی که گفتار را تباه سازد،
و آنی که فرزانه را حاجب اهریمنان پندارد
و آنی که مزارع و مهربانی را بیابان کند
و آنی که دشنه بر پیروان ستاره زند،
هَموست
کسی که
مرا و
مردمان مرا
به غیظ برانگیزاند. "

 

در آن رنگین کمان بی دریغ عشق و احساس، زیباترین تصویر نشانگر پیوندی بود میان عاشقانی که آرمانی یگانه را رهرو اند. جهان را اگر چهارگوشه بپنداری از هر گوشه اش صدیی برمی خاست به یاری دلیرانی که داغی قلب های شعله ور و آتشفشان جان های عاشق شان سرما و تاریکی را به استیصالی عبرت آموز کشانده است.

پیوند با اشرف و اشرفیانی که واژه ها در برابر شکوه شان پریشان می شوند. اشرفیانی که خود آفرینندگان و سرایندگان زیباترین واژه ها به غارت رفته اند. آدمیانی که ئر جهانی که سارقانی بسیار بر آنند تا واژه هایش را هر چه بیشتر به مسلخ برند و جانشان را بگیرندو از محتوا خالیشان کنند، شرف انسان را در کردار، گفتار و پندار نیک خویش به دفاع برخاسته اند.

"می‌آیند آن داورانی
که آزادی را از گلو‌گاه گُندگان بگیرند و
مردمان را
رهایی دهند.
می‌آیند ...!"

 

گلریزان عشق بر اشرف ، بر سیما و بر همه آزادگان جهان فرخنده باد.

 


* شعر ها همه برگرفته ازکتاب "زرتشت و ترانه های شادمانی"