برای رفع ابهام هم بگویم وقتی حرف از «قانون» می زنیم منظور قوانین بین المللی و شناخته شده و به رسمیت شناخته شده ای که همه ملل و دول حداقل در حرف محترمشان می دارند نیست. رژیم آخوندی چند گام عقب تر از همة انواع دیکتاتوریها است که حداقل به صورت زبانی قوانین عرفی و بین المللی را به رسمیت می شناسند. آخوندها حتی به قوانین خود ساخته, و شرع نامیده, خود هم پای بند نیستند. قتل عام سال67 نشان داد که یک نفر کافی است زندانی سیاسی رژیم آخوندی باشد؛ در این صورت برای همیشه یک گروگان محسوب می شود. یعنی آخوندها به خود این حق را می دهند تا به هردلیل و با هربهانه سراغشان برود, به سلول ببردشان, با شلاق به جانشان بیفتد, و حتی اگر لازم تشخیص داد اعدامشان کند. قتل عام سال67 به ما و همه نشان داد که یک زندانی می تواند 7سال زندان باشد بعد رژیم اعلام کند قصد شورش داشته و او را به دار آویزد. یک زندانی می تواند بیمار باشد, آن هم نه یک بیمار معمولی, بلکه صرع شدید داشته باشد یا طوری باشد که با ویلچر او را حمل و نقل کنند ولی بدون هیچ مانعی به دار بیاویزندش. یک زندانی می تواند اصلا در جریان عملیات فروغ جاویدان نباشد, ماهها در سلول و انفرادی و فرعی های گوهردشت باشد ولی او را بیاورند و فردا صبح به دارش بزنند. اصلا یک زندانی می تواند مدت محکومیتش تمام و مثلا آزاد شده باشد. ولی آخوندها می توانند صدایش کنند, بعد به خاطر این که سالی چند در زندان بوده اعدامش کنند. با چه قانون یا مجوزی؟ «امام خمینی» فتوا داده است. همین کافی است. یعنی بالاتر از همة قوانین الهی و بشری فتوای یک دجال کینه جو و شقی قرار دارد. بعد از او هم ولی فقیهی خلافت می کند که اخیرا حیا را خورده و ولایت را بالا آورده که ولایت فقیه شعبه ای از ولایت ائمه اطهار و ولایت رسول الله است.
ماندلا به درستی گفته است: «نظام زندان هر حکومتی به فشرده ترین و برهنه ترین شکل، درون مایه آن حکومت را باز می تابد و و یژه گی هایش را. بدین معنا که هر حکومتی می تواند با دستی باز و بی دست انداز نظم و مناسبات دلخواهش را در زندان برقرار کند» و «نظام زندان در رژیم آخوندی» همان درون مایه خمینی است که به فشرده ترین شکل بیان می شود. بی جهت نیست که گفته اند دین و مذهب و خدا نام مستعار خود خمینی است.
بنابراین در برخورد با مسائل زندانیان سیاسی باید برایمان روشن باشد کسانی که به عنوان زندانی سیاسی در زندانهای خامنه ای هستند «زندانی» نیستند بلکه زندان خود را در کام اژدها سپری می کنند.
حال این زندانیان, با تعریفی که آمد, برمی دارند از جیره غذایی خودشان می زنند تا به سیمای آزادی کمک کنند. کمکهای دیگر هرچند به اندازه خود ارزشمند هستند اما تصدیق می کنید که این یکی از جنس دیگری است؟
زمانی بود که ظلمت سانسور و اختناق اجازه نمی داد صدای اعترا ض هیچ یک از زندانیان سیاسی به جایی رسد. هر از گاهی یک «گروگان آزاد شده» پیدایش می شد و خبری از بندی و اعتراضی می داد که ماهها و حتی سالها قبل اتفاق افتاده بود. خانواده ها هم خودشان در بی خبری محض به سر می بردند و در چنین ظلماتی دست جلاد هم باز بود تا هرآن چه که می تواند برآنان فشار بیاورد. بنابراین اولین و آخرین وظیفه یک زندانی سیاسی «مقاومت» بود. مقاومت هم به معنای حفظ سلامت سیاسی و ایدئولوژیک خود بود. حتی وقتی حرکت زندانیان شکل جمعی می گرفت, مثلا اعتراضی می کردند یا حتی برای خود روابط و مناسبات تشکیلاتی راه می انداختند, باز هم جوهر این کار دفاعی بود. اما حرکتهای اخیر زندانیان سیاسی نشان می دهد که مساله از اساس متفاوت است. زندانیان قهرمانی که با مقاومت های حیرت انگیزشان دژخیمان را به زانو درآورده اند مطلقا در فاز تدافعی عمل نمی کنند. لذا به خوبی و به بهترین وجه جای خود را در جنبش سراسری باز می کنند. به زبان دیگر همگام با اعتلای جنبش سرنگونی طلب که در فاز جدید خود زیباترین حماسه های تاریخ معاصر را خلق کرده است هر قشر و صنفی جایگاهی دارد و زندانیان سیاسی, همچون اشرفیان قهرمان که چندین ماه است در محاصره کامل به سر می برند, در صف نخست این جنبش می درخشند. به نامه هایی که می نویسند و منتشر می کنند نگاه کنید, به موضعگیریهای درخشانی که با دلاوری در برابر میرغضبهای ولی فقیه دارند توجه کنید, به فهرست انواع فشارها و توهین هایی را که تحمل می کنند دقت کنید. بالاتر از همه به شهیدانی که عرضه کرده اند, و بی گمان خواهند کرد, بنگرید. همه و همه حاکی از تولد یک پدیده نو و غیر قابل قیاس با گذشته است. زندانیان سیاسی دور اخیر با زندانیان سیاسی دورهای گذشته زندانهای آخوندی متفاوت هستند. دلاورانی که من از نام بردن تک به تکشان به خاطر رعایت برخی مسائل معذورم اکنون همپای نهضت و جنبش نوین ما در فاز تهاجمی نسبت به رژیم آخوندی قرار دارند. و این مساله به آنها نه تنها سیمای قهرمانانی در زنجیر که قهرمانانی ملی را می دهد. البته هنوز زود است که از این شیردلان سخن بگوییم. محظوراتی چند که همه و از جمله خودشان می دانند ما را به سکوت و کتمان وادار می کند. ولی تردید نباید کرد که آینده بسا بیشتر و شگفت انگیزتر از این دلاوران یاد خواهیم کرد. حافظة تاریخی مردم ما بسیار قوی است و خادم را از خائن به خوبی می شناسد. بگذار عده ای گندم نمای جو فروش که مطرودان بارگاه خلیفه هستند پایشان نرسیده به بند همه ادعاهای مطنطنشان را فراموش کنند و به هزار و یک زبان به سخن بیایند و همزبان با جلاد فتوای کشتار زندانیان بی دفاع را تایید کنند. در مقابل ما یلانی داریم که قد برافراشته اند. نه از مرگ هراسی دارند و نه داغ و درفش دژخیم مقهورشان کرده است. گردن فراز و بالا بلند یک به یک در صف نوبت از یکدیگر سبقت می گیرند و به ریش همه آخوندها و جلادان تف می کنند.
همه اینها که اشاره شد ما را در برابر این سوال قرار می دهد. برای کسانی که در کام اژدها زندگی می کنند چه باید بکنیم؟ آنها فشارهای بسیاری را در زندان تحمل می کنند. خانواده هایشان نیز به هیچ وجه مصون از این فشارهای ضدبشری نیستند. پس علاوه بر وظیفة ادامه راه قهرمانان خود ما وظیفه داریم با همیاری یکدیگر به کمکشان بشتابیم. آقای مسعود رجوی, رهبر مقاومت, در آخرین گفتگوی خود با اشرفیان به طور مشخص سفارش رسیدگی به بیماریهای آنها و خانواده هایشان را کرد. این سفارش را به عنوان رهنمودی زرین به کار بگیریم و هرگونه که می توانیم به یاری زندانیان خود بشتابیم. با هر امکان و به هر میزان و به هر شکل که می توانیم. این تنها یک وظیفه نیست. دینی است به شجاعان یعنی کسانی که در کام اژدها آزادی را از یاد نبرده اند.