سی.ان.ان: محمود رویایی: ۳۳سال پیش، من با رئیس‌جمهور جدید ایران در همان اتاقی بودم که به اعدام زندانیان سیاسی نظر می‌داد

 

 

سایت سی.ان.ان در تاریخ ۱۲مردادماه (۳اوت) مقاله‌ای از محمود رویایی از اعضای سازمان مجاهدین در مورد نقش آخوند رئیسی در قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را بشرح زیر گزارش کرد.

یادداشت سردبیر: محمود رؤیایی زندانی سیاسی در ایران بود. وی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است. او ۵کتاب (به زبان فارسی) به نام «آفتابکاران خورشید» در مورد دورانی که در زندانهای ایران بود، نوشته است. نظراتی که در این تفسیر بیان شده است، متعلق به خود اوست.

سی.ان.ان - مقاله محمود رویایی: سوم اوت ۲۰۲۱ سرآغاز دوره ۴سالهٔ ابراهیم رئیسی به‌عنوان رئیس‌جمهور ایران بود. مراسم تنفیذ در «بیت» رهبر عالی، ... علی خامنه‌ای، به‌عنوان مقدمه‌ای برای تحلیف رئیسی برگزار شد.

دقیقاً ۳۳سال پیش بود، در ۳ اوت (۱۲مرداد) ۱۹۸۸، وقتی خودم را با ابراهیم رئیسی در یک اتاق یافتم. در آن زمان، او معاون دادستان تهران و یکی از اعضای کلیدی موسوم به «کمیسیون مرگ» در زندان گوهردشت واقع در کرج - شمال شرق ایران بود. وقتی برای اولین بار با رئیسی ملاقات کردم مشغول گذراندن دوران محکومیت ۱۰ساله‌ام در زندان بودم، همانند هزاران دوست دیگر و سمپاتیزانهای سازمان مجاهدین خلق ایران (PMOI/MEK)، یک گروه مخالف سیاسی. من آنجا بودم تا تصمیم رئیسی در مورد سرنوشتم را بشنوم.

من تقریباً به همان اندازه که تحت تأثیر جوانی او قرار گرفتم، از تکبر، عدم تحمل و رفتار اوباش‌گرایانه او متعجب شدم. تأثیرات نداشتن سواد معمولی او (گزارش‌شده است که او تا کلاس ششم هم درس نخوانده است) بلافاصله برای من روشن شد. رئیسی به‌وضوح از داشتن قدرت بر مرگ و زندگی لذت می‌برد و آنرا به‌راحتی در مورد کشتار زندانیان سیاسی در آن تابستان به کار برد.

به‌طور متوسط، آن کمیته ظرف دو دقیقه تصمیم‌گیری می‌کرد و تقریباً در هر مورد، حکم این بود که متهم به دار آویخته شود تا بمیرد: «اعدام، نفر بعد»...

وقتی از رئیسی در مورد ارتباط وی با اعدامها پرسیده شد، به الجزیره گفت: «همه کارهایی که در دوران تصدی‌ام انجام داده‌ام دفاع از حقوق‌بشر بوده است».

اساس محکومیت ۱۰ساله من چیزی جز امتناع از تسلیم در برابر استبداد دینی یا رد وابستگی به سازمان نبود. این وابستگی به مفهوم نفی صریح بسیاری از اعتقادات دینی و عقب مانده رژیم بود، مانند این ایده که اسلام حجاب اجباری زنان را می‌طلبد یا این‌که زنان نصف ارزش مردان هستند و یا این‌که پیروان سایر ادیان «کافر» هستند که باید صدای آنها از جامعه ایران حذف شود.

در سن ۱۸ سالگی، به مدت ۱۰سال، من شاهد این تلاشها در سیاه‌چال‌های رژیم، اتاقهای بازجویی و سلولهای انفرادی بودم. نگهبانان از سایزهای مختلف کابلهای برق برای ضرب و شتم تقریباً به هر اینچ بدن من، از کف پا تا گردنم استفاده می‌کردند. بعد از چند ده ضربه شلاق، پاهایم شروع به متورم شدن می‌کرد و سرم مثل یک بادکنک در حال حرکت بود. اما حتی بدتر از درد جسمانی، ترس و وحشتی بود که در اتاقهای انتظار احساس می‌کردم، جایی که من و دیگر زندانیان مجبور می‌شدیم پشت درب نشسته و به ضرب و شتم و تجاوز دیگران گوش دهیم.

هیچ چیز با سکوت سرکوبگرانهٔ سلول انفرادی قابل قیاس نیست. در انزوا زمان و ساعات همه معنی خود را از دست می‌دهد و در نهایت، هر فکری که به ذهن شما خطور می‌کند منبع وحشت تازه‌یی می‌شود. در خوف از دست دادن عقل، شما دائماً به‌دنبال هر چیزی هستید که می‌تواند شما را به این جهان متصل کند. همدمی با یک حشره کوچک می‌تواند مقدس‌ترین ناجی شما باشد.

در آن زمان، مانند هزاران هوادار دیگر سازمان مجاهدین خلق، من متهم به توزیع اعلامیه‌ها، روزنامه‌ها و بیانیه‌های سازمان و ترویج دیدگاههای ضد رژیم آن بودم. اما من اعدام نشدم به این دلیل که قویاً به اندازه کسانی که اعدام شده بودند از سازمان دفاع نکردم.

روزی که با رئیسی روبه‌رو شدم هم‌چنین روزی بود که عزیزترین دوست خود عباس افغان، دانشجوی بابلی را از دست دادم. به دنبالش: محمدرضا شهیر افتخار، بهزاد فتح زنجانی، محسن روزبهانی، حمیدرضا اردستانی، محسن شیری، علیرضا مهدی‌زاده و تعداد بی‌شماری دیگر. چهره‌های بیشتر، زندگی بیشتر، خانواده‌های بیشتری در انتظار بودند.

با نگاهی به آن روزهای سیاه، زمانی که بیشترین آرزوی من این بود که نسیم را روی گردنم احساس کنم و وقتی سهم من از نور خورشید یک پنجره کوچک بود - هفت فوت ارتفاع با میله‌های فولادی مسدود شده بود - هرگز تصور نمی‌کردم روزی برسد که شاید بتوانم در مورد رئیسی به جهان بگویم. اما من هم‌چنین مطمئنم که او هرگز به روزی فکر نمی‌کرد که با عواقب اعمالش روبه‌رو شود.

برای من، ۳اوت در حال حاضر یک روز سیاه است. اکنون معتقدم که این روز به‌عنوان یک روز سیاه در تاریخ بشریت ثبت خواهد شد. براستی در عجب هستم که چه تعدادی از رهبران جهان این روز را چنین می‌پندارند و چه تعداد از آنها با رئیسی دست داده و ریاست‌جمهوری او را تبریک خواهند گفت. برای کسانی که شخصاً با او برخورد کرده‌اند، رئیسی نماد مرگ امید است. «انتخاب» وی به‌طور گسترده‌یی تقلبی بوده و توسط خامنه‌ای طراحی شده بود تا بدون هیچ تردیدی رئیسی انتخاب شود چرا که دیدگاه تاریک آنها برای کشور مشابه هم هست.

اما هنوز امیدوارم. طی این سالیان، ما توفانهای زیادی و ایام سختی را پشت سر گذاشته‌ایم و هنوز ایستاده‌ایم. من معتقدم دیکتاتور و حامی او قبلاً شکست‌خورده‌اند. در سال۱۹۸۸، آنها می‌خواستند همه مخالفان رژیم توبه کنند، با شرمندگی و شکسته و پریشان به نزد خانواده و محلات خود برگشته و به دیگران بگویند مخالفت با این رژیم فایده‌ای ندارد. آنچه آنها می‌خواستند صرفاً آویختن بدنها نبود بلکه اجساد زنده‌ای بود تا برای همیشه کرنش کنند. اما در عوض، آنها با هزاران نفر روبه‌رو شدند که ثابت قدم مانده و شهیدان نسلهای آینده شدند.

امروز، در حالی که وفاداران خامنه‌ای از وی به‌عنوان "رهبر انقلاب اسلامی" یاد می‌کنند، که با توجه به مواضع وی، باید او «رهبر افراط‌گرایان اسلامی» باشد، نسل جوانی از ایرانیان سکولار -دموکرات از خوزستان تا تهران بپا خاسته و آماده هستند تا اثبات کنند که بیت خامنه‌ای فقط یک خانه پوشالی است.