روُ به مردم خوانده بودم این سرود
ـ بر زن و بر مردشان از من درود ـ:
""میشود باز میهنات آزاد
از صمیم دلت اگر خواهی
«همدلی،اتّحاد» چارهی کار
باشد و نیست غیر از این راهی""
+++++++
کردهای پرسش: "که را گویم؛بیا
از کجا جویم رفیق همصدا؟"
گر از "آزادی طلب" داری نشان
نام او گو،چهرهاش بنما عیان!"
دعوتم عام است ای یار نجیب
ای محبّان طریقت را حبیب
از همان خلقی که در راهش شما
مال و جان و خانمان سازی فدا
نشنود گر او پیام باهِرت
دعوت زیبای هَل مِن ناصرت
آب می کوبی به هاوَن روز و شب
افکنی بیهوده خود را در تعب
در کنار شط حسین از پا فتاد *
دعوتش را چون کسی پاسخ نداد
گر نهی جان گرامی را به کف
"چیره بر ناحق شدن" باشد هدف
چونکه گویی رهروی پیغمبری
گویمت از او مثل تا پی بَری
اینچنین ره را به تنهایی مَپو
رو ابوبکری برای خود بجو
همرهی جو همچو فاروق بزرگ
جو سلیمی مثل عثمان سترگ
جانسپاری باوفا همچون علی
یاوری چون پوریا ابن ولی
نگسلد هرگز دل دریای پاک
قطرهی تنها فرو میرَد به خاک
هست "آزادی طلب" بی شک به راه
لیک وامانده وَ یا گم کرده راه
بایدش خوانی به آوای بلند
با لب خندان،دلِ مردم پسند
گفت پیغمبر اگر کوبی دری**
عاقبت زان در برون آید سری
گر هدف "آزادی"است ای بیقرار
راه بسیار است و رَهرو پُرشمار
لیک ره را چونکه تک تک میروَند
از خود و از سایه هاشان میرمند
دَردِ ایران همدلی خواهد،وداد
کندن بیداد، خواهد اتحاد!!
*اشاره به امام سوم شیعیان
**بیت از جلال الدین بلخی