جمشید پیمان: بر شانه هایتان نَـمَـد حمل می کنید نه نَـمَـک

با خود می اندیشیدم که شیخ علیه الرحمه ، سعدی شیرازی  به چگو نه افرادی نظر داشته ، وقتی که می سروده است:

"نه محقـق بـوَد نه دانشمنـد
چـارپـایـی بـر او کتـابی چـنـد
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتـر"

که دیدم عده ای با ارائه ی تیتر های پرفسوری و استادی و  در حالی که حسابی زیر سنگینی کتاب های تلنبار شده بر پشت شان خم شده اند، دست استغاثه به دامن بانو کلینتون و دیگر مسئولان وزارت خارجه آمریکا زده و هشدار داده اند که مبادا،مبادا مجاهدین را از لیست سازمان های تروریستی بیرون بیاورید . چرا که تحقق این امر همان و دود شدن اپوزیسیون ( اسم مستعار بورشدگان در مضحکه انتخاباتی رژیم در سال 88) همان. از دیگر سوی، همه ی سردمداران و کارگزاران نطام آخوندی در تکاپویند که شاید وزارت خارجه آمریکا را از انجام این کار باز دارند.  این اشتراک نظر و همسوئی منافع، البته نه تصادفی است و نه سهوآمیز.

این همه آستین برای یک دست؟

این نخستین بار نیست که در پیکار نابرابر مجاهدین و رژیم جمهوری اسلامی، شماری نه تنها سلاحشان را رو به مجاهدین می گیرند، که از صمیم جان و بسا دقیق تر و انبوه تر به شلیک می پردازند. و باز هم برای نخستین بار نیست که این جماعت در حالی که همز مان و هماهنگ با نظام آخوندی به مجاهدین شلیک می کنند، خود را اپوزیسیون این نظام هم می نمایانند. کمدی ـ درام تر از این کمدی ـ درام را هیچ تنابنده ای سراغ ندارد. آخر مگر ممکن است کسی یا سازمانی مخالف و معارض  نظام آخوندی باشد و در عین حال چپ و راست و سر هر بزنگاه، مفت و مجانی حرف دل آخوندهای حاکم بر ایران را تکرار کند؟ آن هم نه غیر مستقیم و با کنایه و استعاره و ایـهام و اشاره، که بسی صریح تر و سر راست تر از آن چه خود این حاکمان می گویند و می خواهند. این سی و هفت تن خود اپوزیسیون خوانده در نامه گشادشان که تصادفا سرگشاده هم است، به وزارت خارجه آمریکا و شخص وزیر خارجه، بانو کلینتون، ملتمسانه درخواست کرده اند که نام سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمانهای تروریستی خود ماندگار سازند.
من به ماهیت و پیشینه ی این امضاء کنندگان کاری ندارم. به عناوین چشمگیرشان هم توجهی نمی کنم . نمی خواهم مدعی شوم و به اثبات برسانم که اینها مزدور و مامور گوش به فرمان رژیم جمهوری اسلامی هستند . حتی نمی گویم که پاره ای از اینها نوکران بی جیره و مواجب رژیمند و تنی چندشان عاشقان سینه چاک آن. این را هم نمی گویم  که عناد پر از حقد و حسدی که در این نامه نسبت به مجاهدین بروز داده اند، برای شاد کردن دل حاکمان جمهوری اسلامی است، هر چند که در دل آنها از این بابت قند آب شده است .از خودم می پرسم اگر اینها مامور و معذور رژیم آخوندی نیستند، نوکران بی جیره و مواجب آن هم نیستند،  عاشقان سینه چاک رژیم هم نیستند، به مجاهدین هم حقد و حسدی نمی ورزند و همان گونه که در نامه خود تاکید کرده اند مجاهدین را فاقد پایگاه و جایگاه در ایران و در میان مردم ایران می دانند، پس انگیزه شان برای نوشتن این التماس نامه چیست؟

 

عیب های نهفته در پشت زبـان

دلائلی را که  این پروفسور ها برای نگه داشتن مجاهدین در لیست  سازمانهای تروریستی ذکر کرده اند، آن قدر مسخره و بی پایه و مایه اند که بخشی از همراهان و همنوایان خودشان را هم به حیرت افکنده و سرو صدایشان را در آورده است (ببینید آش حضرات چه قدر شور است که خانی به نام هوشنگ امیر احمدی هم فهمیده است). از باب مثال فقط به این نکته اشاره می کنم و میگذرم که گفته اند بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست تروریستی هم باعث تضعیف چیزی میشود که اسمش را گذاشته اند جنبش سبز و هم فرصت و بهانه به دست حاکمیت می دهد که بَر بگیر و ببند ها و سر کوبی هایش بیفزاید . هر کس با هر درجه ای از نا آگاهی و بی خبری وقتی یک نظر، تنها یک نظر برصحنه بیندازد، متوجه می شود که آن چه اینها مدعی جنبش بودن و سبز بودنش هستند، مدتهاست (و به زعم من از همان روز نخست)  چیزی که مشخصا ندارد همان جنبش  است. زردیش هم چنان آشکار تثبیت شده است که با یک دریا رنگ سبز هم نمی توان پنهانش کرد. خوب به خاطر دارم در همان وقتها که عده ای جوّ گیر شده بودند و از فرط بی کسی و بی توشه ای، شتابان خود را به زیر علم سبزی که در جریان مضحکه انتخابات ریاست جمهوری رژیم  توسط گردانندگان دست اول این نظام و شریکان جرم و جنایت سی و دوساله ی آن، افراشته شد، می کشیدند، از باب هشدار گفتم:

عَلـَـم شیـرخدا سبـز و کَلَم زار تو سبـز
این میان، مغلطه در کار خدا نتوان کرد

بَعد یک عمر دروغ و دغل و رسوائی
ریش مخلوق، بدین رنگ حنا نتوان کرد

خون سرخی،که نــدا داد، مکن مایه ی کار
رونق کسب خود از خـون نــدا نتوان کرد

نَـسَب اَت موسوی، اما به صفت موسا باش
ورنـه با مـار ریــا، کار عـصـا نـتـوان کرد.

بله ، اکنون بر همگان آشکار شده است در صندوقی که کلید دارش موسوی و کروبی  و پاسدارانش امثال کدیورها و تریتا پارسی و صدری ها هستند، چیزی جز لعنت نبوده است. حالا به ضرب و زور امکانات باد آورده از مزرعه ی مماشات با رزیم آخوندی، در بوق های دهان فراخی نظیر بی بی  جان سی و صدای اریکا و رادیو فردا جار بزنند که ایهاالناس این که نهان از دید شماست امّا بسیار وسیع و برجسته است  هم جنبش است و هم سبز است و هم مردم ستم کشیده ی از سواره و پیاده و قدیمی و جدیدی این نظام، با تمام وجود خواهانش هستند و شب و روز به سر تا پایش حرز جواد و ضد چشم زخم می بندند که از سوی مجاهدین خلق آسیبی نبیند.

 

رفسنجانی ها و خاتمی ها چرا؟

می ماند بساط داغ و درفش و سرکوب و  زندان و اعدام آزادیخواهان که حضرات مدعی اند با بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا، گسترده تر  می شود.  این هم دروغی و فریبی بیش نیست. زیرا حاکمیت آخوندی در همه ی لحظه های حیات ننگینش و به ویژه در دوره ی خمینی، که موسوی و کروبی و اعوان وانصارشان مدام آرزوی بازگشت به آن را دارند، ثانیه ای از جنایت علیه آزادی خواهان باز نایستاده است و هر گاه احساس خطر کرده جنایت را به اضعاف در اضعاف مرتکب شده است، با بهانه و بی بهانه.  آخر یکی نیست به این سی و چند پروفسور بگوید رژیمی که برای بقایش خاتمی و کروبی و موسوی و از همه اینها گردن کلفت تر، هاشمی رفسنجانی را به سیخ کشیده و سکه ی یک پول و خسر الدنیا و الآخرت کرده است، برای تشدید سرکوب مخالفانش، از هر گروه و با هر مرامی که باشند، منتظر بیرون آمدن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا نمی شود. فکر کنم این سی و چند پروفسور در این مورد از زور پیسی و تهی دستی به چنین استدلال خنده ناکی دست یازیده اند وگرنه غیر ممکن بود اینگونه خود را و تیتر های دهان پرکن شان را به سخره بکشند. کاش می شد به اینها انگ دیوانگی زد تا لا اقل این کارشان را به حساب بیماری شان گذاشت. امّا نمی شود که نمی شود.

 

وای اگر از پس امروز بُـوَد فردایی

اتهام هائی را که این سی و چند پروفسور در نامه ی خود به مجاهدین وارد کرده اند ، همگی قابل تعقیب در دادگاه هستند. ببینید این در نامه چه گفته اند.  گفته اند این سازمان از هنگامی که مرکز خود را به عراق منتقل کرد و از حمایت صدام حسین برخوردار شد، و در جنگ ۱۳۶۷-۱۳۵۹ علناً از جانب عراق با ایران جنگید، همه پشتیبانان خود را در ایران از دست داد.  نفرت عمومی مردم ایران از سازمان مجاهدین خلق با عملیات تروریستی بیشمار این سازمان بر علیه مردم بیگناه غیر نظامی ایران هر چه بیشتر ریشه دوانیده است.  از زمان سقوط صدام حسین قدرت مانور سازمان مجاهدین خلق در واشنگتن و عراق تماماً به عدم اجرای یکدست و بدون استثنای قوانین جاری آمریکا در مورد “سازمانهای تروریستی خارجی” وابسته بوده است.
 این تهمت ها و افتراء ها اگر از سوی مجاهدین و از راه های قانونی پی گیری شود ، برای این حضرات خارجه نشین می توانند دردسر ساز بشوند. زیرا مجاهدین در هر دادگاهی که درخواست رسیدگی داده اند از این گونه اتهامها مبّری شده اند. دادگاههای متعدد در انگلستان و فرانسه و اتحادیه اروپا، همگی در رابطه با مساله تروریسم، به سود مجاهدین رای داده اند. این آراء از چنان استحکام و حقانیتی برخوردار بوده اند که دولتهائی مانند انگلستان و فرانسه را وادار به تسلیم و تمکین کرده اند. و در همین جا به سازمان مجاهدین پیشنهاد می کنم اگر وقتش را دارند،  نه از  این سبب که این سی و چند نفر ارزشش را دارند، بلکه برای عبرت چندین باره ی مفت گویان و چرند بافان بی مسئولیت، اینها را  در آمریکا و اروپا به دادگاه بکشانند.

 

باز گردم به دوبیت پر حکمت شیخ اجل

حقیقت واقع و حذف نشدنی این است که مجاهدین هستند و این هستی را به ویژه طی سی و دو سال گذشته و در برابر جنایتهای بی حد و مرزی که حاکمیت آخوندی در باره شان روا داشته است، تثبیت کرده اند. نه تنها تثبیت کرده اند بلکه نشان داده اند که رژیم با صد زبان و البته همواره آشکارا بگوید که آری دشمن اصلی و تهدید عمده برایش همین مجاهدین هستند.  نمی گویم دشمن دیگری ندارد و ادعا نمی کنم که اپوزیسیون رژیم منحصر و محدود به مجاهدین و شورای ملی مقاومت شده است. اما می گویم و تاکید می ورزم که نظام آخوندی در عمل و نیز عکس العمل، بارها نشان داده است که همین مجاهدین و همین مقاومت را آلترناتیو خود می داند و هزینه های گزاف و تلاش های گسترده و همه جانبه اش در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلماسی و نظامی برای حذف کامل این آلتر ناتیو، نه از سر تفنن و نه بیهوده است.  هم در این جا یاد آور شوم که همه ی کسانی ( بله درست می خوانید: همه کسانی) که خواستار خذف و طرد مجاهدین از صحنه ی پیکار با نظام جمهوری اسلامی هستند، کاری جز آن چه رژیم آخوندی در این زمینه انجام می دهد، نمی کنند.
از قرن هفتم هجری تا کنون، گمان ندارم برای دو بیتی که در آغاز از شیخ اجل، سعدی آوردم، مصداقی واقعی تر از چهره ی تماشائی این پروفسورهای ردیف شده در زیر آن استغاثه نامه، بتوان یافت. اکنون این پرفسورها ( و نیز کسانی که زیر نقاب مخالفت با اینها دو اسبه مجاهدین را مورد تاخت و تاز قراد می دهند) سمباده به دست سخت مشغول تیز کردن کارد رژیم آخوندی شده اند. و ما؟ ماصبر می کنیم تا آفتاب به طور کامل در میانه ی آسمان حقیقت بنشیند.