پاسخ به دروغهای محمدرضا ترابی
اینجانب زهرا سراج (مادر محمدرضا ترابی) در مورد دروغگویی حیرتانگیز محمدرضا ترابی و اظهارات دیکته شده توسط رژیم خونخوار ضدبشری از ذکر چند نکته ناگزیرم. او در فیسبوک (سوم اسفند ۱۴۰۰) ادعا کرده است من (به قول خودش «مادر بیولوژیکی») حتی حاضر نبودم در مورد پدرش با او صحبت کنم و از محل خاکسپاری هم بیاطلاع بوده و علاوه بر آن تا سال گذشته حتی یک عکس از پدرش نداشته (۲۷ بهمن ۱۴۰۰) و زیر آن یک کامنت از مأموران وزارت اطلاعات به چشم میخورد که نوشته بود «محمدرضا با تأسف شدید باید بهت اطلاع بدم که پدر نازنینت در زندان اشرف در زیر شکنجه شهید شد. و پدرت را در قبرستان الکرخ در نزدیکی قرارگاه سابق بدیع زاده در قطعه مجهولالهویه دفن شد و فقط یک شماره بالای قبرش نصب کردهاند».
اما واقعیت چیز دیگری است. محمدرضا ترابی در اوایل خرداد ۱۳۷۸ درحالیکه ۱۷سال تمام داشت و وارد ۱۸ سالگی شده بود به اشرف آمد و از روزی که وارد اشرف شد من خیلی طولانی با او صحبت کردم. از خاطرات ایران و وقایع زندان با تمامی جزئیات و اینکه چگونه در اولین ملاقات با پدر و مادرم در زندان او را به آنها تحویل دادم. همه سختیها و شکنجههای دوران زندان پدرش را هم تعریف کردم و اینکه چند بار برای اینکه من را تحت فشار روحی قرار بدهند او را جلوی من آوردند و یکبار هم بازجو آنچنان به گوشم کشیده زد که محمدرضا از بغلم پرت شد.
او از نحوه آمدن خودش به عراق برایم تعریف کرد و اینکه چگونه همه فکرهایش را کرده و تصمیم به مبارزه کردن گرفته است. او گفت برای حل فصل آمدن به عراق خیلی کار کردم همه تضادهای هزینههای مالی راحل فصل کردم لذا خودم انتخاب کردم. در این رابطه اولین حرف من با او این بود که مسیر مبارزه سخت و دشوار است و این را بارها به او گفتم که اگر بهخاطر دیدار خانوادگی آمدهای بهتر است برگردی، اینجا جای زندگی نیست. اما او با اصرار میگفت که من انتخاب کردهام و همه این چیزها را میدانم.
علاوه بر من عمهاش معصومه ترابی هم از خاطرات پدرش تعریف میکرد و درگذشت پدرش را هم در اثر سکته قلبی و محل خاکسپاری او را در وادیالسلام در کربلا به او گفتیم و عکس پدرش را هم معصومه همانجا به او داد. اما حالا در منتهای دروغگویی ادعا میکند که از محل دفن پدرش بیاطلاع بوده و تا سال گذشته عکسی از وی نداشته درحالیکه من علاوه بر عکسهای پدرش و عکسهای خانوادگی، عکس مزار پدرش در وادیالسلام را هم به او نشان دادم. بگذریم که او میداند که من ۱۷سال پیش همانطور که در گزارش هیأت تحقیق پارلمان اروپا و تحقیقات لرد ایوبری نوشته شده اینها را گفته بودم.
بهعنوان یک مجاهد که قریب به ۴۰سال در مسیر مبارزه با این رژیم، انواع توطئهها و اتهامات و فریب و نیرنگها را پشت سر گذاشتهام، با جنگ کثیف روانی و شیطانسازی دشمن بهخوبی آشنا هستم. سالها در عراق تحت محاصره با صدها بلندگو، با برچسب تروریستی، مورد بمباران و موشکباران و حملات تروریستی قرار داشتیم. حال که دشمن دستش از حمله نظامی و کشتار مجاهدین کوتاه شده، نیازمند به بازی گرفتن کودکان آن زمان مجاهدین شده که با کمال تأسف به نازلترین دروغگوییها روی آوردهاند و در جبهه شیطانسازی رژیم ثبتنام کرده و با کف زدنهای ممتد مزدوران جایزه این تغییر جبهه را دریافت کردهاند که طبعاً پشتوانه مادی هم برایشان دارد.
رژیم مفلوک و درمانده بهدلیل ضربات پیدرپی در داخل کشور و دادگاههای اسدی و نوری دچار جنون شده لذا برای خلاصی از آن تنها راه نجات را از تفالههای مجاهدین یافته است لذا من هم مثل دیگر یاران مجاهدم عهد کردهایم این رژیم ِدر سراشیب سقوط را هر چه سریعتر به زبالهدانی تاریخ روانه کنیم تا خلق ایران به رفاه و آزادی برسند.
زهرا سراج
۱۷ اسفند ۱۴۰۰