منم بهار
می رسد بهار و من
دوباره تازه می شوم
و سبز می شوم،
در دشت ها، در باغ ها
از هر کران تا به بی کران
من که ام؟
شقایقی که بردمیده سرخ و آتشین
کنارِ جویبارها و لاله ها، بنفشه ها
ببین چگونه سبز و خرمم در این بهار
چنان که،
سرو سر کشیده تا فرای آسمان
من آن گل سپیدِ سرکشم
که می دمد ز لابلای صخره ها و سنگها
منم بهار، منم بهار
منم صدای چشمه سارِ روشنی
که از فراز قله ها، روانه می شوم
به سوی دشتها
من آن بهار سبز سرکشم
که از دل خزان گذشته ام
از انجمادِ سرد و تیره در شبانِ دِی
عبور کرده ام
به فرودین رسیده ام
بیا و با من همسفر شو ای مسافر غریب
که من تو را به دشتهای سبز
به باغهای پر شکوفه می برم
تو را به سرزمین لاله های سرخ آتشین
به یک اشاره می برم
من آن بهار سرکشم
ز راه می رسم و خاک
دوباره در قدوم من سبز می شود
زمان، زمانِ رویش است
و فصل من بشارتِ دمیدنِ شکوفه ها،
به باغهای زندگیست
بخوان به نام سروها و لاله ها
سرود هستی مرا
منم بهار که می رسم به خانه ها
و می دهم نوید عشق و شور و زندگی
منم بهار