دوستان عزیز، اعضای محترم شورای ملی مقاومت، خواهران و برادران!
از حضور همه شما در مراسم وداع و گرامیداشت دکتر هزارخانی تشکر میکنم. از شما و همه دوستانی که در این چند روز برای من پیام تسلیت فرستادید، قدردانی میکنم. شما از نزدیک بهجای همه ما نایبالزیاره بودید.
در این ایام شاهد بودیم که هموطنانمان در داخل و خارج کشور و اشرفنشانها و هواداران مقاومت، نسبت به او و جایگاه و خدماتاش چهقدر حقشناسی و تقدیر کردند.
دکتر هزارخانی از کسانی است که نه فقط حیاتشان بلکه پرکشیدن و درگذشتشان هم اثرها و انگیزههای بسیاری در مقاومت و مبارزه علیه دشمن مردم ایران ایجاد میکند.
او در چهل سال گذشته بیوقفه بر امر سرنگونی رژیم متمرکز بود و با قلم برا و قدرتمندش، هم تمهیدات رژیم برای حفظ نظام، و هم عمال فکری و عقیدتی آن را هدف قرار داد. به نوشتهها و کتابها و مصاحبههای او در این چهار دهه نگاه کنید که چطور بیوقفه سیاست و فرهنگ و شرع و قانون و شیوه حکمرانی خمینی و خامنهای را زیر ضرب میبرد یا با طنز نغز خاص خودش، به باد تمسخر میگرفت. ارتجاع و ابتذال و ریاکاری استبداد دینی را به رسوایی کشید. میانهبازان و سردمدار آنها رفسنجانی را مفتضح کرد. آخوند خاتمی را «خردجال» نامید که «آهنگهای نشاطآور ”جامعه مدنی“، ”گفتگوی تمدنها“ و ”توسعه سیاسی“ را برای مشتری جمعکردن پخش میکند» و فریاد میکشید «ننگ بر صدر تا ذیل سیرک ۲خرداد!». «مزدوران رژیم یا خدمتگزاران بیجیره و مواجبش» را که به قول او با «دلسوزی شیادانه برای مردم بیگناه» با تحریمها مخالفت میکنند، بهباد حمله گرفت.
*****
در دفاع از افشاگریهای مقاومت ایران علیه برنامه بمبسازی رژیم نوشت: «منافع مردم ایران ایجاب میکند که این رژیم نه تنها به سلاح اتمی مجهز نشود بلکه سقوط کند و هر چه زودتر سقوط کند».
*****
متحدان و همسویان رژیم را یکبهیک آماج کلمات تیز و روشنگر خود قرار داد؛ از چپ نمایان بهقول او «پیرو خط امام» تا « زائدههای وزارت اطلاعات» و «شاخ و برگهای خشکیده رژیم گذشته در خارج کشور».
و مینوشت: «اصلاً قرار نیست آینده جامعه ما در گرو مسابقه پینگپنگ بین رژیم گذشته و رژیم آخوندی باشد. تمام این بساط را جنبش مقاومت میخواهد بههم بریزد و رژیم نوین و دموکراتیکی سر کار بیاورد که در آن نه از امتیازات سلطنتی خبری باشد و نه از امتیازات دینی».
نقاد و جستجوگر و شیفته شورشگری
دکترهزارخانی از آغاز کار ادبی و سیاسیاش در دوره دیکتاتوری شاه به داشتن روحیه نقاد و روشنبین و جستجوگر شناخته میشد. با تألیفها و ترجمههای ارزشمندی که از خود بهجا گذاشت، جریانهای بیعمل و گزافهگو را طرد میکرد و نسل جوان را بهمبارزه انقلابی سوق میداد. از آن زمان تا آخرین روز حیات همین روحیه را حفظ کرد اما در مداری بس متکاملتر و ژرفتر. در زمان شاه شیفته عصیان ماهی سیاه کوچولو و مدافع چریکهای فدایی و مجاهدین بود، در زمان شیخ، شیفته یک مقاومت سازمان یافته غرقه در خون شد. در این زمان، آن شجاع جسور که «پنبه منطق و فلسفه مسلط بر محیط» را میزند، ارتش آزادیبخش ملی نام دارد که دکتر هزارخانی دربارهاش نوشت:
«اگر تا به حال مقاومت بهعنوان یک ارزش مانده است و ما امروز به وجودش افتخار میکنیم، در درجه اول به علت وجود ارتش آزادیبخش است».
آری همان که در زمان شاه، دکتر هزارخانی «برپادارنده شعلههای خشم و عصیان» توصیف میکرد، حالا از نظر او ناماش کانون شورشی است. به گواهی بسیاری از دوستان در این سالها، دکتر هزارخانی بیش از هر چیز، از شنیدن اخبار فعالیت کانون شورشی در داخل ایران خوشحال میشد. در دیدارها و گفتگوهایی که با خود من داشت، همیشه با مثالهای متعدد و استدلالهای متقن، از اهمیت و تاثیر کانونهای شورشی در جامعه و در امر مبارزه میگفت.
مسعود رجوی در پیام اخیرش چه خوب گفت که «هزارخانی شیفته جنگ و مقاومت و کانونهای شورش و شورشگری بود. از چریکهای فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین…»
این توصیف واقعی و دقیق است. خود دکتر هزارخانی هم در نشستی که در هشتادمین سالروز تولدش در مقر شورا در اور داشتیم، در مورد خودش همین توصیف را بهکار برد و خطاب به مجاهدین هم گفت:
«روحیه شورشی در تمام شما و در یکایک شما هست؛ شاید دلیل عمده چسبندگی من با سازمان مجاهدین همین روحیه شورشی است. این روحیه شورشی معمولا زیر بار هیچ چیزی نمیرود و همین است که یک دینامیسم ایجاد میکند».
از همین منظر، توجه زیادی به تشکیلات مجاهدین و مناسبات درون این سازمان داشت و در دیدارهایش با مجاهدین دراین باره سوال و گفتگو میکرد و مشوق ما بود.
هر بار که در اشرف ۱ یا اشرف ۳ و سایر پایگاهها به دیدن مجاهدین میرفت، با یکایک خواهران و برادرانمان به گفتگو مینشست و مخصوصاً خواهان بحث و صحبت با خواهرانی بود که مسئولیت بخشهای مختلف سازمان را بهعهده داشتند. بهطور خاص بهنقشی که زنان مجاهد خلق در این جنبش بهعهده دارند، توجه نشان میداد و این را پیشرفت مهمی برای جامعه ایران میدانست.
پیوند با شورای ملی مقاومت و مجاهدین
چرا هزارخانی بیش از ۴۰سال در چارچوب شورای ملی مقاومت ایران با مجاهدین در پیوندی گسستناپذیر قرار گرفت، بهرغم این که رژیم و عوامل پیدا و پنهان آن از هیچ کاری برای قطع این پیوند و رشتهها فروگذار نکردند؟
به دو دلیل: اول این که صادقانه و با تمام وجود در پی سرنگونی بود. و دوم این که در مجاهدین دمکراتیسم و وسعتنظری یافته بود که به گفته خودش در طیف سیاسی ایران بینظیر بود.
قبل از ۳۰خرداد، وقتی که نشریه مجاهد صفحات شورا را باز کرده بود و صاحبنظران با دیدگاههای مختلف در آن نظرات خودشان را مینوشتند، آقای هزارخانی در مصاحبهیی گفت:
این که برخلاف سابقه استبداد فکری و فرهنگی در ایران، «سازمانی که در حال حاضر بزرگترین سازمان سیاسی کشور شده، این را وظیفه خود قرارداده است که برای جلب همکاری گروهها و حتی افراد دیگر، از منافع گروهی خود مایه بگذارد، … این طرز فکر درقاموس فرهنگ استبدادی ارتداد است. (ولی) من میگویم یک انقلاب است. درهمین امر به ظاهر کوچک، من تجسم دموکراسی را میبینم. مصداق آزادی و استقلال را میبینم».
درباره مسئول شورا و علائقاش به او هم قسمتی از مصاحبه دکتر هزارخانی را برای اطلاع نسل جوان در داخل کشور و اطلاع نسل جدید مجاهدین برای شما میخوانم. البته مشروح مصاحبه هم موجود است.
دکتر هزارخانی در یکی از مصاحبههایش که از سیمای مقاومت پخش شد، در مورد علائق خودش به مسعود رجوی گفت: «عوالم دوستی ما هر چه باشد، بهنظر من جنبههایی از شخصیت مسعود هست که به همه مربوط میشود و ممکن است که همه ندانند اینها چیست؟ اینکه مسعود رهبر یک جنبش انقلابی است، این را همه میدانند و روی آن هم تکیه میکنند …[و این که] یک رهبر انقلابی سازشناپذیر است … [و] یک لحظه مبارزه با دشمن اصلی یعنی خمینی را قطع نکرده و در هیچ شرایطی تخفیف هم نداده است…..
اما در شورای ملی مقاومت مسعود را جور دیگری هم میشناسیم. آدمی است مدیر بهتمام معنی کلمه. آدمی است که در دنیای سیاست، اگر من نخواهم صفات عالی بهکار ببرم که حمل بر اغراق بشود- هر چند هیچ عذاب وجدانی ندارم که بهکار ببرم – باید بگویم که او دستکم یکی از برجستهترین سیاستمداران کنونی جامعه ماست….
در داخل جنبشِ مقاومت و مخالف جدی خمینی، شاید نظیر نداشته باشد… در جلسات شورا هیچ حقی برای سازمان خودش بیش از دیگران قائل نیست. از این هم بیشتر، چون به وزن برتر سازمان مجاهدین نسبت به عناصر دیگر تشکیلدهنده شورا آگاهی دارد، حتی همیشه در موارد پیشآمدن اختلاف نظر از حق آنها میزند.
بههمین دلیل، در جلسات شورا تا بهحال بارها باعث اعتراض مجاهدین شده است. شاید کسانی این را بدانند و شاید خیلیها ندانند، از بیرون ما حتماً هیچکس نمیداند. ببینید، نفسِ اداره کردن شورای ملی مقاومت بهصورت اولیهاش، کار هر کسی نبود. الان می توانیم این را ببینیم. شاید در آن بحبوبهیی که درگیر جریانات بودیم، زیاد معلوم نبود. ولی الان خیلی خوب میتوانیم ببینیم که جمع و جور کردن یک جمعی که انواع گوناگون گرایشها در آن بود و گرایشهای شوراگریز هم از ابتدا در آن وجود داشت. رساندن آنها به یک نظر واحد، و در واقع اداره یک چنین جمعی منتهای مهارت را میخواهد. و این مهارت را بهتمام و کمال مسعود داشت و دارد. شیوه رایج او در اداره جلسات– که هیچوقت آن را عنوان نکرد، ولی سنت کارش این را الان بهصورت ثابتشده برای همه روشن کرده… که در تمام موارد که اختلاف نظر پیش میآمد شیوه مسعود همیشه این بود که تا آن اختلاف نظر حل نمیشد، اقدام بهنظرخواهی نمیکرد، جلسه هر چقدر میخواهد طول بکشد…
در آغاز کار، یعنی در موقعی که میخواستیم جلسات شورا را (راه) بیندازیم … مسعود رجوی پیشنهاد کرد که مثل سازمان ملل به هر نفر یک رای میدهیم اعم از بزرگ یا کوچک. نفس این، نشاندهنده آگاهی تمام و کمال به مسئولیت و وضعیتی است که مسعود در آن قرار گرفته و با آن موقعیت سر و کار دارد و در آینده هم سر وکار خواهد داشت.
او روحیه سازشناپذیری دارد. بر سر اصول سازش نمیکند . بهنظر من، دست خودش هم نیست که سازش بکند. بار مسئولیت یک جنبش را بهعهده دارد. اما در موارد دیگر قابل انعطافترین آدمی است که در مجموعه شورا من دیدهام. تا آنجا با شما کنار میآید که خودتان خسته بشوید ….
هیچوقت او مبتکر گسست نبوده و نیست و نمیتواند باشد. یعنی میخواهم بگویم که هر کسی غرائز و عواطف شخصی دارد و میدانید که توانها و تحملها که غیرانسانی و مافوق انسانی نیست. تحمل حد دارد. بهخصوص وقتی که کسی در موقعیتی مثل موقعیت مسعود قرار گرفته باشد. ولی گویی که توان و طاقت او بسیار بیشتر از کسان دیگر است، لااقل در جمعی که ما مینشینیم. و این بهنظر من از هیچ جا ناشی نمیشود الا از آگاهی زیاد او به موضعی که خودش دارد و به موقعیتی که خودش دارد و به وزنی که جنبش دارد و به اهمیت و جدیبودن این جنبش و خواستهای مردم از این جنبش و توقعات مردم از این جنبش.
درست است که مسعود فرمانده عالی سیاسی ـ نظامی مجاهدین است، …ولی من میخواهم بگویم که چهره غیر نظامیاش شاید بسیار درخشانتر است. این را خوب است که مردم ایران بدانند».
خصوصیت برجسته دکتر هزارخانی استواری او در مبارزهیی بود که با تمام وجود انتخاب کرده بود. خوب است ببینیم چه نظرگاه عمیقی در پس این ایستادگی قرار داشت. که در همه جا با مثالهای متعدد بیان میکرد.
جالب است که در همان مصاحبهیی که دو هفته قبل از درگذشت انجام داد، از آخرین کارش یعنی ترجمه کتاب قدرت بنیانگذار چکیدهیی ارائه کرد که دقیقاً همین مضمون را دارد. میگفت: «قدرت بنیانگذار، قدرتی است که از هیچ بهوجود میآید و همه چیز را سازمان میدهد. یعنی پایه و اساس یک رژیم جدید است… رژیم بهجا مانده از گذشته را جارو میکند و بهجایش یک دستگاه جدید میآورد».
این چکیده آخرین کتابی بود که ترجمه کرد. این در حقیقت چکیده تفکر خود او هم هست و این همان فلسفه وجودی شورای ملی مقاومت است که هزارخانی از روز اول بهعضویتاش درآمد.
استواری و سرفرازی در مبارزه برای آزادی
پس آنهایی که در این ایام علیه هزارخانی و ایستادگی درخشان او هرزهدرایی کردند، خصومتشان بیش از هر چیز با راه و رسم سیاسی او یعنی مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد دینی است. همانهایی که عملا خواهان سرنگونی این رژیم نیستند. یا مستقیماً خادمان رژیماند یا کوکشدگان وزارت اطلاعات و در ارتباط با وزارت اطلاعات هستند. و یا کسانی که ادامه وضع موجود را تحت حاکمیت آخوندها ترجیح میدهند.
تا آنجایی هم که به نویسندگی و خلاقیت و توانایی و طرز کار او در این رشته برمیگردد، میدانید که او آموزگاری بود با دلبستگی و پایبندی به دستور زبان و واژگان فارسی، یک نثر روان، گویا و قابل یادگیری را پایهریزی کرد و قوام داد. کما این که با ترجمه کتابهای شماری از متفکران پیشرو، ایده و انگیزه مبارزه و انقلاب را در نسل در نسل جوانان ایران اشاعه میداد.
حقیقتاً که هزارخانی سرفراز شد و بهاوج رسید و این جایگاه را با انتخابهای خودش ساخت.
او الگویی برای همه روشنفکران و نویسندگان و اهل فرهنگ و هنر ایران شد تا همه تواناییها و استعدادها و همه خلاقیتها و آفرینشهای هنری و فرهنگی را در کفه جنبش ترقیخواهی و آزادیطلبی ایران بگذارند.
هزارخانی این جایگاه را با انتخابهای خودش ساخت و قیمت آن را هم با پذیرش انواع و اقسام ریسکها و فشارها و ناسزاها و زخم زبانها پرداخت و در تمام این راه طولانی، پیوسته پایدارتر شد و به مقاومت خلقش رسم وفا پیشه کرد. رو در روی او هم کسانی بودند که در جبهه شاه و شیخ قرار گرفتند. شعرگویی و رماننویسی یا قابلیتهای روشنفکریشان را بهخدمت رضاخان قزاق و پسرش یا هیولای ارتجاع درآوردند و مستقیم یا غیر مستقیم ابزار دست دیکتاتوری شدند و برای مأیوس کردن تودههای مردم کار کردند.
زندگی و مبارزه و پایداری هزارخانی، از بابت فکری و فرهنگی و مبارزاتی، تجلی تمایل و عزم بخش عظیم جامعه ایران، بهویژه جوانان سرکش و قیامآفرین است که برای سرنگونی رژیم در جنبش و حرکت هستند. او نماینده راستین هزار و هزاران قلم شکستهشده، هزار و هزاران کتاب قتلعام شده، و هزار و هزاران شعر یا موسیقی یا ترانه پرپرشده در دستگاه سانسور یا حبس و زندان ولایت فقیه است.
بههمین دلیل، امتداد او را در جامعه و فرهنگ و ادبیات و نویسندگان ایران به عیان میتوان دید. بسا روشنفکران و متفکران و صاحبان قلمها و اندیشههای ترقیخواه و آزادمنش و متعهد که راه او را در پیش گرفتهاند.
همه آنها را هزارباره به ادامه و گسترش قلم آتشین هزارخانی در مبارزه برای سرنگونی و آزادی فرا میخوانیم.
آری ما به یاد او که میگفت و میخواست؛ برآنیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم…