به تو چه که یکی با حجاب است یکی بی‌حجاب! - مسعود رجوی ۲۷فروردین ۱۳۶۵

 

گذشته، حال، آینده جبر زمان، سرنگونی محتوم و راه‌حل‌ها - مسعود رجوی 

پاریس ۲۷فروردین ۱۳۶۵

 

مگر خمینی نبود که آشکارا گفت اگر همه مردم هم یک چیزی را بگویند یا یک چیزی را بخواهند

و من نخواهم، حرف، حرفِ من است؟

معنی ولایت سفیانی خمینی هم یعنی همین!

 

تردیدی نیست که یک تحول بنیادین و یک "انقلاب" ضروری و محتوم است

و کسی نخواهد توانست مانع آن بشود

 

راه‌حل مردمی و شرافتمندانه و البته خونین، انقلاب نوینی را مد نظر دارد که هم به شاه می‌گوید نه و هم به خمینی و ضامن تحقق صلح و آزادی و حاکمیت مردمی است

 

"گذشته"ستم‌شاهی با "حال" که روزگار ستم‌شیخی خمینی است، کاملاً آمادگی دارند که برای جلوگیری از تحقق "آینده" یعنی تحقق حاکمیت مردم دست به یکی بکنند؛ این ناشی از ماهیت‌های ضدمردمی دیکتاتورهای شاه و خمینی است

 

بقایای شاه، گذشته تاریک و دیکتاتوری نیم‌قرنی رضاشاهی و محمدرضاشاهی را نمایندگی می‌کنند. شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق ایران شاخص آینده هستند و برای آینده می‌جنگند

 

گذشته و حال و آینده اسلوب‌ها، تکیه‌گاه‌ها، شاخص‌ها، معیارها و فرهنگ خاص و جداگانه خود را دارد

 

رژیم آن‌قدر ضعیف است که اگر یک حفره و یک خلأ در یک جا باقی بگذارد، از همانجا از هم دریده خواهد شد، از همانجا سرِ کلاف باز خواهد شد به این خاطر است که خمینی حتی نمی‌تواند مختصر آزادی برای زنان این مملکت را هم تحمل کند

 

به تو چه که یکی باحجاب است و یکی بی‌حجاب؟! برو تو هر طور که علاقه و عقیده‌ات هست عمل کن

بگذریم که هیچ عقیده‌ای ندارد، جز سفاکیت

 

مسأله این است که هر جا که آزادی باشد، خمینی نیست آخر رابطه‌ خمینی با آزادی رابطه جن است و بسم‌الله و آن را نمی‌تواند تحمل کند

 

نتیجهٔ این نبرد عادلانه از پیش روشن است نه به "گذشته" برخواهیم گشت نه در وضعیت "حال" درجا خواهیم زد بلکه "آینده" قطعاً محقق خواهد شد

 

حاصل ۲نفی، نفی شیخ و شاه، یعنی نفی استبداد و وابستگی، حاکمیت مردمی است

 

خوب، هم‌چنان‌که می‌دانید سراپای جامعه‌، جامعه‌ٔ تحت سلطهٔ خمینی، جامعه‌یی که خمینی آن را به زنجیر کشیده، در بحران است: از یک‌طرف جنگ و سرکوب و تیرباران، از طرف دیگر بی‌قانونی و تبعیض و اجحاف و گرانی و بحران‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی در مقابله با رژیمی که روزبه‌روزش را باز هم با بحران‌سازی، با صدور تروریسم و با جنگ و خفقان و اختناق می‌گذراند و بدون اینها هرگز قادر به ماندن در حکومت نیست.

به‌عنوان مثال اجازه بدهید اشاره بکنیم به مسائل روزمره‌ٔ مردم و به مایحتاج اولیه و روزمره همه‌ٔ خانواده‌ها و همه‌ٔ آحاد کشورمان

 

معلوم است که شدّت و حدّت زندگی روزمره و برآمدن از پس مایحتاج اولیه، به کجا کشیده کارش! به‌خصوص وقتی توجه کنیم که متقابلا کسانی که درآمد ثابت دارند هر روز مقداری از قدرت خریدشان کاسته می‌شود و هر روز باید مقدار بیشتری مالیات بپردازند. حالا فکرش را بکنید که کارگرهای روزمزد، کارگرهای ساختمان چه وضعی دارند و بعد هم فکرش را بکنیم که آنهایی که همین کار را هم ندارند و همان مستمری بخور و نمیر را هم ندارند، در چه شرایطی به‌سر می‌برند...

 

اما، اما متقابلاً مردم ایران همان مردمی هستند که رژیم شاه را از پا درآوردند. اگر‌ چه رهبری آن انقلاب و آن قیام پیروزمندانه را خمینی و دارو دسته‌ٔ شیادش با دجالیت و با تظاهر و ریاکاری متأسفانه ربودند.

حال اینجا برای هر کس، برای هر کسی که از این اوضاع، به‌حق ناراحت و ناراضی‌ست، این مسأله مطرح می‌شود که راه‌حل چیست و چه باید کرد؟ زیرا که برای همه روشن است که تا خمینی هست، به‌رغم همه‌ٔ وعده و وعیدهای فریبنده‌اش، اوضاع همین است که هست؛ بدتر خواهد شد که بهتر نخواهد شد.

 

به‌طور کلی و در مجموع به‌نظر می‌رسد که ۳چشم‌انداز یا ۳راه‌حل و راه چاره، بیشتر در دستور بحث نیست: یعنی یا بایستی به وضع موجود به همین خمینی و رژیمش و به دم و دنبالچه‌هاش رضا داد و بسنده کرد و راه‌حل مسائل این میهن و این جامعه و این کشور را در چارچوب همین رژیم جستجو کرد، در کادر همین رژیم دنبالش گشت، فی‌المثل به وعده‌های خمینی دل‌خوش کرد یا با این امید به‌سر برد که یک روزی جنگ به‌پایان خواهد رسید و بعد تدریجاً اوضاع خوب خواهد شد. یا این‌که مثلاً خمینی خواهد مُرد و منتظری خواهد آمد و الی آخر.

خوب، این یک فرضیه است، این یک نوع راه‌حل و اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم یک نوع به‌اصطلاح راه‌حل هست. البته من دارم فرضیات مختلفی را که ممکن است به ذهن بزند توضیح می‌دهم نه این‌که بخواهم بگویم که بله، یک چنین چیزی اصلاً امکان وقوع و امکان تحقق دارد، نه این‌طور نیست. می‌خواهم راه‌حل‌ها را اعم از این‌که واقعی باشند یا نباشند به‌طور کلی کنار هم قطار و ردیف بکنم.

پس یک راه‌حل یک چشم‌انداز، همین رژیمه و دم و دنبالچه‌هاش.

راه‌حل دیگر، بازگشت به گذشته است. فی‌المثل بازگشت به دیکتاتوری سلطنتی، به دُم و دنبالچه‌های شاه. به این‌که فی‌المثل بگوییم خوب بابا این چه انقلابی بود، انقلابی که خمینی چنین بلایی به سرش آورد؟ برگردیم به گذشته. اقلا آن موقع اوضاع به این خرابی، به این ناجوری نبود. دیکتاتوری بود، ستم بود، شکنجه بود، اعدام بود، زندان بود، تیرباران بود ولی دیگر نه این مقدار. فشار روی مسائل زندگی روزمره به این مقدار نبود. این هم یک راه‌حله، یعنی این‌که فی‌المثل و به‌طور مفروض بیاییم بدون توجه به واقعیات، از فرط رذیلت و فضیحت خمینی، بخواهیم به گذشته برگردیم. گذشته‌ای که البته تکرار نخواهد شد و هیچ امکانی هم برایش نیست! این درست است که مردم ما از چاله‌ٔ شاه حالا گرفتارِ چاه خمینی شدند... از چاله درآمدیم و به چاه افتادیم!

ولی باید دید که راه‌حل این چاه چیه؟ خوب یکی‌اش این است که همین تو باقی بمانیم، جواب و پاسخ را در کادر همین رژیم، وضعیت موجود، وضعیت حال، پیدا بکنیم و دیگر این‌که به گذشته برگردیم. پس این هم یک چشم‌انداز، یک فرضیه، فرضیهٴ البته صرفاً و تماماً ذهنی. یکی معطوف به گذشته، یعنی دیکتاتوری منفور سلطنتی و دیگری دیکتاتوری جنایت‌بار خمینی، یعنی حال حاضر، و سرانجام چشم‌انداز آینده.

چشم‌انداز آینده یعنی این‌که نه، نه به شاه و نه به خمینی، نه شاه نه خمینی، بلکه صلح و آزادی و حاکمیت مردمی. یعنی پذیرفتن انقلاب نوین ایران، پذیرفتن گسستن بندها از یکدیگر به‌طور قاطع، و پیروزمندی مردم ایران.

زیرا حاصل این ۲ نفی، نفی خمینی و شیوه‌های سرکوبگرانه و جنگ‌افروزانه‌ٔ ضدمردمی‌اش، و نفی شاه، شاه دست‌نشانده و سرکوبگر، می‌تواند و باید منتهی و منجر بشود به حاکمیت مردم.

 

دشمن تا وقتی که در حکومت هست، از همه وسایل از همه طرق استفاده خواهد کرد، برای تحمیل خودش، برای سرکوب مردم. از هیچ توط‌ئه‌ای از هیچ شرارتی از هیچ رذیلتی رویگردان نیست.

بنابراین، این رژیمها به هر توط‌ئه‌ای متشبث خواهند شد برای این‌که خودشان را حتی یکروز، حتی یکساعت، بیشتر، در قدرت نگه دارند.

 

این رژیم اصلاً از اول هم همینطوری بوده. ببینید رادیو و تلویزیون را در حالیکه داشت ارگان رسمی تبلیغاتی و حکومتی را، از خیر پیاده‌روها و آسفالت خیابان و پیاده‌روها و دیوارها هم برای شعارنویسی نمی‌گذشت. در عین‌حال منبرها را هم داشت یعنی همه وسایل مدرن و وسایل سنتی را بخودش اختصاص داده بود!

خوب شاه رادیو تلویزیون داشت این هم این را دارد هم منبر را دارد هم از آسفالت خیابان برای شعارنویسی و تبلیغ و اینها در نمی‌گذشت می‌دانید چرا؟

آنقدر ضعیفه که اگر یک حفره یک خلأ در یک جا باقی بگذارد از همان جا از هم دریده خواهد شد از همانجا سرکلاف باز خواهد شد. بنابراین این‌که حتی نمی‌تواند مختصر آزادی برای زنان این مملکت را تحمل بکند. خوب بتو چه که یکی با حجاب است یکی بی‌حجاب

برو تو هم هر طور که خودت می‌خواهی هر طور که علاقه‌ات است هر طور که عقیدت هست بگذریم که هیچ عقیده‌ای نداری جز سفاکیت!

تو اینطوری بکن نه!

هرجا که آزادی باشد خمینی نیست کانه رابطه آزادی با خمینی، رابطه بسم‌الله است و جن، اون نمی‌تواند تحمل بکند.