پنجاه و هشتمین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران - سخنان عباس داوری، مجید حنیف‌نژاد، مهدی براعی

 

عباس داوری:

با سلام به خواهر مریم و با اجازه خواهرزهرا مسئول افتخارآفرین سازمان مجاهدین خلق ایران

خواهران و برادران

بینانگذاران سازمان به‌خصوص بنیانگذار کبیر، حنیف‌نژاد با تأسیس سازمان این چنینی که ۵۷سال است با دیکتاتوریهای شاه و شیخ، در میان تمام توطئه‌های بزرگ و پیچیده مبارزه کرده برای ضرورت سرنگونی شاه نه تنها این سازمان را بنیانگذاری کردند بلکه، برای پاسخ به ضرورت ایدئولوژیک و تاریخی نسلی که در آینده می‌آید برای آن هم بنیانگذاری شد این سازمان. به این دلیل است که سازمان مجاهدین خلق ایران این بنیانگذاران ما با ایدئولوژی رهایی‌بخش توحیدی، آن را بنیان گذاشتند. و به این ترتیب مجاهدین خلق ایران را به منشاء توانایی‌ها، به منشاء بایدها، و به منشاء تمامی بن‌بست شکنی‌ها و راهگشایی‌ها وصل کردند.

زینت‌بخش اولین جزوهٔ سازمان مجاهدین به نام «مبارزه چیست؟» آخرش یعنی پایان بخش آن، آخرین آیهٔ سورهٔ عنکبوت که می‌گوید:

الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ

کسانی که در راه ما جهاد می‌کنند بی‌تردید و قطعاً آنها را در راهمان هدایت خواهیم کرد. چرا که خدا با نیکوکاران است، همراه نیکوکاران است.

بودن در راه خدا، جهاد در راه خدا، شاخص سیاسی و اجتماعی می‌خواهد. بنیانگذاران ما، شاخص سیاسی و اجتماعی بودن در راه خدا را در آیهٔ ۷۵ سورهٔ نساء پیدا کردند، که خدا با عتاب و خطاب به دارندگان آرمان و ایمان می‌گوید شما را چه می‌شود که در راه خدا و در راه کسانی که زیر فشار و استثمار له شده‌اند، چه زن، چه مرد و چه کودک، جهاد نمی‌کنید. بنا بر این جهاد در راه خدا، بودن در راه خدا، از مبارزه برای محرومان، فدا شدن برای گرسنگان می‌گذرد. به این دلیله سرلوحه سازمان با کلمه فدا و صداقت برای مردم نوشته شده.

همین الآن ببینیم که این همه بیدادگری که وجود داره، گرسنگی و فقری که وجود داره، آدم می‌بینه که چه اونهایی که دارای آرمان و ایمان هستند، چه انگیزه‌ای برای سرنگونی این رژیم، که تمام کارگران ما، زحمتکشان ما، فقرا، همیشه سفره‌شان خالیست و سرپناهی ندارند چه انگیزه‌ای برای سرنگونی این رژیم ضدبشری خامنه‌ای دارند.

از سال چهل هجری به این طرف، حاکمان ستمگر همراه با طبقات استثمارگر، همواره کوشیدند که ایدئولوژی اسلام را از محتوا تهی کنند، اما بنیانگذار کبیر ما محمد حنیف‌نژاد، با مرزبندی بین استثمار کننده و استثمار شونده، خط بطلانی بر امیر‌المؤمنینی معاویه و یزید و بر ولایت خمینی و خامنه‌ای کشید، و بنیانگذار دیگر ما سعید محسن در دفاعیاتش در بیدادگاه گفت: «قیام کرده‌ایم تا جهانی بسازیم تا هر گونه بهره کشی انسان از انسان را نابود سازد».

بنیانگذاران ما نشان دادند که ایدئولوژی توحیدی چشم‌انداز آن جامعهٔ یگانگی، پرشور و بی‌طبقه را تصویر کرده است.

 

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ

ارادهٔ خدا بر این است، اراده تکامل بر این است که تمام کسانی که زیر فشار و استثمار له شده بودند، اینها رهبران و وارثان زمین و تمام نعمتهای آن باشند.

بنا بر این هر مجاهد خلق به‌دلیل داشتن منت ایدئولوژی توحیدی، وام‌داره که در مقابلِ بنیانگذاران تعهد بدهد.

من با استعانت از آیه قرآن در مقابل بنیانگذاران کبیر سازمان به‌خصوص محمدآقا، تعهد می‌دهم:

وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی‌اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا

به مجاهد خلق نیامده که بر خدا تکیه و توکل نکنه! او ما را با رهبری بی‌نظیر برادر مسعود و انقلاب خواهر مریم هدایت می‌کند و هدایت کرده است و در امتداد آن آیه خطاب به دشمنان می‌گوییم:

وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَی مَا آذَیْتُمُونَا...

بی‌تردید و قطعاً هم‌چنان که مقاومت کرده، مقاومت می‌کنیم تا بند از بند رژیم شما بگسلیم، این تعهد مجاهد خلق به بنیانگذاران سازمان است که بر آنان هزاران درود

 

مجید حنیف‌نژاد

با سلام به خواهر مریم عزیز

و چه افتخاری که در پنجاه هشتمین سالروز تأسیس سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران که من در برابر شما و در برابر این جمع حاضر و برابر مسئول اولمان بتوانم احساسات و تعهدات خودم را بیان کنم راستش این روزها هر چه می‌گذرد و ما مجاهدین آبدیده می‌شویم چشمم به عظمت و بزرگی آنچه که بنیانگذاران خلق کردند بیشتر باز می‌شود این روزها که در حال تحکیم و اعتلای تشکیلاتمان هستیم ارزش دو مبنا یعنی تشکیلات انقلابی و مبارزه مکتبی که آنها بنا کردند را خیلی بیشتر درک می‌کنیم و به نظرم این جهش در تکامل اجتماعی بشر بوده و امروز واقعاً این را یقین دارم که چقدر این دو مبنا ضروری است تا بشود کادرهای ذیصلاح همه‌جانبه تولید کرد و ساخت که بتوانند سازمانشان را از میان کوره‌های آزمایش و ابتلائات سرفرازانه عبور بدهند و سرانجام سرنگونی دیکتاتوری و پیروزی خقلشان را محقق کنند.

فکر کنم اتفاقاْ از قضا عظمت کاری که برادر مسعود در بعد از شهادت بنیانگذاران انجام داد دقیقاً همین بود احیاء و تقویت و اعتلای همین دو مبنا؛ ایدئولوژی انقلابی و مبارزه مکتبی و تشکیلات انقلابی را همواره به اعتلاء بردند اینطوری سازمان را حفظ کردند و این‌چنین تعهد تاریخی‌شان را به دوش کشیدند، به دوش کشیدن را روی آن تأکید دارم که توی پنج دهه این کار را کردند و ما دیدیم که چطوری کادرهای ذیصلاح توی نسل میلیشیا پرورش دادند و از میان بلیه خمینی و انبوه ابتلائات عبور دادند و حفظ کردند و البته ۱۲۰۰۰۰خون هم فدیه این راه شده.

اما با روح انقلاب شما خواهر مریم که از سال ۶۸ توی این تشکیلات دمیدید و آن رو به اعتلاء رساندید به نظرم شما هم تعهد تاریخی‌تان را به دوش کشیدید و از نظر من آن هم یک جهش در تکامل انسان بوده که متأسفانه هنوز درک نشده ولی شما و برادر مسعود چند نسل از کادرهای ذیصلاح ساختین و تربیت کردید به‌طور خاص در خواهران شورای مرکزی و صفی از خواهران مسئول اولمان که ما دیدیم چطوری طی این سالیان ما را از این همه طوفانها هدایت کردند و امروز این رژیم است که در بن‌بست کامل و در استیصال در بحرانهای داخلی و بین‌المللی قرار گرفته. اما امروز نسل ما این افتخار را دارد که تحت آموزشها و تجارب گرانقدر تشکیلاتی ایدئولوژیکی برادران قدیمی قرار بگیرد تربیت بشود و با درکی عمیق و نوین از همین تشکیلات و اتفاقاً با یک نیازمندی شدید به همین دو مبنا یعنی مبارزه بی‌وقفه ایدئولوژیکی و تشکیلات پولادین تشکیلات نوین خیلی به آن نیازمند شدند و آن چیزی که الآن خیلی برجسته است این است که ما به عینه می‌بینیم که امروز برادرانی که از ما قدیمی‌تر هستند با افتخار تمام تحت هژمونی برادران جدیدتر الآن کار می‌کنند و اتفاقاً راه را باز می‌کنند پشتیبانی می‌کنند و با تمام قوا حمایت می‌کنند و این چیزی بود که ما قبلاً در خواهران شورای مرکزی دیده بودیم و چطوری خواهران قدیمی‌تر برای خواهران جدیدتر راه را باز می‌کنند و از آنها حمایت می‌کنند که البته این فقط زیر چتر انقلاب شما خواهر مریم مؤٍثر است که ما البته هم‌چنان صفی از این خواهران را می‌بینیم که رو به رویش و گسترش است ولی آنچه که برجسته است این است که کادرسازی نه قدیم و جدید می‌شناسد نه این نسل و آن نسل نه قدیم و جدید بلکه همه در پی این هستند که دست در دست همدیگه به همدیگر اضافه کنند به همدیگر یاد بدهند از هم یاد بگیرند و از همدیگر پشتیبانی کنند و این یک چیز جدیده که دارد رخ می‌دهد و من امروز اتفاقاً می‌خواهم خواهر مریم به شما این مژدگانی را بدهم و با تمام افتخار بگویم که تشکیلات نوین برادران در حال ظهور است سرانجام دیوارهای ناباوری در حال فرو ریختن است و یک جهشی نو و تاریخی در پیش است و امروز هستند صفی از برادران مجاهد که با پیوندهای نوین با کنار زدن فردیت فرو برنده و ایدئولوژی منحوس اول من با پذیرش هژمونی برادر کنار دستی دارند این تشکیلات نوین را بنیان می‌گذارند و این تشکیلاتی است که با روح انقلاب توش تک‌تک کادرها مسئولیت همین دو مبنا را دارند می‌پذیرند و تشکیلاتی است که همه کادرهای همه‌جانبه‌اش در آن آگاه و نیازمند فرمانپذیر و مسئولیت‌پذیر صادق و بدهکار مناسبات نوین بر مبنای عشق و پرداختگری به دیگری دارند بنیان می‌گذارند و آن چیزی که بهش خیلی افتخار می‌کنیم همین است و این‌که این تشکیلات می‌رود که هر چه بیشتر انرژیها و کیفیتهای انسانی را آزاد کند تا به قدرت تمام و صد چندان بشود گنجینه‌ای برای خلق و کابوسی برای ضدخلق و امروز هم همه انگیزه ما همه انگیزه ما برادران برای این است که بتوانیم این الگو را ایجاد کنیم تشکیلاتی نوین با روح انقلاب برای نسل قیام در داخل کشور برای کانون‌های شورشی و برای جوانان شورشگر. نقشه‌مسیر ما همین دو مبنا را گسترش بدهیم در جای جای میهن اشغال شده تا ارتش قیام برای ایجاد شهرهای شورشی شکل بگیرد و سرانجام بند از بند این رژیم بگسلیم .

خواهر زهرا گفتن که در پس یک جامعه آرام یک چیزی را می‌بینند حالا ما هم می‌بینیم لذا این امر در دستان ماست این تعهد تاریخی ماست این وظیفه حداقل و تاریخی ماست برای تحقق سرنگونی و تداوم آرمان.

حاضر حاضر حاضر

 

مهدی براعی

با سلام خدمت خواهر زهرا و با اجازه‌ی خواهر مریم. خواهر زهرا. تبریک میگویم به شما و به تمام خواهران و برادران. و به واقع ما به شما افتخار می‌کنیم به‌عنوان مسئول اول سازمان پرافتخار مجاهدین خلق. چون شما تبلور و تجسم آرمان مجاهدین همه ما را نمایندگی می‌کنید که الآن در انقلاب خواهر مریم تبلور پیدا کرده و در این مدت ما ثمرات و بهرهٔ بسیار زیادی از دورانی که شما مسئول اول سازمان بودید به واقع برده‌ایم و مسلماً در پشت شما و با هدایت شما ما باید همه تعهد بدیم به شما که با شما خواهیم بود و می‌خواهیم که در تعهدات خودتان ما را هم شریک کنید. خواهر مریم به شما سلام و درود می‌فرستیم به شما و انقلابتان. انقلابی که در واقع ندا میدهد جامعهٔ بی‌طبقهٔ توحیدی را جامعهٔ بی‌طبقهٔ توحیدی که بر هر مزار مجاهد خلق حک شده و این واقعاً بالاترین انگیزش را به هر مجاهد میدهد برای نبردی که در پیش داریم و نبرد همان نبرد سرنگونی است.

خواهر زهرا. اکنون که پرچم آن شجرهٴ طیبه‌ای که بنیانگذاران سازمان آن را کاشتند در دست شما قرار دارد ما می‌بینیم که در هر برهه از زمان این محصولات خودش را داشته. من با اجازهٔ شما می‌خواهم یک کمی به گذشته برگردم و دورانی که یک مقدار از نزدیک شاهد یکی از فرازهای سازمان در دورانی که سازمان ما زیر ضربات رژیم شاه قرار داشت یک کمی از آن دورانی که شاهد بودم برای شما و مجاهدین بگویم . یک کمی به عقب بر می‌گردم. در سال۴۷ من این شانس را داشتم که با شهید مهدی رضایی همکلاس بودم در دبیرستان مروی تهران و یک شانس مضاعف هم پیدا کردم که با احمد رضایی و رضا رضایی هم از نزدیک آشنا شدم. خب وقتی که اینها را دیدم از همان ابتدا با بقیه متفاوت بودند. از این‌که بگذریم در سال۵۰ وقتی که سازمان ضربه خورد و تمام مرکزیت و بعدش هم بنیانگذار حنیف کبیر دستگیر شدند احمد نقش بسیار به‌سزایی در برپایی سازمان داشت. در مدت پنج ماه که زنده بود و بعد شهید شد از عزم جزمش برای این‌که دوباره سازمان را بسازد. و از برادرانی که آن موقع با او از نزدیک بودند می‌گفت روزانه بیست قرار اجرا می‌کرد و هر قراری که اجرا می‌کرد اسم قرارهایش شده بود قرار تعیین تکلیف. به هر کس می‌گفت آمادهٴ شهادت است. . و آماده‌ی ماندن تا آخر است بماند و هر کی نیست برود. . اما احمد نقش بسزای خودش در زمانی بود که در محاصره ساواک قرار گرفت با سلاحی که داشت تا تیر آخرش شلیک کرد و بعد نارنجک خودش را کشید و شهید شد و چهار تن از ساواکیها را کشت و کشته شدند و چند نفر هم مجروح شدند. و باز از یکی از برادران شنیدم وقتی که این خبر به سعید محسن رسید در زمانی که در زندان اوین بود شروع کرد به تبریک گفتن به همه برادران به او گفتند که چرا تبریک می‌گویی؟ گفت جای تبریک بسیار دارد . چون احمد قهرمانانه شهید شد و راه شهادت مجاهدین را باز کرد. و نشان داد که هر مجاهد خلقی تا آخرین تیرش شلیک می‌کند و دشمن را از پای در می‌آورد و در آخر خودش به‌شهادت می‌رساند.

به واقع احمد یک قهرمان بود و از قهرمان بعدی بگویم خود شهید مهدی رضایی مهدی رضایی در اردیبهشت سال۱۳۵۱ در خیابان خورشید تهران نزدیک پیچ شمیران در یک درگیری دستگیر شد. و تحت بازجویی بود مقاومت خیلی بالایی داشت. اما حماسه‌اش در دادگاهی که در پنج شهریور برگزار شده بود. من به‌خاطرم هست در همان زمان در ۳۱ مرداد۱۳۵۱ روزنامه‌ها نوشتند که دادگاه مهدی رضایی است و به شما عرض کنم که علنی خواهد بود در این فاصله حتی یک ملاقات دادند به پدرش حاج خلیل و به ملاقاتش رفت مهدی گفت من می‌خواهم آخرین ضربه را به رژیم و به ساواک بزنم. و گفت آن پیراهن آبی که من دارم برایم بیار. چون در آن زمان لباسی که می‌دادند به هر کسی که می‌آمد دادگاه ساواک می‌داد. مهدی آمد در دادگاه قهرمانانه دفاع کرد و خشم ساواک و رژیم را برافروخت. در آن موقعی که دژخیم به‌نام سرتیب خواجه نوری رئیس دادگاه بود. کمتر از دو هفته سه بار حکم اعدام بهش دادند و در شانزده شهریور ۱۳۵۱ او را تیرباران کردند و به‌شهادت رساندند. یادش گرامی باد. مهدی آن‌چنان مقاومت و آن‌چنان در دادگاه دفاع کرد که از طرف مردم به نام گل سرخ انقلاب لقب گرفت.

من به‌خاطر دارم در سال۵۲ که در زندان بودم تعداد زیادی از جوانان حتی نزدیک سیزده پانزده ساله می‌آمدند در زندان از آنها می‌پرسیدیم جرمت شما چیه می‌گفتند ما دفاعیات مهدی رضایی را پخش کردیم و همه افتخار می‌کردند و در واقع بعد از شهادت بنیانگذاران که همان آرمان و همان ارزش مجاهد ماندن را به ثبت دادند و مرکزیت سازمان، مهدی هم با شهادتش در میان جوانان بر سر موضع را به ثبت داد و این ارزش ماندگار شد و بعد هم قهرمان دیگر رضا بود که در واقع با فرار از دست ساواک توانست در آن موقع که سازمان نمی‌دانست از کجا دارد ضربه می‌خورد از زندان از دست ساواک فرار کرد و تمام تاکتیکهای امنیتی را در مدتی که در زندان بود و هم‌چنین جمع‌بندیها را برد و سازمان ما را توانست دوباره بازسازی کند و در مدار بسیار بالایی برد. که متأسفانه در خرداد ۱۳۵۲ شهید شد.

امامی‌خواهم از یک قهرمان دیگر هم نام ببرم که سال۵۳ در زندان قصر دیدم. به نام کاظم ذوالانوار. او در مهر ۵۱ در یک درگیری با ساواک دستگیر شد. او قهرمان مقاومت در برابر شکنجه بود. آن در درگیری تیر خورد و پاش مجروح شد. در زیر شکنجه می‌خواستند قرارش را ساواک اطلاع پیدا کند. اما آن قهرمانانه خودش را به بیهوشی زد که گویا بیهوش است و آنقدر مقاومت کرد که تمام اطلاعاتش سوخت. او در زندان قصر تحت مسئول برادر مسعود بود. عشق عجیبی به برادر داشت. همیشه به ما می‌گفت که ما باید قدر مسعود را بدانیم او را هر طور شده باید حفظ کرد. این ارزش سازمانه ماندگار مانده. و هر طور شده باید از گزند ساواک و اینها مصونش بداریم. در سال۵۳ اواخر ۵۳ وقتی که ارتباط داخل زندان با بیرون زندان لو رفت. ساواک تصمیم گرفت تعدادی را اعدام بکند. آن موقع یادم هست برادر (مسعود رجوی) را از زندان قصر به کمیته بردند و هم‌چنین کاظم را. برادر آنجا می‌خواست مسئولیت همه کارهایی که شده را به عهده بگیرد. اما کاظم جلودار شد در یک قرار استثنایی به برادر پیام رساند که آقا تمام مسئولیتها را من به‌عهده گرفتم و تو چیزی نگو. و پیشمرگه شد. و همراه با هشت تن دیگه از جمله مصطفی خوشدل که خود داستان دیگری دارد و هفت تن از فداییان در تپه‌های اوین به‌شهادت رسید. ولی سرمایهٔ اصلی سازمان را برای ما حفظ کرد

اما دربارهٴ برادر (مسعود رجوی) قهرمان قهرمانها. من فقط خیلی خلاصه میگوم چون ممکن است در زمان این نشست نگنجد. وقتی سونامی ویرانگر خیانت‌بار اپورتونیستها آمد و تمام سازمان ما را نابود کرد و از بین برد تنها یک نفر توانست این سازمان را دوباره بنیان کند. همان شجرهٴ طیبه‌ای که بنیانگذاران سازمان آنرا کاشتند متأسفانه در این ضربه خیانت بار از بین رفت. دوران فتنه‌انگیزی بود همه به مسیرهای دیگری رفته بودند. در آن زمان برادر بزرگترین در واقع خلقی را کرد به‌لحاظ مرزبندی در آن زمان. چون وقتی که ما از اپورتونیستها ضربه خورده بودیم همه تهدید را اپورتونیسم می‌گرفتند و داشت سازمان به دامن راست ارتجاعی نزول پیدا می‌کرد به قهقرا. برادر آنجا آمد با بحثهایی که من به‌خاطرم هست در زندان اوین. تنها جایی که سکاندار این دستگاه بود و اتفاقاً در شرایطی که زیر ضرب ساواک بود، زیر حملات ارتجاع بود و از اونطرف فشار اپورتونیستها بود آمد گفت آقا تهدید الآن از طرف مارکسیستها نیست و تهدید از طرف راست ارتجاعی است. اولین کاری که کرد این مرزبندی را و توانست با این تشکیلات مجاهدین را دوباره بازسازی کند و این در همان زمان اگر اینها لو می‌رفت جان برادر در خطر بود چون ساواک در کمین نشسته بود اما توانست تشکیلاتی بسازد که دیدیم در برابر خمینی تشکیلات منسجم، مستحکم توانست بایستد. این نقش تاریخی برادر در آن موقع بود و دیدیم وقتی که آمدیم در آن زمان فکر می‌کردند آثاری از سازمان نیست. اما وقتی وارد دوران فاز سیاسی شدیم در سال۵۸ ابتدای ۵۸، من خاطرم هست وقتی برادر به من گفت شهرستانها را اداره کنم دیدم از سراسر ایران به هر شهری می‌رفتیم نیروی مجاهد غلیان می‌کرد. و در تمام هر شهر شهرهای کوچکتر حتی به روستاها رسید. و در تهران نیز تماماً دیدیم تمام اقشار جامعهٔ تهران و ایران جذب مجاهدین شدند. این همان شجرهٴ طیبه‌ای بود که برادر دوباره آنرا بناکرد و دیدیم تا امروز با انقلاب خواهر مریم این در واقع در این نقطه رسیده. به همین دلیل باعث افتخار و غرورماست. دوباره خواهر زهرا ما می‌خواهیم به شما تعهد بدهیم. و همان درختی که بنیانگذاران کاشتند اپورتونیستها نابود کردند ولی دوباره برادر این را بنا کرد. متعهد می‌شویم. می‌دانیم که هنوز برادر از زهر تیرهای زهرآگین شیخ و شاه در امان نیست. مرتب به سمتش شلیک می‌کنند. و تلاش می‌کنند این چهرهٔ تاریخی این نقش تاریخی را هر چه کمرنگ‌تر کنند.

مسلما ما با انقلاب خواهر مریم این مبارزه را پیش خواهیم برد تا سرنگونی را محقق کنیم. خیلی ممنون. تشکر.

ادامه دارد