لجنزاری بنام «ولایت فقیه»

 

به یقین واژه‌هایی مانند «سرکوب، قتل، کشتار، شکنجه، فقر، فلاکت، ترور، صدور بنیادگرایی و نا عدالتی» ازجمله شاخصه‌های اصلی برای تعریف نظام نکبت‌بار آخوندی می‌باشند.

در این راستا نیز شاهد هستیم که چگونه خامنه‌ای بزدل و ترسو و در فردای هر قتل و کشتاری به‌مانند دیکتاتوری شاه در هراس از تبعات اجتماعی, تلاش می‌کند تا با پاشیدن خاک بر واقعیات پشت پرده، آن را مخدوش نماید.

تازه‌ترین نمونه این وضعیت ضد انسانی را باید در قتل عامدانه مهسا امینی، دختر مظلوم کرد ایرانی به دست نیروهای سرکوبگر و باند مافیایی گشت ارشاد جستجو نمود که در منطق خود نه‌تنها مردم دردمند ایران، بلکه جهانی را به قیام علیه دیکتاتوری ولی‌فقیه برافروخته است.

به عنوان نمونه می توان به ترند و هشتک مهسا امینی در شبکه‌های اجتماعی اشاره نمود که تا تهیه این مطلب، از مرز «۵۰۰ میلیون» نیز فراتر رفته است.

پیوستن هنرمندان، ورزشکاران، دانشجویان، دانش آموزان، کسبه و بازاریان، کارگران، کشاورزان، معلمان و استادان شریف و بسیاری از اقشار مختلف کشور به صفوف قیام‌آفرینان و با فریادهای «جمهوری نکبتار آخوندی نمی‌خواهیم»، یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «مرگ بر خامنه‌ای» تنها گوشه‌ای از خشم و انزجار داخلی و بین المللی در صحنه‌های این نبرد مقدس را به نمایش می‌گذارند.

به یقین قتل مهسا که با خود شعله‌های قیام را روشن نمود، تک نمونه نبوده و نیست، بلکه ریشه در سیاست راهبردی رژیم با هدف منکوب نمودن جامعه را دارد که در منطق ضد انسانی، خود را مجاز به قتل، کشتار، سر به نیست نمودن، شکنجه و سرکوب مردم می‌داند.

براین منطق خامنه‌ای می‌کشد و تعرض می‌کند، فرمان آتش به اختیار صادر می‌نماید، بر سروصورت زنان میهنمان اسید می‌پاشد، به کودکان و نوجوانان تیر خلاص می‌زند، قتل‌عام دستجمعی و یا تا سرحد مرگ شکنجه می‌کند، جامعه را به‌مانند «ضحاک» به بند می‌کشد، اما می‌خواهد همچنان بدون هرگونه عواقبی به حیات ننگین خود ادامه دهد. به این می‌گویند لجنزاری بنام «ولایت‌فقیه»!

براین اساس نیز شاهد هستیم که رژیم آخوندی در فردای این قتل شنیع و به‌مانند سنوات گذشته، تلاش نموده تا ضمن کم «اهمیت» جلوه دادن آن، خود را نسبت به هرگونه مسئولیتی مبرا نماید.

تازه‌ترین نمونه برای «ماستمالی» این جنایت سازمان داده‌شده را می‌توان دربیانیه پزشکی قانونی تحت امر خامنه‌ای جستجو نمود.

در این اطلاعیه که دست خط بیت ولی‌فقیه و وزارت منفور وزارت اطلاعات در آن به‌خوبی مشاهده می‌شود, ازجمله آمده است: «با استناد به مدارک پزشکی بیمارستانی، بررسی سی. تی اسکن مغز و ریه، نتایج معاینه ظاهری جسد و کالبدگشایی، آزمایشات آسیب‌شناسی، فوت نامبرده ناشی از اصابت ضربه به سر و اعضا و عناصر حیاتی بدن نبوده است». (سایت حکومتی انتخاب ۱۵ مهر ۱۴۰۱)

اما به‌واقع کیست که در ایران آخوند زده اکنون دلایل واقعی برای صدور چنین گزارش‌های قلابی را نداند. خامنه‌ای خود را به «بلاهت» عامدانه زده و به‌اشتباه براین باور است که جامعه هر خزعبلاتی از سوی دستگاه پروپاگاندای رژیم را می‌پذیرد و دو دستی آن را «قورت» خواهد داد.

به یقین در چنین دستورالعمل‌های کلیشه‌ای می‌توان اوج وقاحت، بلاهت و دجالیت حاکمیت که در رأس آن فردی «مجنون» و «مالیخولیایی» گرفته، مانند «ولی‌فقیه» نشسته را به‌خوبی رؤیت نمود.

براین منطق باید تأکید نمود که آری این خامنه‌ای و ولایت سفیانی اوست که از تبعات سیاست سرکوب و قتل‌های حکومتی ترسیده و از بام تا شام بر خود می‌لرزد. و باز این ولی‌فقیه است که ادامه حیات ننگین‌اش بدون استفاده از «قرص‌های آرام بخش» و یا «خواب آور» امکان پذیر نمی‌باشد.

اما آنچه که وی یکبار دیگر تجربه کرد و در پایان عمر ننگین خود به عینه دید، همان وجود این حقیقت است که با گذشت بیش از سه هفته از خیز و قیام بزرگ مردم ایران و به یمن حضور نیروی پیشتاز مجاهدین و کانونهای شورشی، تمامی طرح و برنامه‌های حکومتی اکنون به ضد خود تبدیل شده و جامعه ایران عزم جزم نموده تا از این «لجنزار» نیزعبور نماید.

حداد عادل، از بستگان خامنه‌ای و دستبوس عفریته‌ای بنام «فرح پهلوی» در تازه‌ترین سخنان خود این واقعیت را با جملاتی مانند «جامعه ما به سرعت به سمت دوقطبی شدن پیش می‌رود»، به بیرون ساطع کرده است.