جمشید پیمان: نمی‌رَوی ز دل و خاطرم مِهین بانو


برای بهترین بانوی گیتی؛ ایران جانم!


 

همیشه اشک تو را دیده ام مِهین بانو
به یادِ اندُهِ جانت ، به گریه معتادم

به چشم خسته‌ی من، سخت مضطرب بودی
وَ من به خواب وُ خیالم  امید می دادم

وَ بار دیگر وُ دریا وُ موجی از امّید
برای خاطر دریا به موجش افتادم

هزار نکته سرودم که واکند آغوش
به رویَم وُ نشد وُ گشته بود صیّادم

قفس شکست وُ تو رستیّ وُ روشنی گل داد
دریغ وُ دَرد ؛ بهارت نکرد آبادم

دریغ و دَرد که خوردم فریبِ بهمن را
هزار غصّه گرفتم ولی تو را  دادم

همیشه در خود بیچاره ام کِشَم فریاد
کسی نمی‌شنود تا رسد به فریادم

ولی به تلخ جدایی،نمی کنم تمکین
اگرچه تیغ غریبی بریده بنیادم

نمی‌رَوی ز دل و خاطرم مِهین بانو
به عشق دیدن رویت،همیشه دلشادم

به هرکجای جهان با منی مِهین بانو
بغیر مِهر تو پندی نداد استادم!