قیام ایران – شعبان بی مخ‌ها

 

حمله اوباشان و قداره‌بندان طرفدار رضا پهلوی به تجمعات و یا زنجیره‌های انسانی از سوی ایرانیان در خارج از کشور، اکنون این سؤال منطقی را در مقابل جامعه دردمند ایران قرار داده است که به‌واقع سرمنشأ پدیده نوظهوری در خارج از کشور بنام چماقداری، قلدری، لات‌بازی و چاقوکشی علیه ایرانیان آزاده در کجاست؟

به‌یقین ریشه اصلی چنین پدیده‌ای که نمونه تاریخی آن در باندها و عوامل سرکوبگری مانند «شعبان بی‌مخ» و یا در هیبت بسیج و لباس شخصی‌های ولایت قابل‌رؤیت می‌باشند، در قلب تهران و در بیت خامنه‌ای نهفته است.

سخن از یک دیکتاتوری خون‌ریز است که در ذات طبیعی خود به‌مانند دیکتاتوری شاه، چماق‌داری و سرکوب اجتماعات بخش جداناپذیر و پایه‌ای حاکمیت اش را تشکیل می‌دهد.
در حافظه تاریخی مردم ایران هنوز کودتای ننگین 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق و نقش چماقداران شاه باقی مانده است.

خاطرمان هست که شعبان بی‌مخ در آن دوران با هدایت گروهی از لات‌های منطقه مرکزی شهر ازجمله طیب حاج رضایی، حسین رمضون یخی، قاسم گلوبندگی، ناصر حسن‌خانی معروف به ناصر جگرکی و تعدادی دیگری از اوباش و قداره‌بندها، بخشی از طرح کودتا را تشکیل می‌دادند.

در این راستا چاقوکشان دربار و استعمار از جبهه چهارم یعنی میدان امین‌الدوله و گمرک، اغتشاشات را آغاز کرده و سپس از سبزه‌میدان و با تخریب کیوسک روزنامه‌فروشی‌ها و دفاتر روزنامه‌ها و حمله و هجوم به حامیان رهبر نهضت ملی ایرانیان، به‌سوی خانه دکتر مصدق روانه شدند.
وی در کتاب خود ازجمله اعتراف کرده است که پس از شکستن درب و تخریب و به آتش کشیدن بخش‌هایی از منزل، «به همراه حمیدرضا پهلوی وارد خانه مصدق شدند».
 
براین اساس این جماعت که نه عقل اجتماعی و سیاسی و نه خرد و درکی از مقوله‌هایی مانند دموکراسی، حقوق بشر دارند، درروند منطقی خود از سوی دیکتاتورها به‌مثابه «انگل‌های اجتماعی» بازتولید گردیده و به ابزار سرکوب دگراندیشان در جامعه تبدیل می‌گردند.
در این راستا نیز شاهد هستیم که اوباشان شاه و شیخ، وقیحانه با شعارهای انحرافی و یا علم نمودن تصاویر خانواده منفور و فاسد پهلوی، چگونه تلاش می‌کنند تا در بستر خشم و اعتراضات مردمی نفوذ کرده، جنبش را منحرف و از روند رادیکالیسم در آن جلوگیری به عمل‌آورند.

همچنین باید تأکید نمود که راه افتادن شعار ملی و همه‌گیر «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» اکنون خواب را از چشمان هردو طیف پرانده است. سخن از پیامی روشن از سوی جامعه دردمند و تحت ستم ایران است که ضمن انگشت گذاشتن بر یک واقعیت تاریخی بنام «دیکتاتوری و ستم»، خواستار رسیدن به جوهر انسانی، حاکمیت مردمی و حقوق بشر و نفی شاه و شیخ می‌باشند.

هراس دو طیف شیخ و شاه از این شعار متمدنانه و به‌یقین هدف‌دار، کاملاً قابل‌فهم است، زیرا مردم ایران با طرح چنین شعارهایی نه‌تنها دیکتاتوری ۴۴ ساله ولایت‌فقیه، بلکه فراتر از آن مطالبات به‌حق و به یغما رفته در انقلاب ۵۷ را نیز هدف گرفته‌اند.

بدین‌سان شاهد هستیم که این شعار به‌حق چگونه دستگاه و اعصاب فکری رژیم و سیاست آلترناتیو سازی قلابی از سوی رسانه‌های به‌اصطلاح فارسی‌زبان را برهم زده است. در این راستا نیز یکی از راهکارهای دوایر اطلاعاتی رژیم آخوندی در همکاری با بقایای سلطنت همان گسیل شعبان بی‌مخ‌ها و رمضان یخی‌ها به تجمعات ایرانیان، باهدف ایجاد درگیری، بلوا، منحرف نمودن اهداف و خواسته‌های ایرانیان صورت می‌گیرد.
نمونه‌هایی مانند حمله به تجمعات ایرانیان در برلین، واشنگتن و یا روز گذشته در لندن که تماماً با سکوت عامدانه رسانه‌های معلوم‌الحال روبرو شده، به‌یقین تک نمونه نبوده و نیست، بلکه سخن از «سیاستی راهبردی» از سوی دیکتاتوری ولی‌فقیه برای تقابل با خواسته‌های دموکراتیک ایرانیان دارد.

 

برای مطالعه سایر مطالب گزیده ها اینـجـا را کلیک کنید