برای کیانهای به خون خفته ایران
رد خون
نتوان تو را دیدن و آسودن
سپیده دمان در دم باد سحرگاهی
عطر تو را بوییدن و خوابیدن
سرخی لاله نتراوید ز شرم خون جوشانت
شکوفه نخندید چو دید لبهای سوزانت
به سرخی لاله
به خون
به شکوفه قسم
نتوان تو را دیدن و ایستادن
ز گاه پر کشیدنت رد سرخی بجا مانده
رد خونی به بهاری که در راه مانده
گلگون سرای ماست ز رخسارت
خشمی گر گرفته شرر وار
آتش می زند به جان ما به فقدانت
سخت است
سخت است
سخت ست
خوردن و خفتن و خوابیدن
بر ساحل خونی که ز یاران به جا مانده
بر پا!... خیز تا ره رد خون گیریم
تازیم به سوی بهار در راه مانده
در انتظار نتوان نشستن و ماندن
وقتی که رد خون یاران تو را خوانده
از خون بچه و پیر و جوان ببین
سرخ جویباریست روان به آینده
لنگر مینداز اینجا
شتاب کن
ممان
بران