بــا یـــــد بـــــروم
ستارگان تشنه ا ند
با هفت دریای عالم
دریک پیالهٌ عـرفان
باید بروم .
پلنگی نوپا ،
بربلندای پوشیده از مهتاب
به شکار ماه آمده است
باید بروم .
پرنده یی کوچک ،
در سرزمینی سوخته از آفتاب
سایه یی می خواهد
با سایبانی از شعر
باید بروم .
تکه سنگ ابری ،
آروارهٌ خورشید ، شکست
با زلال قلب یک عاشق
باید بروم .
نسیمی خسته ،
پشت یک د یوار بلند
روزنه یی می جوید
باید بروم .
نقش اندامی شرماگین
برولرم ماسه های خواب
تنها مانده است
باید بروم .
از ورطهٌ هولناک و ظریف یک گل
پای یک گرده ، فرو لغزیده
با نردبانی از شبنم
باید بروم .
شاعری جوان ،
برای تمام کردن شعرش
واژه یی کم دارد
باید بروم .
در معبر نیلی بالا ، امشب
ستاره یی کوچولو
راه خود را گم کرده است
باید بروم .
صدای گریهٌ ماهیان می آید
از دریای شما
با بادبانی افراشته از جانم
باید بروم .
گلهای باغ میهنم ،
همه پژمرده گشته اند
با آسمانی از شبنم ونسیم
باید بروم .
آه
در پایتخت عشق
عشق ، به زندان نشسته است
با کهکشانی از ترانه ورقص وغـزل
باید بروم .
از کتاب « در جستجوی قلب جهان »
«زنده یاد رحمان کریمی این شعر را هنگام پیوستن خانم مرضیه بانوی هنر ایران به مقاومت سروده و به خانم مرضیه تقدیم کرد، که اولینبار در نشریه ایرانزمین درج شد.