آموزش برای نسل جوان (شماره۲۱) - مسعود رجوی-تیر ۱۳۹۲

 

 

مسئولیت پیشتاز و دعاوی ارتجاع و بورژوازی ضدانقلابی علیه مجاهدین

- این بورژوازی در حالی که دستگاه کامل و جامع ایدئولوژیکی خود را دارد و بر پراگماتیسم محض سوار است و تا خرخره تابع و اسیر تعادل قواست، از این دم می‌زند که اصلاً باید ایدئولوژی‌ها را دور ریخت چون اسباب زحمت و دردسر است! روی جنایت‌های آخوندها در ایران هم سوار شده و چون اهل جنگ با آنها نیست، به جای آن با شلاق‌کش کردن امثال مجاهدین به نفع همان آخوندها، از ما تقاص می‌گیرد

- ایدئولوژی برای ما راهنمای عمل، طرح و رهنمون چگونه زندگی‌کردن و چگونه مردن است. جوهر، علت‌العلل و غایت حرکت و مناسبات‌مان را مشخص می‌کند. به همین دلیل گفته‌ایم و می‌گوییم که بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان نهضتی انقلابی داشت، بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان سازمانی انقلابی داشت و بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان فردی انقلابی ساخت.

مسعود رجوی-تیر ۱۳۹۲

 

حرکت خودجوش و خودانگیخته و شرایط عینی برای انقلاب، البته مبنای لازم و ضروری است. اما برای این‌که به هدف برسد نیازمند تشکل و سازمان‌یافتگی و هدایت و رهبری است. این همان شرط کافی و همان عنصر ذهنی مکمل است. شرایطِ عینی را تکمیل و بارور می‌کند. سعی می‌کنم این بحث را برای جوانان انقلابی در داخل میهن اشغال شده، با داستان به قدرت رسیدن خمینی ساده کنم.

همین خمینی و شبکه آخوندهای میوه‌چین و فرصت‌طلبی را در نظر بگیرید که با او بر روی امواج انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران سوار شدند و قدرت مطلقه را تحت عنوان ولایت فقیه قبضه کردند. در آن زمان شرایط عینی انقلاب فراهم بود اما مشکل در شرط ذهنی یعنی در سازمان و تشکیلات رهبری کننده انقلابی بود. ارتجاع این‌چنین گوی سبقت ربود.

آیا مردم ایران کم فداکاری کرده بودند؟

آیا مردم ایران اشتباه کردند که در برابر استبداد دست‌نشانده سلطنتی، آزادی و استقلال می‌خواستند؟

آیا پیشتازانی مانند سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران یا سازمان مجاهدین خلق ایران نباید قیام می‌کردند؟

آیا نیروهای انقلابی در زمان شاه، همین که رژیم شاه خود را با «انقلاب سفید» ش یکسویه و یک‌پایه کرد و اختناق کامل برقرار کرد، بایستی مثل آخوندها و احزاب سنتی آن زمان، به حاشیه‌نشینی روی می‌آوردند و دنبال زندگی خودشان می‌رفتند؟

آیا آن همه عملیات و قهرمانی‌ها و جانبازی‌ها و شکنجه‌ها و زندانها در زمان شاه که جامعه ایران را تکان داد و باعث شد در شرایط مناسب تودهٔ مردم بیرون بریزند، اشتباه و بیهوده بود؟

واضح است که بورژوازی ضدانقلابی و جریانها و افرادی که می‌خواهند جنایتها و تبهکاریهای آخوندهای حاکم را دستمایه و سرمایه کسب و کار سیاسی خود بکنند، به این سفسطه متوسل می‌شوند که چون خودتان هم می‌گویید که شیخ به‌مراتب بدتر از شاه است، پس همه آن مخالفتها و مبارزه‌ها و مجاهدتها در زمان شاه بیهوده بوده، برای تخطئه انقلابیون، برای زبان‌درازی علیه آنها، برای طلبکاری و برای توجیه جنایت‌های دیکتاتوری دست نشاندهٔ سلطنتی، برای تخفیف مصدق و فاطمی و حنیف‌نژاد و مسعود احمدزاده و جزنی، البته سفسطه‌ٔ خوبی است. هیزم بیار معرکه هم ارتجاع آخوندی و جنایتها و چپاول‌ها و وطن‌فروشی بی‌حد و حصر آن است.

چرا می‌گوییم سفسطه است؟ برای این‌که اصلاً کاری به کار روند تکامل اجتماعی ندارد.

برای این‌که مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی سر برآورده از اعماق قرون و اعصار تاریخ ایران را نادیده می‌گیرد و تعیین‌تکلیف نمی‌کند که با همین نیرو که هم‌دست و هم کاسهٔ خودش بوده چه باید کرد؟

انگار نه انگار که در کودتا علیه مصدق شاه و شیخ و استعمار در کنار یکدیگر بودند. انگار نه انگار که در سرکوب و خلع‌سلاح مجاهدین صدر مشروطه هم وضع به همین منوال بود.

الان هم انگار نه انگار که وقتی فرزندان رشید این میهن به مقاومت در برابر همین رژیم می‌پردازند، باز هم آنها با ارتجاع و استعمار مشترکاً برچسب تروریست می‌زنند.

در لابلای همین سفسطه، مهمتر این‌که می‌خواهد این پیام را به مردم ایران بدهد: حالا که آخوندها و اسلام آنها را چشیدید، دیگر به یک راه‌حل استعماری بدون عبا و عمامه رضایت بدهید! به جای دیگری هم امید نبندید!رژیمی مثل شاه یا مشابه آن با برخی تبصره‌ها و اصلاحیه‌های دموکراتیک (!) بس‌تان است!

بیشتر از این را نخواهید و گول این شورای ملی مقاومت ایران و امثال مجاهدین را هم نخورید. اینها اگر بیایند استالینیسم می‌شود، توتالیتاریسم می‌شود، کره شمالی یا حداکثر چین کمونیست می‌شود! تازه مصدق‌تان هم اگر کودتای ۲۸مرداد نبود، کشور را تحویل کمونیستها می‌داد! پس دیگر این قیل و قال در مورد آزادی و رود خون شهیدان را هم کنار بگذارید!

این‌ها حرف‌های خلص بورژوازی ضدانقلابی است. تا وقتی هم که از مبارزاتتان حتی در زمان شاه ندامت نکنید، دست بردار نیست. این بورژوازی دستگاه خودش را دارد. در جنگ ضدمیهنی خمینی با عراق هم داد «وطن» سر می‌داد و وقتی ما با دولت وقت عراق بیانیهٔ صلح امضا کردیم و طرح صلح شورای ملی مقاومت را ارائه دادیم، عیناً مانند دار و دسته خمینی جیغش به هوا رفت که گویا ما وطن نداشته او را به بیگانه فروخته‌ایم!

این بورژوازی در حالی که دستگاه کامل و جامع ایدئولوژیکی خود را دارد و بر پراگماتیسم محض سوار است و تا خرخره، تابع و اسیر تعادل قواست، از این دم می‌زند که اصلاً باید ایدئولوژی‌ها را دور ریخت چون اسباب زحمت و دردسر است! روی جنایت‌های آخوندها در ایران هم سوار شده و چون اهل جنگ با آنها نیست، به جای آن با شلاق‌کش کردن امثال مجاهدین به نفع همان آخوندها، از ما تقاص می‌گیرد.

اما اگر ایدئولوژی را در ساده‌ترین بیان، دستگاه تنظیم رابطهٔ انسان و مناسبات او با دنیای پیرامون تعریف کنیم، او هم ایدئولوژی خود را دارد. مناسبات و تنظیم رابطه انسان با دنیای پیرامونش، حتی اگر خودش هم آگاهی نداشته باشد، بر حسب یک ادراک و جهان‌بینی است که از طبقه یا محیط یا خانواده یا تربیت خود گرفته است. ارزش‌ها، علقه‌ها و پیوستگی‌ها یا ناپیوستگی‌ها البته متفاوتند. اما کسی نمی‌تواند بگوید دارای هیچ ملاک و معیار و دستگاه ارزش و سنجش نیست و با جهان پیرامون خود هیچ رابطه‌ای ندارد.

بنابراین ذوب شدن در ارزش‌ها و معیارهای از ما بهتران فرنگی، از قبیل زدن برچسب تروریستی به مجاهدین و تمام رابطه‌ها و مناسباتی که علیه فرزندان رشید این میهن تبلیغ و تراوش می‌کند نیز یک ایدئولوژی است. منتهی ایدئولوژی بورژوازی ضدانقلابی و هم‌سو و همدست با ارتجاع حاکم بر ایران... .

اما آیا امروز این بورژوازی وابسته بر ایران حاکم است؟ خیر. پس موضوع را کنار می‌گذاریم چون حاکمیت در ایران امروز در دست یک رژیم دجال و ضدبشری، در دست استبداد دینی و قرون‌وسطایی ولایت فقیه است.

فقط به این یادآوری کفایت می‌کنم که هم‌چنان‌که در سال۱۳۵۸ در کلاس‌های تبیین جهان می‌گفتیم، ایدئولوژی برای ما راهنمای عمل، طرح و رهنمون چگونه زندگی‌کردن و چگونه مردن است. جوهر، علت‌العلل و غایت حرکت و مناسبات‌مان را مشخص می‌کند. به همین دلیل گفته‌ایم و می‌گوییم که «بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان نهضتی انقلابی داشت، بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان سازمانی انقلابی داشت و بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان فردی انقلابی ساخت».

حال اگر آخوندهای چپاولگر و شرکای دیرین یا نورسیده، آرمان‌گرایی را حرام کرده‌اند، اگر در ایدئولوژی و فرهنگ آنها، مبارزه و تشکیلات و مقاومت و صدق و فدا مذموم است، اگر ارزش‌های مبارزاتی از مد افتاده و هرکس باید فقط به خودش برسد، اگر ارتجاع در طیف و جبهه فراگیرش، راهی جز دگردیسی و ذوب در بورژوازی ضدانقلابی باقی نگذاشته؛ گناه ما چیست؟

این دگردیسی با همه آثار و عوارض آن، نه جدید است و نه تعجبی بر می‌انگیزد. امری کاملاً قانونمند و شناخته شده و تجربه شده است.

در مقابل، ما هر چه بیشتر و بیشتر بر ارزش‌ها و آرمانهای ایدئولوژیکی خود پا می‌فشاریم و پرچم مجاهدت و مقاومت تا آخرین نفس برای

سرنگونی ارتجاع قهار ضدبشری را بالا و بالاتر می‌بریم. باشد که خدا و خلق از ما بپذیرند و یاری‌مان کنند.