منم شاعری ساده وُ اینجهانی
سُرایم صمیمانه و بی تکلُّف،
زمینی.
همهمایهی شعر من؛ هستیِ تو
که نابی، تهی از توّهم،
که پاکی، زُلالی
که یکسر یقینی!
منم شاعرِ غُصّه و شادیِ تو
شَوَد حالِ من خوشترین
چون تو را می سُرایم.
وَ با من نماند غم آن لحظهای که
رها میشَوَم در نگاهت
ز هرچه بجز تو، رهایم!
تو را میسُرایم
همه واژه هایم پُر از پیکر تو
تو زیباترین گُل به شعرم
نه، باغ گُلی تو، سراسر بهاری.
گرفتهاست وام از وَقارت
به شعر من آرامشِ بید مجنون،
وَ بَر گونهی پاک مریم
کنم شرم دلخواهِ چشمِ تو جاری!
منم شاعرِ مَرمَرِ خوشتَراشِ تن تو
شود زندگی
از تو جوشان به شعرم
برای پرستیدن تو
نخواهم دلیل و بهانه.
منم شاعر وُ از پُر وُ پوچ گیتی *
تو را میپرستم
منم خالی از هر تمنّا
بجز خواهش با تو بودن
که هستی به جان وُ دلم جاودانه!
*مهدی اخوان ثالث:
زِ پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم وُ بَر دوست دارم
(۱۴۰۲/۱/۹) برابر با:(۲۵۸۴/۱/۹کورشی،نه سلطنتی)