روزنامه فرهیختگان: واقعیت این بود که مجاهدین‌خلق، صحنه‌گردان اصلی رویدادها بود

 

روزنامه فرهیختگان متعلق به ولایتی مشاور خامنه‌ای:

بعد از سخنرانی رجوی در پارلمان اروپا نوبت به پارلمان انگلیس، کنفرانس دوبلین، پارلمان کانادا، سنای ایتالیا، سنای آمریکا و چندین مورد این‌چنینی دیگر رسید تا همه میزبان رهبر مجاهدین شوند

 

اخبار به این مهمی چقدر به گوش این و آن رسید؟

چقدر حضور مریم رجوی در حیاتی‌ترین نهادهای حقوقی، اجرایی و قانون‌گذاری غرب در رسانه‌های فارسی‌زبان اپوزیسیون پوشش داده شد؟

 

مجاهدین‌خلق در وسط میدان بودند، صحنه‌گردانی می‌کردند، راهبرد می‌دادند

و عملیاتی می‌شد، شخصیت می‌ساختند و به چهره تبدیل می‌شد تقریباً همه‌کاره ماجرا بودند

اما به شکل حیرت‌انگیزی هیچ‌کس به روی خودش نمی‌آورد همه خودشان را به آن راه زده بودند

و عملاً حضوری تا این اندازه مؤثر و پررنگ را نمی‌دیدند

 

آیا تصور می‌کنیم مجاهدین‌خلق یعنی یک عده هستند که در تیرانا نشسته‌اند

و هفته‌یی یکی‌دو بار در رژه‌های مریم رجوی شعار می‌دهند؟ این‌طور نیست

 

روزنامه فرهیختگان متعلق به ولایتی مشاور خامنه‌ای ۲۷فروردین ۱۴۰۲:

 

عکس از مقاله فرهیختگان حکومتی

 

سازمان مجاهدین‌خلق وسط میدان است اما اعضای اپوزیسیون حکومت ایران، همه خودشان را به آن راه زده‌اند. همه در حال رد شدن از کنار آنها‌، سرشان را پایین انداخته‌اند یا به بالا خیره‌اند و سوت‌زنان می‌گذرند. هیچ‌کس این خصوصیت جنبش زآ را گردن نمی‌گیرد که سازمان مجاهدین‌خلق، قلب آن است. این واقعیت نفرت‌انگیز مرتب انکار می‌شود یا عمداً به آن بی‌محلی می‌کنند اما تأثیر عینی و عملی‌اش را نمی‌شود نادیده گرفت. این سؤال که چرا چنین شد، یک بخش اصلی و مهم از پاسخ خود را در نقش انکار شده اما واقعی و حقیقی مجاهدین‌خلق خواهد یافت. نقشی که در بعضی موارد لو رفته و علنی شده و در مواردی دیگر باید منتظرش باشیم. این تأثیر حضور چنین گروهکی در قفای قصه‌هاست که از منتقد و مخالف دیو می‌سازد. جالب اما اینجاست که ، باقی اعضای اپوزیسیون حتی هم‌پیاله‌های مستقیم مجاهدین، چنین ارتباطی را انکار می‌کنند یا عمداً نادیده می‌گیرند. آنها چه چیز را انکار می‌کنند؟
۲۳روز بعد از فوت مهسا امینی، در چهاردهم مهرماه ۱۴۰۱، مریم رجوی بعد از ۱۰سال دوباره در پارلمان اروپا سخنرانی کرد تا حضور رسمیت‌یافته‌اش نشان بدهد که غربی‌ها مجاهدین‌خلق را اصلی‌ترین آلترناتیو برای جمهوری اسلامی می‌دانند. آن هم در حالی‌که حتی لجبازترین مخالفان حاکمیت ایران، با شنیدن نام این گروهک کهیر می‌زنند.
بعد از سخنرانی رجوی در پارلمان اروپا، نوبت به پارلمان انگلیس، کنفرانس دوبلین، پارلمان کانادا، سنای ایتالیا، سنای آمریکا و چندین مورد این‌چنینی دیگر رسید تا همه میزبان رهبر مجاهدین شوند. شناخت فضای موجود آنجا ممکن می‌شود که از خودمان بپرسیم اخبار به این مهمی چقدر به گوش این و آن رسید؟ چقدر حضور مریم رجوی در حیاتی‌ترین نهادهای حقوقی، اجرایی و قانون‌گذاری غرب در رسانه‌های فارسی‌زبان اپوزیسیون پوشش داده شد؟ مجاهدین‌خلق در وسط میدان بودند، صحنه‌گردانی می‌کردند، راهبرد می‌دادند و عملیاتی می‌شد، شخصیت می‌ساختند و به چهره تبدیل می‌شد، تقریباً همه‌کاره ماجرا بودند اما به شکل حیرت‌انگیزی هیچ‌کس به روی خودش نمی‌آورد. همه خودشان را به آن راه زده بودند و عملاً حضوری تا این اندازه مؤثر و پررنگ را نمی‌دیدند. مرتب داد می‌زدند اتحاد اتحاد و می‌گفتند به هر قیمتی باید جمهوری اسلامی برود. پیش خودشان فکر می‌کردند اگر نقش پررنگ و مؤثر مجاهدین‌خلق در اتفاقات پسامهسا مشخص شود، صفوف معترضان از هم خواهد پاشید. دور شاهزاده پهلوی جمع شدند تا سیرک شورای گذار به راه بیفتد و لیدر اپوزیسیون، خود اینها به نظر برسند نه مجاهدین. اما تا کجا می‌شد چنین چیز عیان و واضحی را مخفی نگه داشت یا اخبار آن را با بایکوت و بی‌محلی از کانون توجهات دور کرد؟ واقعیت این بود که مجاهدین‌خلق، صحنه‌گردان اصلی رویدادها بود.
آیا تصور می‌کنیم مجاهدین‌خلق یعنی یک عده که در پایگاه تیرانا نشسته‌اند و هفته‌یی یکی‌دو بار در رژه‌های مریم رجوی شعار می‌دهند؟ این‌طور نیست. چرا همه شما به‌طور اتفاقی یک فامیل، یک پدر، پسرعمو، پدرزن یا دوست در بین اعضای این گروهک دارید و در عین‌حال ارتباط سیستماتیک خودتان با آنها را نفی می‌کنید؟ مگر چند درصد مردم ایران فامیل نزدیک یا دوستی صمیمی در میان اعضای مجاهدین‌خلق دارند؟ چرا تراکم این اتفاقات کاملاً تصادفی، در میان اپوزیسیون، خصوصاً بخش خارج‌نشین آن تا این اندازه بالا است؟ (روزنامه فرهیختگان رژیم ۲۷فروردین).