زنده یاد رحمان کریمی: خــواب و صــدای زنــدگــی 

                              

از زلال مهتابگون خواب می گذشت 
رنگین کمانی با امواج ریز و بازیگوش با ماهیان 
دریا را پرده داری می کرد . 
و عریان ، بی پوشش نسیم 
مرجان های شناور را در رؤیایی ناباور 
شماره می کرد . 
آنسوی آن تجسم بُهتناک 
زندگی بر هیچ جاده یی 
آسان نمی رفت . 
سایه هایی چـَپَل و آسیمه 
حریص از لحظه های بلع و توقف 
با شکسته عقربه های ساعت ها 
شمشیرهای آخته از زهر و مرگ 
می ساختند . 
آنسوی آن آرامش دروغ 
چه غوغایی بود 
اجساد مُثله شدهٌ قربانیان 
بر خون می رفت . 
عابران گرسنه ، 
سرگردان بی تکلیفی های خود 
از خون و جسد تغذیه می کردند 
تا به شکرانه زنده بودن 
سایه های قاتل را عبادت کنند . 
خرد ، 
در عمق دریا خفته بود 
و جنون ، 
بر جاده های مسلح 
حکم می راند . 
خواب و بیداری پای در زنجیر هم 
تاریخ را با خطوطی درهم رقم می زدند . 
از فراز کوه به کوه سرگردانی ها 
صدای زندگی 
از ارتفاع خونین پر افتخاری می آمد 
که ستارگانش در جاودانی خویشتن 
هماره 
نور بخش جاده ها هستند . 

 

از کتاب «در جستجوی قلب جهان»