ایوان ساشا شیهان در مقالهیی با عنوان «دموکراسی پاسخ ایران است نه بازگشت به شاه» نوشت: در میان بحث فوری و فزاینده درباره آینده ایران، سیاست گذاران و روزنامهنگاران باید تصمیم بگیرند که صدای چه کسانی را تقویت کنند و صدای چه کسانی را نادیده بگیرند. ایرانیانی که برای آزادی میجنگند، قبلاً این انتخاب را کردهاند و روشن کردهاند که آرزوی دموکراسی دارند، نه بازگشت به شاه.
ایوان ساشا شیهان، معاون دانشکده روابط عمومی و مدیر اجرایی سابق دانشکده روابط عمومی و بینالملل در دانشگاه بالتیمور با درج مقاله خود در وبسایت استارز اند استرایپس وابسته به پنتاگون نوشت: جمهوری اسلامی از زمان استقرار خمینی در ۴۴سال پیش، چالش مهمی را برای سیاستگذاران غربی ایجاد کرده است. اما پیگیری سازش ناپذیر ایرانیان برای آزادیهای مدنی و سیاسی ممکن است سرانجام نتیجه دهد.
به گفته سازمان مجاهدین خلق ایران بیش از ۷۵۰نفر طی ۷ماه گذشته در آخرین سرکوبهای رژیم کشته شدهاند و ۳۰۰۰۰نفر دیگر دستگیر شدهاند. اگر چه برخی رسانهها برآوردهای کمتری از هر دو رقم گزارش میکنند، مقامات تهران در ماه مارس ادعا کردند که برای ۲۲۰۰۰نفر که در جریان قیام ضد رژیم دستگیر شدهاند عفو صادر کردهاند که عملاً گزارشهای مجاهدین خلق را تأیید میکند.
در میان بحث فوری و فزاینده درباره آینده ایران، سیاست گذاران و روزنامهنگاران باید تصمیم بگیرند که صدای چه کسانی را تقویت کنند و صدای چه کسانی را نادیده بگیرند. ایرانیانی که برای آزادی میجنگند، قبلاً این انتخاب را کردهاند و روشن کردهاند که آرزوی دموکراسی دارند، نه بازگشت به شاه.
ساشا شیهان میافزاید: در حالی که آیتاللهها و واحدهای اطلاعرسانی نادرست آنها تلاش میکنند تصویری از عادی بودن ارائه دهند، خشم و سرکشی در بین مردم عادی ایران ادامه دارد. وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور طی شش ماه گذشته بدتر شده است و نشانهها حاکی از آن است که هر لحظه ممکن است ناآرامیها دوباره ظهور کنند. جامعه بینالمللی نمیتواند در درک احساسات سیاسی که تشنگی مردم برای تغییر رژیم را تحریک میکند، کوتاهی کند.
با تطبیق غرب با واقعیتهای جدید در ایران، این پرسش که آینده چه خواهد شد، پیچیدهتر شده است. این امر بهویژه در مورد شخصیتهای حاشیهای و بازیگرانی که برای سالها تا حد زیادی بیاهمیت بودهاند و در میان مخالفان معتبر رژیم قرار میگیرند، صادق است. رضا پهلوی فرزند شاه که در سال ۱۹۷۹ خلع ید شد و دو سال بعد درگذشت، سرکرده آنها رضا پهلوی است.
اگر چه این درست است که ایران در دوران شاه تفاوت فاحشی با ایران امروزی داشته است، اشتباه است اگر نتیجه بگیریم که دورانی انسانیتر یا تسامح آمیزتر بوده یا ایرانیها آرزوی بازگشت به آن را دارند. انقلاب ۱۹۷۹ یک قیام مردمی واقعی بود که انگیزه آن سالها خشم انباشته از فساد و ستم شاه بود. اکثر کسانی که در آن زمان بودند از جمله بسیاری از کسانی که در سرنگونی شاه شرکت داشتند نمیتوانستند پیشبینی کنند که برکناری او منجر به نزدیک به نیم قرن حکومت تئوکراتیک توسط آخوندهایی شود که خود مورد نفرت قرار میگرفتند.
درست بیش از یک سال قبل از انقلاب، «ویلج ویس» مشاهده کرد که شکنجه توسط پلیس مخفی شاه یک «سرگرمی ملی» در ایران است. شاه ثروت خاندان پهلوی را با «صرفاً ربودن آن» از اتباع خود گسترش داد. بخش بزرگی از این ثروت زمانی که او از تاج و تخت گریخت، به خارج از کشور منتقل شد، و مناسب است که بپرسیم آیا از این ثروت برای تأمین هزینه سفرهای پسرش و حمایت از احیای خاندان خانوادگیش امروز استفاده میشود؟ رضا پهلوی در سال ۱۳۶۰ در مقابل آرامگاه پدرش نذر کرد که این هدف را دنبال کند.
در واقع، پهلوی هیچ تمایلی برای چشمپوشی از دستآوردهای نامناسب خود یا پاسخگویی شفاف به میزان تخلفات مالی پدرش نشان نداده است. او هرگز هیچیک از جنایات مرتکب شده توسط پلیس مخفی بدنام شاه، ساواک را اعتراف نکرده است، چه رسد به اینکه خود را بهعنوان یک مدعی مشروع برای رهبری کشور پس از انقلاب بعدی معرفی کند. دفاع مستمر او از این اشتباهات همراه با دیدگاه واپسگرایانهای که بهشدت با اهداف دموکراتیک مورد حمایت اپوزیسیونهای اصولگرا که برای چهار دهه با رژیم میجنگند، در تضاد است، بدین معناست که رهبران فکری غربی نمیتوانند او را جدی نگیرند.
مریم رجوی، رئیسجمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران که یک خواهرش را در زمان شاه و خواهر دیگرش را در زمان آیتاللهها از دست داد، در غیاب آخوندها، طرحی ۱۰مادهای برای آینده ایران ارائه کرده است. این حزب از انتخابات آزاد و منصفانه، جدایی دین از دولت، و تدابیر قانونی در مورد حقوق زنان و اقلیتها حمایت میکند. و قبلاً توسط فهرست متنوعی از سیاستمداران برجسته غربی در هر دو سوی اقیانوس اطلس، از جمله اکثریت دو حزبی مجلس نمایندگان ایالات متحده در ماه مارس، تأیید شده است.
همانطور که در کلیپهای رسانههای اجتماعی و گزارشهای شاهدان عینی نشان میدهد، ساکنان تقریباً هر شهر و شهر بزرگی شعار مرگ بر ستمگر، چه شاه و چه رهبر را بلند کردهاند تا روشن کنند که دیکتاتوری را بهطور کلی رد میکنند و فقط پیشرفت رو به جلو به سمت دموکراسی را برای کشور خود میپذیرد.
در میان بحث فوری و فزاینده درباره آینده ایران، سیاست گذاران و روزنامهنگاران باید تصمیم بگیرند که صدای چه کسانی را تقویت کنند و صدای چه کسانی را نادیده بگیرند. ایرانیانی که برای آزادی میجنگند، قبلاً این انتخاب را کردهاند و روشن کردهاند که آرزوی دموکراسی دارند، نه بازگشت به شاه.