جمشید پیمان: دل به دریا باید زد

 

 

راهِ صعبی‌ست رَهِ آزادی

نتوان گام در این راه به آسانی زد

پیچ وُ خم دارد این راه

بیش و  کَم دارد این راه

روشنایش کَم وُ تاری، بیش

 

راه صعبی‌ست رَهِ آزادی

پیش از آنکه بنهی پای به راه

بَرگُزین همرهِ روشنگر وُ دل آگاهی

وَ بیاندیش به هر گام که بر میداری

تا به جان کَندنِ بیهوده نیافتد کارَت

تا نگردی گُمراه!

 

در ره آزادی

دل به بیهوده نباید بِسِپُرد

جانِ بیهوده نبایستی کَند

رسم آزادی خواه

جان فدا کردن آری، لیک

مطلقا جان کَندن نیست

وَ به امّیدِ کسی،موهومی

سر نبایست فرو کرد به چاه

وَ نبایست نظر دوخت به ماه!

 

در رهِ آزادی

دل به دریا باید زد

نهراسید ز خشم توفان

باید از شور و شعور وُ دلِ آکنده زِ عشق

کوله‌باری برداشت

پا به گرداب نهاد وُ ز دلِ موج گذشت

و نباید ترسید.

 

رسم آزادی‌خواه

نیست بیهوده به هر سو  رفتن

بی هدف شوریدن

بی هدف گِرد در وُ بام خیال

به هوس گردیدن.

 

در چنین عرصه ی پُر خوف و خطر

رنج باید برد

روز وُ شب باید کوشید

جان خود را هم،

 به ضرورت، باید بخشید!

 

جمشید پیمان 15/5/2023