شعر واره
آن بیشـــما ران
رحمان کریمی
آن بیشماران که « نه » می گویند
در پشت دوربین های غارتگر
به کمین فردای نزدیکتان
ایستاده اند.
صف « خودی ها» و ترسوها و فرصت طلبان همیشه در صحنه
کوتاهترین مسافتی است
که « حماسهٌ عظیم کهکشان » را
تدارک دیده است
وقتی که بازجویان و شکنجه گران دیروز « اوین »
برای « مبارزان حتما دموکرات » ما
« فرخی یزدی» ها می شوند
بانوی سپید موی هنوز جوان من ، ایران
با آن تن مجروح و دل عصیانگر
به فرزندان دلیری می اندیشد
که برای شکستن طلسم جادو
هفت خوان و خاک و خارستان را
جبهه کرده اند .
سر بر شانهٌ نحیفم بگذار
تا به تماشای جهان برویم
بر بلندی سکوی میدان ها نعره برکشیم
و رؤیای نگران غارتگران را
به کابوس بنشانیم .
سر بر شانهٌ نحیفم بگذار
که درمان زخمهای بانوی ما
همین شانه به شانه رفتن
همین فریاد به فریاد
همین طغیان پشت طغیان است
من آبرومندی شما را ای رزمندگان خلق !
سرمایهٌ مابقی عمرم کرده ام
تا فردا
در حسابرسی تاریخ
شرمنده و زیانکار نباشم .
_____________________________________________
این شعرواره در نشریه وزین « مجاهد » در شماره 482 منتشر شده .