دادههای حکومتی اکنون زنگهای خطر را برای قریب دو میلیون بازنشسته در ایران آخوند زده بصدا درآوردهاند.
سخن از بحران برای بخشی از جامعه دردمند ایران میباشد که در سایه ستم، ناعدالتی، تورم و گرانی چهره معابر و خیابانهای کشورا دگرگون نموده است.
در این راستا بخش بزرگی از سالمندان و بازنشستگان بهدلیل نبود حمایتهای دولتی، حقوق و مستمریهای ناچیز، هزینههای سنگین دارو و درمان، نبود خدمات درمانی و پزشکی در سایه بحران تورم و گرانی سرسام آور، ناچار هستند تا در پائیز زندگی، همچنان به کارهای سخت و طاقتفرسا مانند دستفروشی، خدماتی، رانندگی و یا سرایداری روی بیاورند.
به یقین متولی اصلی برای بروز این بحران انسانی نخست رژیم منحوس آخوندی و سپس ارگانهای مسئول مانند سازمان تأمین اجتماعی، صندوقهای ورشکسته بازنشستگی، صندوق رفاه، صندوق ذخیره بازنشستگان و امثالهم میباشند.
یک رسانه حکومتی در مطلبی تحت عنوان «زندگی با وحشت بازنشستگان ایرانی» از جمله به نقش مخرب سازمان تأمین اجتماعی اشاره و مینویسد: «هیچ چیز برای صدها هزار بازنشسته ایرانی بدتر از این نیست که در اوج ناتوانی و نیاز برای به دست آوردن درآمدی که بتوان با آن اندکهای زندگی را مهیا کرد، هر روز یک آدم آگاه بهمسائل بازنشستگان خبری هولناک از آینده این سازمان بدهد» (سایت حکومتی شفا آنلاین ۲۵ تیر ۱۴۰۲).
سخن از ورشکستگی برای صندوقهایی است که قرار بود تا روزی، روزگاری به یاری بازنشستگان دردمند آمده و بخشی از منابع مالی آنان در دوران پیری را تأمین نمایند، اما اکنون شاهد هستیم که بهدلیل سوءمدیریت، غارت، فساد، دزدی و هزینههای سنگین رژیم در زمینههای امنیتی، نظامی و اتمی بسیاری از صندوقهای ذخیره، از جمله بازنشستگان با ورشکستگی کامل دست و پنجه نرم میکنند.
برای نمونه در اسفند ماه گذشته برملا گردید که بخش بزرگی از مبالغ موجود در صندوقهای کشوری به صندوق ورشکسته دولت نحس سیزدهم سرازیر شده است.
سخن از خفگی مالی برای حکومتی درمانده میباشد که اکنون قریب «۱۰۰ میلیارد دلار» به صندوقها و یا بانک مرکزی بدهکار است.
این گزارش در ادامه این وضعیت بحرانی را اینگونه به تصویر کشیده است: «بازنشستگان و نیز دهها هزار کارفرمای ایرانی از جیب و دخل خود سالانه ۳۰ درصد به حساب این نهاد میریزند تا کارگران احساس کنند در هنگام پیری و ناتوانی میتوانند روی یک میزان درآمد حساب کنند. اما آب از آب تکان نمیخورد و هر بار که خبرهایی دراین باره منتشر میشود، ترسناکتر است و زندگی با وحشت بیشتر برای بازنشستگان پیش چشمشان آشکار میشود».
همچنین با نیم نگاهی به چهره شهرهای میهن و حجم اعتراضات گسترده از سوی اقشار مختلف بهویژه بازنشستگان، میتوان بهوجود بحران معیشتی برای این بخش از جامعه دردمند ایران رسید.
وجود شعار «مرگ بر رئیسی» در بسیاری از اعتراضات بهحق نیز ترجمان دریافت «سررسید» برای شکست سیاستهای مخرب حکومتی میباشد.
در این راستا بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی وضعیت را به مانند «بمب ساعتی» تشبیه کردهاند، زیرا تمامی ارزیابیها برای مؤلفهها و ساختارهای روند جمعیتی در ایران آخوند زده بر آن است که جمعیت جوان ایران از اواسط دهه ۹۰ و بهدلیل بروز بحرانهای اقتصادی، مالی، بیکاری و یا رشد فقر و فلاکت، به بنبست رسیده و میل به تشکیل خانواده و به تبع آن روند باروری و جوانگرایی در کشور به پایینترین نرخ خود نزول یافته است.