ناصر خادمی
چند روز پیش برای انجام کاری رفته بودم جلوی در اشرف دیدم طبق معمول این مزدورا دارن فحش و دشنام میدن و خلاصه با این حرفاشون عاطفه نثار ما میکنن. صحبت میکردن که آی عاطفه و سنگ عاطفه به سینه میزدن که عاطفه مجاهدین کجاست و فلان همین جور داشتم این حرفها رو میشنیدم یک سری موضوعات برام یادآوری شد. از گذشته فکر کنم این عاطفه اگه مثلا بگیم این آخوندا رو بندازیم تو دیگ عاطفه هفت سال هم اون تو بمونن هیچ رنگی به خودشون نمیگیرن. البته ممکنه مثلا بگیم مثل حقوق بشرشون یک حقوق بشر داریم که مخصوص انسانهاست یک حقوق بشرهم داریم که مخصوص این آخونداست. عاطفه هم لابد این جوریه که یک عاطفه داریم مخصوص انسانهاست یک عاطفه هم داریم که مخصوص این آخونداست.گفتم موضوعات برام یادآوری شد سال 61 1361 روز 12 اردیبهشت من وپدر و مادرومادربزرگم تو یه خونه یه خونه توی محله ستارخان تهران بودیم که این مزدورا حمله کردن اونجا و درجریان حمله و به رگبار بستن خونمون پدر و مادر ومادر بزرگم به شهادت رسیدن. راستی آیت الله عاطفه روز 12 اردیبهشت سال 61 اون روزی که حمله کردین به خونه ما اون روزی که مادربزرگم تو آتیش های اون خونه میسوخت اون روز عاطفه کجا بود؟ اون روز مادرم تمام تلاشش رو کرد که جون منو اونجا حفظ بکنه نمیدونم چکار کرد کسی هم نموند که بگه چکار کرد هرچند آثار سوختگیهاش رو صورتم مونده ولی میدونم کارش رو خیلی خوب انجام داد که من امروز جلو آخوندا وایستادم وبرای مردمم دارم مبارزه میکنم. نکنه اون روز هم مجاهدین عاطفه نداشتن و شما داشتین درس عاطفه به ما میدادین؟ نکنه اون روز میخواستن با اون گلوله ها بگین که مجاهدین عاطفه ندارن؟ من به این مادر افتخارمیکنم نکنه اون روزهم مجاهدین و مادر من بی عاطفه بودن شما که گلوله نثار ما میکردین اونروز شما عاطفه داشتین؟ یا شایدم میخواستن با اون گلوله ها درس عاطفه به مجاهدین بدین؟ عجیبه تاریخ تکرار میشه اون موقع مادرم جون منو نجات داد پارسال در6 و 7 مرداد همین خواهرای مجاهد ما جلوی ما صف بسته بودن که ما رو از دست این مزدورای عراقی مزدورای مالکی نجات بدن یک دیوارانسانی درست کرده بودن چوب و تبر و باتون برقی رو به جون خودشون میخردیدن که ما برادرایی که پشتشون وایستاده بودیم ما حفظ بشیم و به ما هیچ اسیبی بهمون نرسه.لابد اون روز هم ما بی عاطفه بودیم و مزدورای عراقی باعاطفه. اون روز من خودم اونجا که زیر ضرب چوب و چماق این عراقیا بودم یه خواهر منو از اون زیر نجات داد یک خواهر دیگه پرید جلوم و بعد برادرای دیگه اون روز کی عاطفه داشت؟ اون روز مجاهدین عاطفه نداشتن؟مجاهدینی که خودشون رو جلو همدیگه میانداختن تا اون یکی زخمی نشه. با کی بحث عاطفه میکنید راستی بسیجی عاطفه کش تو که وایستادی اون جلو در اشرف تو که داری سر میکوبی به میله های جلوی اشرف فقط یک سوال به من جواب بده هیچ سوال دیگه ازت ندارم بگو ببینم قبر پدر و مادرمن کجاست؟ نه زیاد هم به خودت زحمت نده اصلا نمیخوام دقیق بگی کجاست بگو تو کدوم یکی از گورهای جمعی خاوران دفنن؟ تو کدوم یکی؟ نه تنها اینو نگفتی بلکه نذاشتین یک گلدون یا یک گل سرمزار اونها بمونه. گلدونها رو شکستین گل ها رو همه رو کندین نمیگذاشتین حتی مادرا یک ذره چمن اونجا بکارن یا یک دونه گل بکارن سر مزار فرزندانشون . فرزندانی که نمیدونن کجا خاکن همش گور جمعیه کی میدونه کجا خاک شدن این شهدا فقط میدونن که تو یکی از این گورهای جمعین. شما عاطفه دارین؟ بعدش هم تازه اومدین روی قبرای شهدای ما درخت کاشتین که اونجا رو پارک بکنین بلکه به زعم خودتون بخوایید این مزارها رو از بین ببرید هیهات.
راستی بذارین یه عکس نشونتون بدم. این عکس منه بعد از حمله شما تو روز 12 اردیبهشت نکنه اون روزی که من یک سالم بود و صورت و پاهام پر ترکش شده بود و این هم آثارشه نکنه اون روز هم شما عاطفه داشتین نکنه این کارهاتون به خاطر عاطفه تون بود. بذارین بیایم جلوتر. از روی نشریه مجاهد بذارین براتون بخونم.نشریه مجاهد شمارة 682 فوق العاده سه شنبه3 شهریور1383 از روی اطلاعیه شورا براتون میخونم: دستگیری خانواده های مجاهدین درایران استمداد بین المللی برای نجات جان دستگیر شدگان. رژیم ضد بشری آخوندی طی هفته های گذشته سرکوب و اعمال فشار علیه اعضای خانواده های مجاهدین شهید و مجاهدین مستقر دراشرف را تشدید کرده است درمیان دستگیر شدگان اسامی مادرخادمی 75 ساله یعنی مادربزرگ من و خانم شهین خادمی یعنی عمه ام یعنی مادر و خواهر مجاهد شهید حمید خادمی مادرلواسانی خانم طاهره بابا خانی و تعدادی دیگه از هواداران آورده شده . در این جا میگه که خانم شهین خادمی دراثر فشارهای وارده دچار سکته قلبی شده در 26 مرداد 1383
اون روز شما به خانه عمه من و مادربزرگ من حمله کردین به جرم این که اومده بودن اشرف برای دیدن من . تقریبا دو سال پیش مادر بزرگم دوباره داشت با ویزای رسمی از فرودگاه تهران میامد عراق که بیاد منو ببینه اون روزهم دستگیرش کردین و دوباره بردینش زندان اوین مادر بزرگ 75 ساله منو خوب پس عاطفه چی شد؟ چیه که خانواده های ما که میخوان بیان اینجا تو اشرف خانواده حقیقی ما میخوان بیان اشرف مشمول مهرورزی رژیم قرار میگیرن ولی این مزدورا مزدورای انجمن نجات اینجوری میان پشت در اشرف پس موضوع خانواده نیست. موضوع عبارت از اینه که آقا یک سری انج مزدورای انجمن نجات نجاست نجاست آخوندی اومدن پشت در اشرف یک سیرک مسخره یی راه انداختن برای فشار روی اشرف اینا اومدن اینجا از قاتلای مجاهدین این نیروهای عراقی تشکر میکنن به خاطراینکه اومدن 6 و 7 مرداد حمله کردن به اینجا . یکی نیست بگه بابا آخه مزدور احمق تو مثلا اومدی اینجا خانواده یی داری نقش خانواده بازی میکنی این حرفها چیه میزنی بعد وقتی که اسم سازمان از تو لیست خارج میشه یا دادگاه مثلااستیناف واشینگتن به نفع ما حکم میده سرمیکوبن به این میله های اشرف که آی چرا اینجوری شد وخلاصه فعالیتشونو میکنن 24 ساعته خوب پس معلومه که مشکل مشکل این چیزا نیست مشکل اینه که آقا یک رژیمیه از اشرف میترسه یک رژیمیه داره سرنگون میشه میخواد تو این اوضاع تا جایی که میتونه روی اشرف فشار بیاره این چیز واضحیه موضوع مسخره یی هم که ما توی اشرف ما بچه ها توی اشرف واقعا بهش میخندیم همینه رژیمی که قیام یقه اش رو گرفته روز به روز داره ریزش میکنه طلسم ولایت فقیهش هم که شکسته بعد عرضم به حضور شما که دستش تو عراق هم داره قطع میشه و بوی الرحمان مالکیش هم که بلند شده خوب رژیم که بالاخره همه اینها یقه اش رو گرفته خوب باید یک کاری بکنه دیگه پارسال حمله کرد با ا ین مزدورای عراقی حمله کرد به اشرف امسال این جوری میکنه بالاخره باید یک کاری بکنه اما حرف من چیه میگم که من با تو النهایه هیچ حرفها رو ندارم نه ما نه من نه مجاهدین اشرف. ولی تو باید سرنگون شی حرف ما یک چیز بیشتر نیست و اون سرنگونی توه که محتومه . میاین داد میزنین اسم مارو پشت در اشرف صدا میزنین تو رو خدا بیاید اسم منو هم صدا بزنید اسم ما رو هم صدا کنین بگین که فلانی بیا چشم حتما میام همه مون میایم تکی نمیاییم همه مون با هم میاییم جلو در اشرف؟ نه!! تشریف میاریم تهران خدمتتون واسه چی واسه چی اینجا تهران میاییم خدمتتون. میاییم خدمتتون میاییم تا ریش و ریشه تون رو از ایران بکنیم و آزادی رو توایران محقق کنیم و این چیزیه که محتومه و شما محکوم به فنا هستین.