اعترافات بی‌سابقه پس از ۴۳سال در مورد جنگ ضدمیهنی

 

اعترافات بی‌سابقه 

پس از ۴۳ سال در مورد جنگ ضدمیهنی

جواد مظفر مدیر کل رسانه‌های خارجی در زمان جنگ

در ۲۸ فروردین ۵۹ ناگهان خمینی پیام می‌دهد

ای عشایر عراق قیام کنید این آقا را سرنگون کنید!

 

جریان حاکم بر اساس یک تحلیل غلط از جنگ استقبال کرد

و این کار خطا و اشتباهی بود که انجام شد

انگار که ما هم او را هل می‌دادیم بسوی جنگ با شعارهایمان با تحریکاتمان و با کارهایمان

واقعا تصور خمینی و تصور آقایان این بود که مردم عراق اگر اراده کنند

صدام را سرنگون می‌کنند! چی چی را اراده کنند؟!

 

در فروردین ۶۵ سران کشور رفتند نزد خمینی

و می‌گویند پیامهایی هم از طرف کشورهای منطقه هست که حاضرند خسارات جنگ را بدهند

خمینی می‌گوید هر کی خسته شده از جنگ می‌تواند برود کنار

 

گفتند جنگ جنگ تا پیروزی، راه قدس از کربلا می‌گذرد، جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم

ای داد و بیداد، آقا دست بردار، شعار باید چی می‌بود؟

شعار جنگ تا خروج صدام از کل سرزمینهای ایران که (در این صورت) اون می‌شد جنگ دفاعی

 

رجایی خراسانی نماینده وقت ایران در سازمان ملل می‌گوید ۲۰ میلیون دلار به من بدهید

تا لیست سلاحهای مورد نظرتان را برایتان بیاورم

تمام ۲۰ میلیون دلار رفت برای آقای رجوی، برای مسعود رجوی

 

مجری: دعوت کردیم از دو تن از اساتید بسیار معروف و مجرب در حوزه مسائل سیاسی و تاریخ دفاع مقدس تا در این ارتباط با هم به گفتگو و مداقه بپردازیم جناب آقای محمدجواد مظفر مدیرکل اسبق مطبوعات و رسانه‌ها خارجی دولت آقای میرحسین موسوی و نویسنده و مسئول انتشارات کویر و جناب آقای سردار فتح‌الله جعفری رئیس سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و اولین فرمانده تیپ زرهی سپاه و مدرس دانشگاه امروز مهمان ما هستند

یک بحث هم این هست که این جنگ حالا به هر صورتی اتفاق افتاده می‌تونست خیلی زودتر از هشت سال تموم بشه و دلیلی بر این همه ادامه بر جنگ نبود نظر شما چی هستش؟

محمدجواد مظفر: در دهمین سالگرد انقلاب یعنی حدود شش ماه بعد از پایان جنگ من به‌دلیل این‌که بسیار دل آزرده بودم از شرایطی که پیش آمده بود گفتگوهایی داشتم با سران کشور آقای مرحوم آیت‌الله منتظری به‌عنوان قائم‌مقام رهبری در اون سال جناب آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور ایران آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس و آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه گفت‌وگوهایی که داشتم ده سؤال جداگانه از مرحوم منتظری پرسیده بودم و ده سؤال مشترک از سران قوا یکی از پرسش‌هایی که من پیش روی سران قوا گذاشتم این بود که فرض کنید که زمان به عقب برگرده و این تجربه ده سال در شما حفظ بشه ولی برگردیم به آغاز قضیه چه کارهایی رو می‌کردیم و چه کارهایی رو دیگه نمی‌کردیم من شروع صحبتم رو با پاسخ مرحوم هاشمی رفسنجانی می‌خونم: مثال دیگری می‌زنم شما جنگ را در نظر بگیرید مثلاً اگر با تجربه‌های امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم شاید تلاش کنیم که نگذاریم جنگ شروع شود وقتی می‌دیدیم که آثاری از درگیری وجود دارند و می‌خواهند جنگ را به ما تحمیل کنند تلاش بیشتری می‌کردیم که جنگ آغاز نشود. خوب این سخن مرحوم هاشمی رفسنجانی است. سخن من اساسی‌تر از این حرفها است من معتقد هستم که ما در جریان انقلاب آرمانهایی یکدفعه پا گرفت و شکل گرفت که بخش عمده ایش توهم آلود بود و تنه به خیال می‌زد اصلاً این آرمانها (با خنده) شدنی نبود تصور ما این بود که انگار که ما بچه عزیز دردانه خدا هستیم از طاق آسمون افتادیم پایین و تمام اقداماتی رو که انبیای الهی و ائمه و اولیا نتوانستند انجام بدهند نمی‌دونم یکهو شانسی گیر ما اومده و الآن همه اون آرمانها رو ما می‌آییم محقق می‌کنیم در حالی‌که اینها خیالات بود.

اصلا انگار یه چیزی در درونمون گفت که‌ای کودکان مدرسهٔ تاریخ بشری از چه رو فکر کردید که با کاسه ماست و آب دریا این یک طنز بود می‌شه دوغ درست کرد اونم چه دوغی اصلاً همچین چیزی شدنی نیست ما یه کاسه ماست گرفتیم دستمون بعد با آب دریا تصورمون اینه که می‌خوایم چی‌کار کنیم خوب قدم‌به‌قدم ما خطا کردیم قدم‌به‌قدم اومدیم دیدیم اشتباه می‌کنیم.

من اینجا یادداشت کردم که در همان آغاز سال آغازین آقای حسن البکر که اونموقع او رئیس‌جمهور بود در بیست و هشت در ابتدای سال پنجاه و هشت تبریک می‌فرسته به امام به امام تبریک می‌فرسته خوب پاسخی که امام به حسن البکر می‌ده بخونید ببینید که چه پاسخی است پاسخی است که یه حدی آقا در مناسبات دیپلماتیک جهانی خیلی این همهٔ این حرف‌ها این پروتکل‌ها معناداره گونه‌یی امام پاسخ می‌ده به حسن البکر که بله حواس تون باشه که خلاصه در این، این انقلاب ایران هشداری بود برای همه مستکبران که وایمی‌ایستند در مقابل مستضعفین و عاقبت اختناق‌ها انفجار است.

خوب در یک چنین شرایطی که ما می‌خواهیم حالا بیاییم کشور را خودمان اداره کنیم ناگهان انقلاب پیروز شده به‌دستمان افتاده خوب ناگهان امام می‌آید پیام می‌دهد که‌ای عشایر عراق قیام کنید این آقا را سرنگون کنید «ای ارتش عراق ارتش عراق، بیایید کودتا کنید این آقا را سرنگون کنید» کی؟ ۲۸ فروردین ۵۹ یعنی پنج ماه قبل از شروع جنگ درست شد؟

محمد جواد مظفر: آقای کارتر سناتور آمریکایی رو فرستاده بیاد گفتگو کنه همون دو سه روز بعد از گروگان‌گیری بیاید ببینه آقا چی می‌گیم ما حرفمون چیه

می‌خواست تموم کنه بیاد حل کنه آقا سناتور آمریکایی از آمریکا بلند شده اومده ناگهان تلویزیون توجه توجه امام خمینی فرمودند ما با هیچکس مذاکره‌ای نداریم و مذاکره نخواهیم کرد اون آقای سناتور از تو ترکیه برگشت آمریکا، این چه روش و منشی بوده؟

من مسئول روابط شورای انقلاب بودم آقای دعایی یه شب اومد اونجا می‌خواست با آقای بهشتی دیدار کنه من بهش گفتم آقای دعایی این چیزایی که روزنامه‌های ایران می‌نویسن راجع به قیام مردم کربلا قیام نجف و اینها عین جمله رو دارم می‌گم آقای دعایی گفت آقا خدا شاهده دروغه خدا شاهده دروغ، اصلاً خبری نیست تو عراق اینها چه چرت‌و‌پرتای اینا می‌گید می‌نویسن ببینید خوب من از شما می‌پرسم صدام این اراده رو داشته ما یک حکومت تازه انقلاب کرده‌ایم می‌خواهیم آقا کشورمون رو درست کنیم می‌خواهیم سر پا بشیم آیا نباید انواع تلاش‌های رو بکنیم یک هیأتی می‌رفت عراق اصلاً بازی، آقا شش ماه هفت ماه یک سال دو سال گفت اروند رو می‌خوای خوب اروند اینجوری اونجوری بحث می‌کردیم دیگه مذاکرات اینجوری می‌شه.

محمدجواد مظفر: یک دوست همافر یک همافر ساده پادگان نوژه دوست عزیز ما شیرازی بود قدم می‌زدیم اونجا من گفتم به نظر تو بعد از این اتفاقات چه خواهد شد یک همافر، گفت قطعاً عراق به ایران حمله می‌کند یک همافر اینرا می‌فهمید گفت اتفاق بعدی حمله عراق به ایران است خوب وقتی یک همافر می‌فهمد سران کشور از امام تا دولت فلان دارند می‌فهمند که دارد یک اتفاقاتی می‌افتد.

مجری: یک نگاهی هم وجود دارد می‌گوید که مثلا امام خودش را در واقع مسئول حکومتی نمی‌دانسته یک رهبر سیاسی می‌دانسته.

محمد جواد مظفر: تمام نکته همین است.

مجری: من حرفم این است تمام جمله‌ام برمی گردم چون ایشون می‌خواهند بریم ما وارد خود جنگ، تمام جمله‌ام اینه که به نوعی جریان حاکم بر اساس یک تحلیل غلط از جنگ استقبال کرد در ایران تمام نکته من این است از جنگ استقبال کرد و این کار خطا و اشتباهی بود که انجام شد.

حالا آقا جنگ شروع شده عراق اومده حمله کرده جنگ شروع شد ببینید بعد در جریان جنگ عزیزان چهار ماه فقط از جنگ گذشته چهار ماه، کنفرانس طائب در عربستان کنفرانس سران کشورهای اسلامی در عربستان قراره تشکیل بشه

جعفری: تهران شرکت نکرد.

محمدجواد مظفر: ایران اعلام می‌کند اگر صدام در اونجا هست ما شرکت نمی‌کنیم آقا این چه منطقی است؟ الآن الآن که چهل و چهار سال گذشته من از شما سؤال می‌کنم این چه منطقی است

جعفری: بله عرض کنم من اتفاقاً کنفرانس طائب

مظفر: تأیید نکن (حالت شوخی)

محمدجواد مظفر: نه کنفرانس طائف که آمد ایران گفت من شرکت نمی‌کنم چون عراق هست، صدام میره و من اتفاقاً این حرف را همین اخیراً هفته پیش یک جایی توی جلسه‌یی بود به دوستان من گفتم. گفتم ما شرکت نکردنمان خیلی به ضررمان شد، برای این‌که صدام میدان را گرفت و ما را متجاوز اعلام کرد با سند و مدرک بعد همان وقت هم عربستان و کویت و دیگران آمدند پشت صدام.

مظفر: آفرین

من توی بیت امام بودم، توی دربند. آقای شادمهر رئیس ستاد مشترک ارتش بود. رفت دیدارامام، از دیدار آمد توی کوچه من مسئول سپاه بیت بودم و اینها رو بدرقه می‌کردم، استقبال می‌کردم بدرقه می‌کردم. خبرنگاری آمد ازش پرسید که آره عراق می‌خواد جنگی را شروع کند و اینا. گفت ما سربازانمون با تمام وجود دفاع می‌کنند. نیروهای ما کاملاً دفاع می‌کنند. و صدام چنین جرأتی را ندارد که به ما حمله کند.

من حرفهایش را نوشتم همان روز اتفاقاً، شاید هم در رسانه‌های دوره خودش ثبت باشد و رسانه‌ها می‌نوشتند و ثبت می‌کردند و خبرنگارها و اینها بالاخره کارشون این بود.

یعنی می‌خوام بگم که ببینید فضای در واقع فضای کشور ما چون در اطراف ما در همه این کشورها بیشترش شیعه‌اند یعنی ۶۰درصد. عراق ۱۴ میلیون جمعیت داشت ۶۰درصد، ۷۰درصدش شیعه بودند مخصوصاً در کل منطقه جنوب.

و یک تصور این بود که این شیعیانی که در عراقند مثل خود ما هستند. ما در زمانی متوجه شدیم که نه این‌طور نیست. خیلی از فرماندهان مهم عراق که علیه ما هستند شیعه هستند یعنی آنهایی که از صدام، بهترین و قویترین فرماندهان صدام شیعیان بودند. مثلا اسماعیل طائب امین اینها شیعه بودند خودشان یعنی شیعیانی بودند که اهل مثلا نجف و کوفه و بصره و ناصریه و جنوب عراق.

ببینید لشکر۹۲ خوزستان، اصلاً یک طرحی قبل از انقلاب بود آمریکایی نوشته بودند برای ایران که ما با ۴لشکر، عراق را کلاً می‌توانیم بگیریم. طرحی به‌نام ابومسلم خراسانی یک طرح نظامی بود. طرح ابومسلم خراسانی. لشکرشون لشکر۸۱ کرمانشاه از قصر شیرین حمله کند برود بغداد را بگیرد و لشکر۹۲ از خوزستان حمله کند برود بصره را بگیرد. طرح حالا طرح عملیاتی بود.

مجری: در زمان شاه؟

جعفری: بله. به‌نام ابومسلم خراسانی. که این دو تا طرح بعد از این‌که رفتند هوانیروز و نیروی هوایی و اینها هم حمایت کنند. از اون ور هم نیروی دریایی ما بیاد برود ام القصر و فاو اینها را بگیرد همزمان با این. بعد لشکر۱۶ زرهی بیاد از بغداد برود تا مرز سوریه و ترکیه و کل عراق. لشکر۷۷ هم جلوی عراق و ناصریه برود و تا کربلا و نجف، یعنی کل عراق را اشغال کند. یعنی کل عراق را در یک طرح به‌نام طرح ابومسلم برنامه‌ریزی شده بود.

حالا اومده انقلاب شده، سازماناً استعدادی که برای لشکرهای ما پیش‌بینی شده بود چیزی در حدود تقریباً نیم میلیون تانک و نفر بر یعنی ۵۰۰هزار دستگاه تانک و نفر بر، زرهی در لشکرهای زرهی ما سازمانی بود، لشکر۹۲ و لشکر۱۶ و لشکر۸۱ یعنی سه تا لشکر چیزی حدود ۱۶۰۰دستگاه تانک و نفر بر باید می‌داشتند که از مرز ۱۶۰۴کیلومتری دفاع می‌کردند کلا. حالا جنگ شده، آقای سرهنگ غلامرضا قاسمی نو فرمانده لشکر۹۲ بود میاد اتاق جنگ و میگه ۳۸ تا تانک داریم برای دفاع. ۳۸ تا تانک برای دفاع داریم. کل تجهیزاتی که در اونجا بود. خیلی عجیبه خوب پس ما چه این همه تجهیزات و تشکیلات و امکانات؟

ببینید عراق وقتی که آمد خیلی از نقاط اومد تا خودش ایستاد. شما نگاه نکن یک مقاومتی در خرمشهر، آقای جهان آرا انجام داده، بقیه جاها مقاومتی آن‌چنانی نبود و عراق اومد گرفت براحتی. لشکر۹ زرهی عراق از تنگه چذابه آمد روز پنجم سوسنگرد را اشغال کرد

اگر با دیپلماسی پیش می‌رفتیم شاید صدام حمله نمی‌کرد اما آیا واقعاً می‌شد اگر صدام به این تصمیم رسیده بود که حمله کنه آیا می‌شد با دیپلماسی جلویش را گرفت؟

من می‌گم روش، حال عرض می‌کنم، روش و منش ما غلط بود ما همراه با اراده عراق برای حمله و جنگ و گرفتن چراغ سبز از آمریکا انگار که ما هم او را هل می‌دادیم بسوی جنگ با شعارهایمان با تحریکاتمان و با کارهایمان فکر کردند این الگو آقا الگو چه الگوی ساده‌ای است در همه کشورها شدنی است تا جایی که من فراموش نمی‌کنم یکی از این آقایان آخوندها می‌گفت به‌زودی چین، آره، مسلمانان چین قیام می‌کنند سرنگون می‌کنند چین را. آقا این حرفها چیه که می‌سازید از کجا اینها را در آوردید شما؟ یعنی چی؟ ببینید اینها واقعاً تصور امام و تصور آقایان این بود که مردم عراق اگر اراده کنند قیام می‌کنند صدام را سرنگون می‌کنند، چی چی را اراده کنند؟

خیلی برایم جالب بود که آقای فرامرزی عزیز ابتدا خیلی حرف به جایی گفت، گفت برخلاف همه جا ما تاریخ آغاز جنگ را مراسم می‌گیریم و بزرگداشت می‌گیریم نه پایان جنگ چرا پایان جنگ را خود شخص امام می‌گوید خوردن جام‌زهر، چکار کردیم؟ جنگ جنگ تا پیروزی، خب حالا باشه این جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا، نه معذرت می‌خواهم راه قدس از کربلا می‌گذرد یا امام زمان، از اون بدتر جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم ای داد و بیداد، جریان چیه؟ آقای سردار، پیامبر در جنگ احزاب جنگ خندق برای این‌که پشت جبهه را ارام کند خرماهای مدینه را داد به یهودی‌های مدینه تا پشت جبهه سالم بماند این رفتار عاقلانه یعنی همین کی میاید یک شعار انتخاب بکند که همه دنیا را مقابل خودش بگذارد یعنی ما با انتخاب شعارهای غلط راه قدس از کربلا می‌گذرد آقا دست بردار شعار باید چی می‌بود؟ شعار، جنگ تا خروج صدام از کل سرزمینهای ایران که اون می‌شد جنگ دفاعی.

مظفر: آقا ما قرار نیست انقلاب کنیم توی عراق آقا ما قرار نیست که بیایم شیعیان را تحریک کنیم که، ما قرار نیست بگوییم عشایر عراق قیام کنید این مردک را سرنگون کنیم. بابا نوشته ۵ ماه قبل از شروع جنگ، امام این رو داره دعوت می‌کنه، ای ارتش عراق کودتا کنید این آقا رو سرنگون کنید. من از شما سؤال می‌کنم هر کشوری باشه، اگه یک کشور دیگری رهبر یک کشور دیگه دعوت کند ارتش آن کشور را برای چنین چیزی، خب چکار خواهد کرد.

آقا سران کنفرانس اسلامی بلند شدن آمدن ایران توی همین جماران، من فراموش نمی‌کنم

مجری: چه سالی بود؟

مظفر: اواخر ۵۹ بود یعنی بعد از فکر کنم این‌که ما طائف نرفتیم بلند شدن و آمدند، خب آقا آیه قرآن هست که اگر بین دو طایفه مسلمان جنگ می‌شه وظیفه بقیه است بیایند آنها را صلح بدهند و هر کی که جنگ رو ادامه می‌دهد شما با آن بجنگید، آیه قرآن دیگه، درست. آقا این بساط ها چی هست که نه نه نه جنگ ما جنگ دو طایفه مسلمان نیست جنگ اسلام و کفر است، صدام یزید کافر، نمی‌دانم جنگ اسلام و کفر. آقا این حرفها چیه، سردار خیلی به قرآن چیزی رو الآن گفت که من خودم هم نمی‌دانستم، بسیاری از فرماندهان ارتش صدام شیعه بودن خیلی آدم قدر قدرتی بودن شیعه بودن چه حرفیه چی‌چی رو صدام یزید کافر، چی چی رو جنگ اسلام و کفر است.

مظفر: من از شما سؤال می‌کنم عزیزان عاقبت ما صدام را سرنگون کردیم؟ یا متأسفانه بعد از این‌که آمریکا به عراق حمله کرد، خدا رحمت کند همین آقای محتشمی تند رو می‌گفت ما باید الآن برویم پشتیبان صدام مقابل آمریکا بایستیم، آقا این کارها چی بود؟ خب همه من حرفم این است که روش و منش غلط انتخاب شعار غلط، شعار غلط محصولش شد که امام بگوید جام‌زهر، برای چی جنگ رفتی عزیزم، حالا شما سردار عزیز شما به سران کنفرانس اسلامی نه می‌گویید دست خالی بلند می‌شوند می‌روند و نهایتاً مجبورید به قطعنامه شورای امنیت که ۵ قدرت بزرگ جهانی آنجا تصویبش کردند تن بدهید و آن را امضا بکنید، اینها درسهای تاریخ است همانی است که من می‌خواهم، توضیح دادم اولش، کی گفته بود ما بچه عزیز دردانه خدا هستیم؟ کی گفته بود در تاریخ کارهایی که پیامبران و ائمه هم موفق نشدند آقا بشکن بزن افتاده دست ما، ما درستش بکنیم، کی گفته بود این را؟ مناسبات عالم مناسبات بسیار بی‌رحمی است قانونمندیهای عالم با هیچ‌کس تعارف ندارد،

در فروردین ۶۵ سران کشور از رئیس‌جمهور رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه و آقای ولایتی وزیر خارجه و آقای موسوی نخست‌وزیر و همه رفتند خدمت امام و می‌گویند پیامهایی، آخه شما و سردار باید بگویند، ما رفته بودیم توی فاو به یک معنی چهار قدمی کویت و قطر و اینها بودیم دیگه اینها خیلی وحشت‌زده شده بودند که آقا اینها، بنابراین پیامهایی هم از طرف آنها هم هست که حاضرند خسارات جنگ را بدهند حاضرند وارد بحث بشوند ماجرا تمام بشود و بیایید اینکار را بکنیم. یک مطلبی من شنیدم من نمی‌دانم دارم می‌گویم به‌قول علماء می‌گویند (عربی) شاید هم غلط باشد همین جا اعلام می‌کنم، می‌گویند امام گفته بود، یک خوابی دیده بوده اول سال ۶۵ که صدام آمده به ایشان گفته سلام و امام گفته امسال کار صدام تمام است بنابراین اسم سال ۶۵ را گذاشتند سال سرنوشت نهایی و امام باز می‌گویم دقت کنید شنیدم به سران قوا گفته هر کی خسته شده از جنگ می‌تواند برود کنار انهایی که باید بجنگند می‌گویند ما می‌جنگیم و ادامه می‌دهیم، درست شد، این نکته‌یی بود که اتفاق افتاد تمام خسارات جانی و مالی و اقتصادی و صنعتی قبل از ۶۵ و دو سال آخر جنگ ۶۵ تا ۶۷ را بگذارید تا ببینید بالاترین خسارت بالاترین تعداد شهید بالاترین تعداد مجروح و اسیر و جانباز و اینها را ما بین ۶۵ تا ۶۷ داریم و بسیاری از پایگاههای صنعتی و نفتی ما در خلیج‌فارس مورد هجوم قرار گرفت بنابراین دقت کنید. من راستش را بخواهید سردار ماجرا این است که از ۶۲ به بعد حالا پز نمی‌دهم بگویم همه می‌گویند ۶۱ خرمشهر از ۶۲ به بعد قاطعانه مخالف ادامه جنگ شدم از چه زمانی؟ از زمانی که اگر اشتباه تاریخ را می‌گویم بفرمایید، صدام با موشک دزفول را زد و شعار شد موشک جواب موشک از ان موقع من معتقدم ما شدیم بازیچه کارخانجات اسلحه سازی جهان و قاچاقچیان اسلحه و بازی خوردیم در این قضیه. ببینید عزیزان به اعتقاد من جنگ ایران و عراق به نفع اسراییل بود حالا عرض می‌کنم چرا. دو قدرت بزرگ نظامی منطقه تضعیف شدند به هیچ‌کدام از دو طرف هم قدرتهای جهانی سلاح تعیین‌کننده ندادند که یکی بر یکی پیروز بشود بلکه هر دو باید له می‌شدند هر دو باید دمارشان در می‌آمد این دیدگاه من است. حالا وضعیت موضوع سلاح جنگی به‌گونه‌یی شد که این آقای رفیق دوست که خب تا یک زمانی بالاخره پرتغال و موز و اینها وارد می‌کردند ناگهان شدند واردکننده سلاح، خب عزیزم قربانت بروم این کارها تخصص است این کارها باید چیز بلد باشی شما، سردار گفتند حالا می‌گویم کی این را گفته، می‌خریدند از قاچاقچیان و واسطه‌گران اسلحه سلاح می‌آوردند اینجا جعبه را باز می‌کردند باز من اگر اصطلاح فنی سلاح را غلط می‌گویم تصحیح بفرمایید، می‌گویند موشک ماسوره نداره کلاه سرشان گذاشته قاچاقچی کلک زده بهشان و میلیونها دلار ما اینجوری زیان کردیم سر اسلحه‌های قلابی که به ما دادند

حالا یک چیز عجیب و غریب که شما حیرت می‌کنید من برایتان بگویم آقای مرحوم رجایی خراسانی نماینده ایران بود در سازمان ملل در گفتگویی که خاطرات زندگی‌اش را قبل از فوتش با یکی از دوستان عزیز ما کرده در اونجا اینرا توضیح می‌دهد می‌گوید موقعی این کلاه سر من رفت که آقای رفیقدوست اسلحه می‌خرید می‌آمد بعد اینجوری می‌شد جعبه را که باز می‌کردند می‌دیدند این جوری است یک جوانی می‌آید کاملاً ذهن آقای رجایی خراسانی را به بازی می‌گیرد و کاملاً اعتماد آقای رجایی خراسانی را جلب می‌کند که واقعاً رجایی علاقه‌مند می‌شود بهش و معتقد است که راست می‌گوید و دروغ نمی‌گوید و حتماً می‌کند، میگه ۲۰میلیون دلار به من بدهید این اسلحه‌های لیست مورد نظرتان را من برایتان می‌آورم این‌قدر می‌گوید می‌گوید که آقای رجایی خراسانی با اینجا تماس می‌گیرد و می‌گوید که ۲۰میلیون دلار بدهید این اسلحه‌های مورد نیازتان را من حل کردم تمام آن ۲۰میلیون دلار رفت برای آقای رجوی رفت برای مسعود رجوی، داده شد به آن جوان و رفت برای مسعود رجوی.

مظفر: در یک روز پنج اردیبهشت ۱۳۶۵ یک جلسه‌یی با طبقه‌بندی سرّی در نخست‌وزیری دفتر آقای معیری معاون سیاسی نخست‌وزیری تشکیل شد نمایندگانی از جاهای مختلف آمدند اونجا. .

از وزارت امور خارجه دو نفر آمده بودند از وزارت کشور یک نفر از وزارت اطلاعات دو نفر من از وزارت ارشاد رفته بودم در نخست‌وزیری هم آقای معیری بود آقای فرهادی هم مدیر کل شان بود از دادستانی هم که اون موقع آقای موسوی خوئینی دادستان بود یک نفر هم نماینده آقای خوئینیها آمده بود موضوع و جلسه چی بود؟ تیتر: آینده سیاسی عراق بحث شد که [به]ما گفتند اون موقع آقای محتشمی وزیر کشور بود آقای محتشمی گفته ما یک جریانی مثل حزب‌الله در عراق تشکیل می‌دهیم خوشبختانه نمایندگان وزارت اطلاعات حیف که نمی‌توانم اسم شان را بیاورم اون جا یک گزارش مفصل خواندند که آقای محتشمی حرف بی‌اساس می‌زند اصلاً شرایط عراق شرایط لبنان نیست اصلاً چنین وضعیتی فراهم نیست در عراق و شدنی نیست بعد بقیه هر کسی صحبت می‌کند، آقا به‌دلیل این‌که چون امام ایستاده روی پای جنگ جنگ تا پیروزی و جنگ تا ساقط شدن این صدام یزید کافر همه کس جرأت نداشت همه باید توی این چارچوب صحبت کنند.

(یوتیوب عبدی مدیا۲۱ شهریور)