زنده یاد رحمان کریمی: از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری

 

 

         از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری

 

تا همواره جهان

از پس یک خاموشی سرد

دگرباره ،

در کاسهٌ صبر به تنگ آمدگان زمین

می جوشد و از خشم ، سرریز می شود ؛

این پیر نیز ، با دگر بارگان وقت

جوان بر می خیزد در عزم ملتش.

من رفیق روزهای سختم ، نه آسان

از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری.

 

تا ناهمواری های جهان برجاست

انسان نیز ، برپاست

امروز نهر و فردا رود و پسین فردا ،

دریا می شود.  

هیهات ، هیهات !

فروپاشی هیچ دیواری ، برای همیشه

تهیدستان عالم را ،

در چنبرهٌ زنجیر مطلّای قدرت و فریب

به خواب نخواهد برد.

چنین خواب خانه برباد ده ،

بر این پیر شبخیز نیز ؛

حرام باد ، حرام.

من رفیق روزهای سختم ، نه آسان

از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری.

 

تا همواره انسان را جویباری می خواهند

که آرام از باغ خداوندگان قدرت بگذرد

تا با جان خویش گل های مسموم را سیراب

کند

این پیر سرکش نیز ،

با هر سیلابی می رود تا باغ نمرودیان را

بر کند ز جا.

من رفیق روزهای سختم ، نه آسان

از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری.

 

تا همواره در شبانه های تلخ تاریخ

خورشید بر دوشان میهنم ، در راه می آیند

این طبـّال پیر کلمات نیز ،

پای لنگان اما بی هراس و شک

از کناره می آید.

من رفیق روزهای سختم ، نه آسان

از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز ، آری.

 

تا همواره این دل پیر افروز

ضربه می کوبد بر دیوارهٌ جان

جان ویرانم ، ویران تر از این باد ، اگر

تا آخر این حادثه ، بیدار و خروشان نروم.

من رفیق روزهای سختم ، نه آسان

از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری.

 

از کتاب « در جستجوی قلب جهان » زنده یاد رحمان کریمی شاعر و نویسنده مبارز
این شعر اولین بار در نشریه  مجاهد شماره ۵۴۸ - ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۰ منتشر شده است.