مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ
وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا احزاب – ۲۳)
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
....
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز یاران
....
چندنت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی توان گفت الا به غمگساران
به تماشای سیمای آزادی نشسته بودم. بهیکباره در نوشتاری زیر تصویر خواندم: «جاودانگی ودرگذشت مجاهد پاکباز اشرفی احمد رضاعی بدلیل ایست قلبی در آلبانی!»
قلبم بدرد آمد و گریستم. آخر با احمد در ارتش آزادیبخش ملی از سال ۱۳۶۹ تن واحد بودم.
آشنایی مان از آنجا شروع شد که بلافاصله بعد از عملیات فروغ جاویدان، به دسته ما مأموریت داده شد تانکهای چیفتنی که در عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش به غنیمت گرفته شده بودند، را راه اندازی کنیم تا آماده نبرد بشوند. اما چون ما نفرات مسلط به تانک چیفتن در دستهمان نداشتیم قرار شد از یکی از لشگرهای مجاورمان برادرانی که بقول معروف چیفتنکار بودند به نزد ما بیایند. احمدرضاعی و مجاهد صدیق احمد زارچی و برادر عزیزم مرتضی قدیمی در زمره نفراتی بودند که به یکان ما آمدند وما باهمدیگر چندماه از بام تا شام با زدن چادری در کنار خاکریز لشگر ۹۱ روی تانکهای چیفتین کار کردیم وآنها را راه اندازی کردیم وبه مانور بردیم.
احمد که در دوران جنگ ایران و عراق با رده گروهبان در لشگر ۹۲ زرهی اهواز فرمانده تانک بود، به کارکردهای تانک چیفتن تسلط فوق العادهای داشت. از این رو، نقش تعیین کنندهای را در راهاندازی تانکهای چیفتن ارتش آزادیبخش وآموزش بکارگیری آنها ایفا کرد. مهارت وتسلط او در رانندگی این تانک غول پیکر زبانزد همه بود. چندبار با همین تانکها در قرارگاه حنیف، ، به مانور جنگی رفتیم. احمد در هدف گیریهم سرآمد بود ودر یک تمرین جنگی تمامی اهدافی را که مشخص شده بودند بدون یک خطا منهدم کرد.
او علاقه وافری به تانکهای چیفیتن داشت ومیگفت اینها «شیرهای مسعود رجوی هستند». در حفظ ونگهداری تانکهای یکان ما سرازپا نمی شناخت. او سمبل دیسیپلین و انضباط آهنین بود وتوجهش به ضوابط بخصوص بهنگام کار با زرهی برای من وهمه برادرانم بسیار بسیار آموزنده بود.
چندسال بعد بار دیگر احمد در یکان زرهی ما به عنوان فرمانده تانک سازماندهی شد. مسئولیت سرویس ونگهداری تانکهای چیفتن یکان با او بود وهر پنجشنبه از ساعت ۶ بامداد به پارکینگ زرهی رفته وتا آخر روزبا احمد و سایر همرزمانم به نظافت وتعمیر تانکها میپرداختیم.
در سال ۱۳۸۷ که به همراه دو تن از وکلای مجاهدین از خارجه به اشرف بازگشتم احمد را دوباره دیدم. احمد در دیدارمان از فشارهای خانوادهاش برای ترک صفوف ارتش آزادیبخش وبازگشت به ایران صحبت کرد ولی باقاطعیت میگفت اینها کور خواندهاند. خانواده من مجاهدین هستند ومن هرگز به عهدی که با خدا وخلق بستهام پشت نخواهم کرد.
احمد در نامه ای در نوروز ۱۳۹۳ به من نوشته بود: «امیدوارم بزودی همدیگر را در ایران آزاد ببینیم چرا که تنها آرزوی من این است که مردم ایران از نعمت حضور خواهر مریم و برادر مسعود بهرهمند شوند. این را تنها ما میدانیم که آنها چه گوهرهایی ودر واقع چکیده انسانهای نیک در تاریخ هستند.»
بعد از هجرت بزرگ و انتقال پیروزمندانه همه مجاهدین از زندان لیبرتی به آلبانی، در اشرف-۳ به دیدار او و احمد زارچی ومرتضی شتافتم. درآغوش گرفتن احمد بعد از آن همه سال چقدر شورانگیز بود. ساعتها با احمدها ومرتضی نشستیم واز خاطراتمان در اشرف نخستین گفتیم. با هم به مزار مجاهدین صدیق رفتیم ویاد و خاطره آنها را گرامی داشتیم وبا آنها تجدید عهد کردیم.
در ورای مهارتها وتخصصهای نظامی احمد، آنچه برای من در مورد او بسیار برجسته بود، علاقه و عواطف وافر او به برادر مسعود و خواهر مریم و به همرزمانش از یکسو و جدیت وصلابت و ثبات قدم او در امر مبارزه از سوی دیگر بود. روحیه شاد وسرشار وسرزنده اش درجمع مجاهدین شاخص بود. آخرین بار در ماه رمضان در اسفند گذشته او را دیدم؛ خیلی سرحال و خندان وبشاش بود. دریغا که هرگز فکر نمیکردم که این آخرین دیدار ما باشد. احمد البته الان با تن واحد صدیقش احمد زارچی و دیگر مجاهدین شهید و صدیق محشور است.
هزاران درود به او که همه اوقاتش را به رزم و مبارزه و مجاهدت گذراند وتا به آخر هم در همین مسیرِ پرافتخار ثابت اقدام واستوار باقی ماند وبه سوگند خودش تا آخرین نفس وتا آخرین قطره خون وفادار ماند.
ایستادگی و مقاومت او وهمه مجاهدین در اشرف نخستین ودر زندان لیبرتی – در آن سنگستانی که به گلستان تبدیلش کرده بودند – در آن دوران پرفتنه وپرخطر ودر زیر تهاجمات زرهی و موشکی رژیم آخوندی ودولت دست نشانده عراق، یعنی همان پایداری پرشکوه برای پیروزی، گواه حقانیت انقلاب خواهر مریم است آوازه آن حماسه ۱۴ ساله برغم همه درد ورنجها وخونهای پاکی که نثارش شد، هزاران کیلومتر دورتر طوفانی بپا کرد وچشم ها را بینا وگوشها را شنوا نمود وجهانی را برانگیخت. آری احمد وهمرزمانش ایستادند وجهان نیز در کنارآنها ودر حمایت از آنها ایستاد.
لب دریا نسیم و آب وآهنگ شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را چه توفانهاست دراین سینهی تنگ
بخوان، ای مرغ مست بیشهی دور که ریزد از صدایت شادی و نور
قفس تنگ است و دلتنگ است ورنه هزاران نغمه دارم چون تو پرشور
نام و یادش گرامی باد.
علی صفوی
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
جاودانگی و درگذشت مجاهد پاکباز اشرفی احمد رضاعی بهدلیل ایست قلبی در روز ۱۳ مرداد در آلبانی، پس از ۳۵ سال نبرد بیوقفه با رژیم آخوندی در صفوف مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران
مجاهد خلق احمد رضاعی فرزند دلاور مردم بهشهر متولد ۱۳۳۴ با درجهٔ گروهبان یکم در استخدام ارتش بود و با شروع جنگ ایران و عراق به جبهه رفت. او در آبان ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد و در تیر ۱۳۶۸ به درخواست و با اصرار خودش به مجاهدین در ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوست
مجاهد صدیق احمد رضاعی در عملیات مروارید ارتش آزادی شرکت داشت و با نیروهای مهاجم رژیم آخوندی دلیرانه جنگید
این مجاهد دلیر در دوران ۱۴ ساله جنگ و پایداری در اشرف و لیبرتی و در برابر بمبارانها و محاصره و حملات زمینی و موشکی و شکنجه روانی با ۳۲۰ بلندگو و همچنین حملات سنگین موشکی به لیبرتی با پاکبازی ایستادگی کرد
اما بزرگترین آزمایش احمد صدیق ایستادگی سرفرازانه از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۵ در برابر جنگ روانی و فشارهای طاقتفرسای اطلاعات آخوندی در پوش ”خانواده“ بود
احمد ۱۴ سال مقاومت کرد و برای آزادی خلق و میهن از خانه و خانواده و زن و فرزند چشم پوشید و جنگ با رژیم ضدبشری را با همهٔ سختیها و درد و رنجهایش در بحبوحهٔ تیغ و تبر و گلوله بر پیکرهای بیسپر مجاهدین بر تسلیم و زندگی در رفاه و آسایش ترجیح داد و هرگز سر خم نکرد
مجاهد خلق احمد رضاعی در سلسله حملات وحوش مالکی و مزدوران سپاه قدس بهسرکردگی دژخیم قاسم سلیمانی به اشرف و لیبرتی در صفوف مقدم رویارویی حضور داشت و بهرغم جراحی قلب با تمام توان به دفاع و رزم جانانه برمیخاست
خانم مریم رجوی با تسلیت بهخاطر فقدان مجاهد صدیق احمد رضاعی تأکید کرد: احمد دلیر سرمایه و سرمشق و موجب افتخار مردم بهشهر است.
خانم رجوی افزود: ۳۵ سال پاکبازی و رزمندگی او در برابر استبداد خونآشام آخوندها و وفای خالصانهٔ او به عهد و پیمانش با خدا و خلق برای نجات میهن از اسارت پلیدترین دشمن ایران و ایرانی، در رزم شورشگران بهشهر در همین مسیر، جوشان و فروزان است.
یاران و همزمانش در داخل و خارج ایران جای او را با تعهدات صد چندان پر خواهند کرد.