مسعود کلانی: به من اطلاع میدهند خواهر مجاهد ما معصومه کاشانی همراه ما هستند که خودشان از خانواده شهدای قتلعام سال ۶۷ هستند سلام عرض میکنم خدمتشان بسیار متشکریم که همراه ما هستید در این بحث برای غنی کردن آن و برای بیان نکات خودتان بفرمایید سلام بر شما.
معصومه کاشانی: با سلام به شما برادر مسعود و آقای زاهدی و بینندگان گرامی
سنابرق زاهدی: سلام بر شما خواهر خسته نباشید
معصومه کاشانی: برادر سنابرق تشکر میکنم از همه زحمات گرانقدرتان در امر دادخواهی
مسعود کلانی: خواهش میکنم لطف دارید
سنابرق زاهدی: مخلص شما هستیم خواهر
معصومه کاشانی: میدانم که سالها پیگیر موضوع قتلعام هستید. کتاب ارزشمندی هم در اینرابطه نوشتید گزارش تحقیقی کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت ایران دادگاه یک دژخیم و مأموریت یک مزدور نفوذی. بواقع این موضوع دادخواهی از نسلی است که قیمت پایداری و ایستادن بر سر موضع و مقاومت تمامعیار برای سرنگونی این رژیم ضدبشری و آزادی میهن و مردمشون را پرداخته. این نسل ایستادگی بر سر موضع را برای ما به یادگار گذاشت. هزاران درود از اینجا میگم به کانونهای شورشی دلاور که آنها هم ادامه دهندگان ایستادگی و پایداری در امر مبارزه و مقاومت هستند آنهایی که در زندان هستند و بر سر موضع ایستادگی میکنند. بله کانونهای شورشی در اقصی نقاط میهن شعله مقاومت را روشن نگه میدارند.
سلام میکنم به اشرفنشانها که همیشه یار و پشتیبان این مقاومت بوده و هستند. یادمون نمیره در سالهای ۹۸ تا ۱۴۰۲ بهطور خاص در سوئد چطور پرچم دادخواهی را برافراشته نگهداشتند. با اجازه شما میخواهم در مورد برادر مجاهدم شهید غلامرضا کاشانی صحبت کنم. اون یکی از اولین شهدای قتلعام سال ۱۳۶۷ بود. برادر من جزو ۴ نفری بود که با فاصله دو روز بعد از سرکشیدن زهر آتشبس توسط خمینی جلاد اعدام شدند. آنها را تابستان تیرماه ۶۷ در انفرادی نگه داشته بودند و دو روز بعد از اینکه خمینی ملعون قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت اعدامشان کردند. خمینی حکم قتلعام و نسلکشی را بدون تاریخ صادر کرد تا هر زمان لازم داره به مرحله اجرا در بیاره. در تماسی که با مادرم داشتم گفتند که ۱۹تیرماه ۶۷ بدیدن غلامرضا رفته بودند قرار ملاقات بعدیشون سوم یا چهارم مرداد یعنی دو هفته بعد بود که مادرم برای دیدن برادرم به اوین میره ولی خبری از ملاقات نبود. هر چه اصرار میکنه میگن این فرد اینجا نیست. در نهایت بعد از اصرارهای مادرم بهش میگند که غلامرضا ۲۹ تیرماه اعدام شده و یک شماره به او میدهند. با مراجعه به بهشت زهرا نفر غسالخانه میگه که سحرگاه ۲۹ تیر پیکرهای ۴ جوان را آوردند که یکی از آنها برادر من بود. آنزمان من در ارتش آزادیبخش بودم ولی این موضوع را دنبال میکردم در حقیقت این گروه اولین گروه از قتلعام شدگان سال ۶۷ بودند. در رابطه با شهدای قتلعام هر چه بگم کم گفتم ولی میخواستم کمی هم از برادرم در همین جا برایتان توضیح بدم.
غلامرضا از سال ۵۵ و ۵۶ توسط یکی از مجاهدان شهید به اسم محمد کاظم عزیزی شرق با سازمان آشنا میشه در واقع این مجاهد گرانقدر کل محله ما را که تو شرق تهران بود با سازمان آشنا کرد. از آن ببعد مسیر زندگی برادرم عوض میشه و یکی از هواداران پرشور سازمان در سالهای بعد از قیام ۵۷ بود. غلامرضا یک بار ۲۲خرداد سال ۶۰دستگیر شد چند ماه بعد از دستگیری هیچ اطلاعی از اون نداشتیم و وضعیت اش را نمیدانستیم. همان زمان به زندانهای اوین و قزلحصار مراجعه کردیم ولی میگفتند اینجا نیست. احتمال می دادیم که ممکنه شهید شده باشه به غسالخانهها مراجعه کردیم ولی خبری پیدا نکردیم در نهایت بعد از حدود ۴ماه بود که از قزلحصار مطلع میشیم که برادرم آنجاست.
برادرم در سال ۶۲ از زندان آزاد میشه ولی مجدد اواخر ۶۴ دستگیر و این بار به خانههای امن برده میشه و بهشدت شکنجه میشه بهطوریکه خیلی نحیف و شکسته شده بود. دندانهای او را همه را خرد کرده بودند و با لاغری نحیف به ملاقات خانواده آمد در واقع شهدای قتلعام نسلی بودند که با برادر مسعود استوار و مستحکم و آبدیده شده بودند و رژیم با همه جنایاتش نتونست خللی در عزمشان ایجاد کنه و حسرت یک آری را بر دل این جانیان گذاشتند. خمینی جلاد نقشههای جنایت بارش را قبل از سرکشیدن زهر آتشبس کشیده بود با خوردن آن زهر تمامی کینه خودش را بر سر زندانیان بیدفاع خالی کرد و برنامه قتلعام آنها را که از مدتها قبل ریخته بود به مرحله اجرا در آورد. همانطور که الآن هم برادر سنابرق گفتند باز تأکید میکنم همانطور که بارها گفته شده قتلعام زندانیان نقشه و برنامه از پیش آماده خمینی ملعون بهعنوان پادزهر آتشبس در جنگ ۸ ساله بود و برخلاف آنچه رژیم و دنبالچههایش گفتند و میگن قبل از شروع عملیات کبیر فروغ جاویدان به اجرا گذاشته شد.
برادر مسعود رهبر مقاومت از همان سال نسبت به جنایتی که در جریان بود روشنگری کردند و نگذاشتن این نسلکشی آنطور که رژیم میخواهد مسکوت بماند. بهدنبال این جنایت هولناک و این نسلکشی رژیم و مزدورانش می خواهند با هویتزدایی از مجاهدان قتلعام شده موضع و مرزبندی این شهیدان را که بهخاطر وفاداری به آن سربدار شدند به محاق ببرند که البته باید گفت زهی خیال باطل دقیقاً همان کاری که الآن رژیم و مزدورانش دنبال میکنند از جمله مزدور نفوذی مصداقی که در کریهترین شکل خودش و در ذهن علیل و بیمارش فکر میکنه میتونه با لجنپراکنی و شیطانسازی علیه این مقاومت خونبار و رهبری بینظیر و پاکباز اون خللی در عزم مجاهد خلق وارد بیاره و مانع رسیدن صدای آنها به خلق در بندشون و نهایتاً سرنگونی این رژیم ددمنش بشه در پایان صحبت ام میخوام هزاران درود بفرستم به راهبر این مقاومت به خواهر مریم و برادر مسعود که نگاهبانان این خونهای ریخته شده و اولین دادخواه هستند آنها پرچم دادخواهی را همواره برافراشته نگاه داشتند نگذاشتن توسط رژیم و مزدورانش کوچکترین دست درازی به آن بشه و یا به فراموشی سپرده بشه.
خواهر مریم از سال ۹۵ جنبش دادخواهی را با تمام قوا به پیش بردند در مقابل رژیم جنایتکار ولایت فقیه به تلاشهای زیادی دست زد تا این جنبش را خنثی کنه ولی بعکس زبانهای بسیاری به دفاع از مجاهدین باز شد چشم های بسیاری به حقانیت راه و آرمان مجاهدین گشوده شد و دادخواهی قتلعام شدگان به یک مسأله ملی و بخش ضروری از کارزار بزرگ ملت ایران برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه تبدیل شد. حالا میبینیم که حقانیت این دادخواهی در داخل و خارج آنچنان پیش رفته که تأثیر خودش را در جامعه ایران و آکاهی نسل جدید نسبت به جنایتهای این رژیم و همینطور در درون حاکمیت گذاشته. در گزارش اخیر آقای جاوید رحمان قتلعام بهعنوان یک نسلکشی به جامعه بینالمللی معرفی شده این دادخواهی تا پیروزی نهایی یعنی طلوع آزادی در ایرانزمین ادامه پیدا میکنه یکبار دیگه در اینجا از این فرصتی که به من دادید علاوه بر نکاتی که سر تاریخ قتلعام و برادرم که جزو اولین نفرات بودند گفتم و تشکر میکنم باید یادی بکنم از شهید قهرمان جعفر هاشمی که برای همه زندانیان شهیدی بسیار بزرگواره که تونست پیام انقلاب درونی مجاهدین را به زندانیان برسونه و به همین دلیل بود که مورد کین و غضب دشمن قرار گرفت قبلاً عکس این شهید قهرمان را نداشتیم ولی خوشبختانه عکس این عکس او برای واحد تحقیق شهیدان ارسال شده که خواهش میکنم عکس این شهید بزرگوار را نشان بدید از شما و مهمان گرانقدرتان بار دیگر تشکر میکنم و اگر با من کاری نداشته باشید ازتون خداحافظی میکنم
مسعود کلانی: درود بر شما خواهر معصومه بسیار بسیار تشکر میکنیم از شما که یادآوری کردید یکی از شهدای گرانقدر مقاومت مردم ایران را برادرتان را رزم و تلاشش را برای آزادی مردم ایران و همینطور استدلالتان برای شروع جنایتهای این رژیم که با تاریخ شهادت خود برادرتان گره خورده و همینطور یادآوری کردید از شهید گرانقدری که هر کس که مطالعهای داشته یا خبرهایی در مورد قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد را شنیده از او شنیده که چه قهرمانانه در مقابل رژیم ایستاده جعفر هاشمی.
سنابرق زاهدی: نکاتی که خواهر معصومه گفتند فیالواقع یک مجموعه بسیار کاملی هم در رابطه با قتلعام و فاکتهای قتلعام در عینحال در مورد تبیین آن در مورد گستره آن در مورد بهاصطلاح وضعیت سیاسی و معنی سیاسی قتلعام و همین جور باصطلاح اینکه اونها قتلعام شدگان در واقع پایهگذاران بنیانگذاران همین راه سترگ پایداری بودند و معلمان پایداری و این راه رو در واقع همین جور به یادگار گذاشتند در واقع مجموعه مطالب هم مفاهیم و هم فاکتهای بسیار ارزشمندی رو به برنامه ارائه کردند که به نظر من بسیار بسیار غنی کرد بحث رو و یک سطح احساس میکنم، برد بالا. ولی تو همه صحبتهایی که گفتم به نظرم این فاکتی که مربوط به برادر خودشون بود. من این فاکت را شنیده بودم یک نوعی ولی راستش ولی با جزئیات این جور نمیدونستم که چون خیلی با جزئیات خیلی دقیق گفتند که در واقع مادرشون روز ۱۹ تیر میرند ملاقات و ملاقات میکنند. قرار بوده سه یا چهار مرداد ملاقات بعد باشه بعد وقتی که میخوان برن ملاقات بعد که میرن خبری از ملاقات نبوده و بعد اطلاع از شهادت این برادر بزرگوارمون مجاهد شهید غلامرضا کاشانی همراه با سه نفر دیگه که غسالخونه بهشت زهرا با جزئیات گفته در ۲۹ تیر اعدام شدند به نظرم این خیلی حرف قابل توجهی است و خیلی فاکت ارزشمند و در واقع گویایی هست همین بحثی که داشتیم میکردیم که نشون میده که خوب حکم قتلعام خمینی هر زمانی صادر شده باشه بیتردید اون خبری که داشتیم که خبر دقیقی بود که روز ۲۸ تیر در واقع روز ۱۹ جولای هیئتهای همین کمیسیونهای مرگ شکل گرفتند و کارشون رو شروع کردند پس بنا بر این روز ۲۹ تیر هم اولین دسته مجاهدین رو اعدام کردند.
بدین ترتیب به نظرم آدم یه مقدار تصویر روشنتری نسبت به گذشته میبینه میگیره. بهطور خاص هم اگر اشتباه هم نکنم قبل از هر جا و جلوتر از همه جا فکر میکنم این اعدامها در چهارچوب قتلعام توی اوین شروع شده. خبرهای دیگهای هم که داشتیم در شامگاه ۲۹ تیر بچههایی که توی اوین بودن خودشون الآن هم هستند شهادت میدن که همون شب چند نفر از بچهها رو بردن البته اون بچهها نمیدونم بهرحال اون غلامرضا توشون نیست فکر کنم ولی شاید اون سه نفر دیگه هم اون سه نفری باشند که در اینجا اسمشون مشخص نیست که گفتند یکیشون برمی گرده که پاسدار میاره که وسائلش رو میخواسته جمع بکنه در همین لحظه که میاد وسائلشو ببره پاسدار هم دم در ایستاده به بچهها اطلاع میده که اعدام را شروع کردند و بعد میبرنش اعدامش میکنن.
مسعود کلانی: برادر گرامیم داریوش نصر همراه ما هستن که خودشون زندانی سیاسی بودن سالها در زندانها و شکنجهگاههای رژیم آخوندی بسیار ممنونم از اینکه در این بحث هم همراه ما هستین. خواهش میکنم بفرمایین با سلام به شما.
داریوش نصر: سلام دارم مسعود عزیز خدمت شما اجازه بدین ابتدا سلام کنم خدمت بینندگان عزیز سیمای آزادی. درود بفرستم به کانونهای شورشی قهرمان و همچنین همه اشرفنشانها در سرتاسر کشورهای مختلف که اینچنین جانانه در جنبش دادخواهی شرکت دارن.
داریوش نصر: همانطور که خواهر مجاهدمون معصومه کاشانی گفتن دایی من غلامرضا کاشانی اغلب در سن ۲۸ سالگی در واقع در سحرگاه ۲۹ ام تیر ۶۷ در اوین بهدست جنایتکاران اعدام شد. من اینو بارها از اقوام مختلف و نزدیکان مختلف غلامرضا شنیدم. تا جایی که شنیدم تعداد دیگهای هم بودن که البته الآن گفته شد ۴نفر من حتی روایتی هم شنیدم که ۸ نفر اون شب اعدام شدن. یعنی ۲۷ تیر که پذیرش قطعنامه بود ۲۸ ام، همبندیهاش گفتند که اون رو برای اعدام بردن و سحرگاه ۲۹ ام، اعدام شد و به این ترتیب در واقع اون حکم بدون تاریخ خمینی ملعون برای اعدام در همون فردای پذیرش قطعنامه اجرایی شد همونطور که برادر سنا هم گفتن بهخوبی استدلال کردن اون موضوع رو که اصلاً هیچ ربطی نداشت به شروع اعدامها و شروع قتلعام به موضوع فروغ جاویدان. غلامرضا لازمه بهتون بگم که نهم بهمنماه ۶۴ در تهران دستگیر شده بود. خواهرمون معصومه با جزئیات بیشتری این موضوع رو گفتن. در واقع این نسل نسلی بودش که بر سر موضع تا آخر ایستادگی کرد. فکر میکنم برادر سنا هم گفتن که در سرتاسر اون حکم خمینی ملعون که نگاه بکنیم شاید جوهر اصلیش همین. همه اونهایی که تا به آخر بر سر موضع بهقول اونها نفاق ایستادن مستوجب اعدام شدن و خاطرات هر کدوم از این شهدا سراسر عشق و ایمان به آرمان مجاهدین و رهبری هستش و اجازه بدین اگر وقت هستش من قسمتی از نامهای که غلامرضا دایی عزیزم در پاییز ۶۴ خطاب به من نوشته بود رو براتون بخونم.
مسعود کلانی: بفرمایید خواهش میکنم
داریوش نصر: غلامرضا برام نوشته بود که مسیر انقلاب آنقدر پر شتاب است که هر روز بسیار حرفهای نو خواهد بود و در این مسیر هیچگاه نمیپرسیم چه مدت تا لحظه پیروزی؟ زیرا در هر لحظه که میرویم و میرزمیم پیروزیم. نمیپرسیم تا چه حد فشار و غم و رنج؟ زیرا هر لحظه پرتوانتر از پیش و سرشارتر از امیدیم و هیچگاه نمیپرسیم چرا و چطور؟ زیرا غافله سالار خود را خوب شناخته ایم. این صحبتهای بسیار انگیزاننده بود که غلامرضا اون موقع برای من نوشته بود. متأسفانه من خودش رو ندیدم در واقع از سال ۶۰ که خودم دستگیر شدم دیگه سعادت اینو نداشتم که هیچ جا ملاقاتش کنم یا ببینمش. اما اجازه میخواستم از این فرصت بینظیری که پیش اومده خیلی کوتاه در مورد آقای بیانیه آقای جاوید رحمان که امشب هم گزارش اون رو در اخبار سیمای آزادی دیدیم برادر سنا هم بهخوبی اشاره کردن بهش. دوست عزیزمون احسان هم در ابتدای همین برنامه اشاره کردن به اون و کشتارهای سالهای ۶۰ و ۶۷ رو نسلکشی اعلام کرده بگم. من خودم سال ۶۰ زندان اوین بودم تو بندهای ۲۰۹ و ۳۲۵ اون موقع منم مثل خیلی زندانیان دیگه اوایل اون صداهایی رو که میشنیدیم فکر میکردیم در واقع توی زندان اوین دارن تیر آهن خالی میکنن. فکر کنم اینو شنیده باشین.
مسعود کلانی: بله
داریوش نصر: در واقع داشتن اونها جوخههای اعدام بودن. طبعاً تقصیر ما نبود. هنوز تو اون سنین نسلکشی رو تجربه نکرده بودیم و نمیفهمیدیم که این صدایی که ما فکر میکردیم تیرآهن هست همون شلیک جوخه تیربارانه که دستهدسته مجاهدین و مبارزین رو اعدام میکردن. الآن اشاره شد برادر سنا هم گفتن توی در واقع گزارش آقای جاوید رحمان هم بود که نسلکشی در سال ۶۰ و ۶۱ فکر میکنم اوج اون رو ما مهرماه سال ۶۰ تجربه کردیم. هر شب تا صبح بارها و بارها صدای تیرباران و بعد هم تک تیرهای خلاص رو میشنیدیم.
هنوز چهرههای نازنین و دوست داشتنی میلیشیاهای اون دوران که از پیش ما میرفتن یادم هست ناصر چزانی اون موقع فقط ۱۹ سالش بود چه روحیه و چه عزمی داشت. داریوش سلحشور که زبانزد همه است و همینطور بسیاری دیگر که بعد از سال ۶۰ اسامی اونها و الآن میبینیم که بهعنوان نسلکشی از اونها یاد میشه. من بعد از سال ۶۷ اسامی هم سلولیها و همبندیهام رو دنبال میکردم اونهایی که در قتلعام بهشهادت رسیدن. حسن دالوند که بسیار بهم نزدیک بود توی زندان فقط موقع اعدام ۲۶ سال داشت اون رو سال ۵۹ دستگیر کرده بودن. بواقع جرمش در سال ۶۷ برای سر بدار شدن هیچ چیز نبود جز سر موضع ایستادن چون حکمش سالها بود تموم شده بود اما سر خم نکرد و البته بزرگترین جرم در قاموس این رژیم سر خم نکردنه حتی همین الآن هم آخوندک قاضی این رو بهعنوان اصلیترین جرم قلمداد کرده.
دوستان بسیاری که از کنارم رفتن همه با سنین کم افشین علوی، اکبر نجف قلیان، امیر مهران بیغم، احمد رزاقی، مهشید رزاقی، بیوک باباصحاف، علی حیدری، رامین قاسمی، حمید خضری، حمید موقع شهادتش در سال ۶۷ فقط ۲۳ سالش بود هنوز هم بازیگوشی هاش تو بند یادمه. ببینید موقع اعدام که ۲۳ سالش بود موقع دستگیریش در چند سال قبل چند سالش بوده و عجب سربلند همراه برادر بزرگترش اصغر خضری سربدار شدن. قاسم دیانت، دکتر فرزین نصرتی، صادق حیدری، حسین نعیم و خلاصه صفی فراموش ناشدنی و امتداد یافته از سر موضع ها تا به همین الآن. ناگفته نذارم برادر سنا من بارها فکر میکردم که چرا این رژیم اینقدر برای مدفون کردن این واقعه تلاش میکنه. خودتون الآن داشتین به نمونههایی اشاره میکردین. از حتی مزار اونها گذشت نکرد.
نابودی محل دفن این شهدا و سایر اقداماتی که کرد هیچ کوتاهی نکرد. آیا صرفاً می خواست تاریخ رو تحریف کنه یا صرفاً می خواست عدهیی رو مثلا از مجازات مبرا کنه. فکر میکنم اینطور نبوده. این خونها اینقدر در حافظه تاریخی مردم ایران ریشه داره که تا وقتی ولایت فقیه سرکار هست در هر بحران عمیق سیاسی اجتماعی، کشتارهای سال ۶۷ یکی از اصلیترین عوامل انگیزاننده اون هست و شخص خامنهایی شما الآن اشاره میکردید بهخاطر اینکه در مثلث بالای این کشتارها بود و یکی از سران این قتلعام بود و حاکمیتش بعداً بر خون اونها بنا شد جزیی جدایی ناپذیر از این بیرحمی و شقاوت تاریخی هست و بیخود نیست که هر گونه خالص سازیش هم که میبینیم همین سمت و سو رو داره. در گزارش آقای جاوید رحمان هم اشاره شده به اینکه چطور سران این رژیم دست داشتن توی این قضیه و هنوز بهاصطلاح پای هیچ حسابرسی هم نیومدن. کسانی که مسئولیت کیفری این نقض فاحش و جدیترین موارد نقض حقوقبشر و جنایت تحت قوانین بینالمللی رو برعهدهدارن آقای جاوید رحمان میگه هنوز در موضع قدرت هستن. به واقع خیلی شکرگذارم که برادر مسعود از همون سال ۶۷ و بعد در ادامهاش هم خواهر مریم در سال ۹۵ پرچم دادخواهی رو برافراشته نگاه داشتن و با مسئولیتپذیری واقعاً بینظیر از قطره قطره خون شهیدان که سرمایه جنبش آزادیخواهانه مردم ایرانه حفاظت کردن و منهم بهعنوان یک شاهد زیر چنین پرچم پرافتخاری هستم که دیگه الآن در مجامع بینالمللی توسط نماینده سازمان ملل بهعنوان نسلکشی ثبت شد و رژیم در مدفون کردن این جنایت بزرگ در زیر آوار سرکوب و سانسور و تلاشش برای حتی محو کردن گورهای جمعی و به اینکه در برابر این جنبش عظیم دادخواهی شکست خورد و این هم بخشی از نبرد عظیم ۴۵ ساله برای آزادی میهنمون هست. اونچه رو که گزارشگر سازمان ملل هم گفت بواقع میخواست نسل مجاهدین رو از بین ببره حالا ببینیم که بالندگی مجاهدین چگونه گریبان اونها رو در مقطع سرنگونی گرفته. ببخشید که زیاد صحبت کردم آدم از یاد اون شهدا سیر نمیشه و احساس میکنه که حی و حاضر با خونشون میجنگن و تضمین تکتک رزمندگان راه آزادی مردم ایران هستن. بازم تشکر میکنم که چنین وقتی رو به من دادین.
سنا برق: منم داریوش عزیز واقعاً خیلی تشکر میکنم خیلی لطفاً کردی نکات بسیار ارزشمندی گفتی. بهطور خاص باز بهرغم اینکه قبلاً خواهر بزرگوارمون در مورد غلامرضا خوب توضیح داده بودن ولی شما نکاتی گفتین که باز نو بود بهطور خاص اون جملاتی که از نامه خودش به شما خوندین که فیالواقع بسیار بسیار انگیزاننده و رشد دهنده انگیزه مبارزاتی هر انسان آزادهای که گفتید هر لحظهایی که میرویم و هر لحظه که میرزمیم پیروزیم. واقعاً خیلی، خیلی خیلی زیبا یک به اصطلاخ جوهر ناب یک مجاهد رزمنده اونم توی زندان زیر چنگال دژخیم ولی همچنان پرتلألو و جوشان و خروشان رو آدم میبینه خیلی واقعاً فوقالعاده انگیزاننده بود واقعاً خیلی ممنون از این بیان این جملات فی واقع تحلیلهای بسیار زیبایی گفتین که گفتین این خون این رزمندگان آزادی این قهرمانان تاریخ مردم ایران اینها در هر حرکتی در هر قیامی یکی از اصلیترین انگیزههای مردم برای حرکت و پیشرفت و قیامه. واقعاً خیلی زیبا گفتین کلاً خیلی استفاده کردیم واقعاً دست شما درد نکنه. بیتردید غلامرضا هم خیلی خیلی خوشحاله که پسر خواهرش اینچنین پرشور و رزمنده اون پرچم رو نذاشته به زمین بیافته و با قدرت بیشتر اونرو در اهتزاز نگه داشته واقعاً درود بر شما و همه رزمندگان مجاهد در هر کجا که هستند.