مقاله «ناسازگاریهای بنیادین دو مکتب همنام» از جاودانه یاد دکتر منوچهر هزارخانی به نقل از هفته نامه مجاهد شماره
۴۱۷ ـ ۹ آذر ۱۳۷۷
ناسازگاریهای بنیادین دو مکتب همنام*
دکتر منوچهر هزارخانی
در هفتهنامه مجاهد ۲۶آبان [۱۳۷۷]، یکی از «گزارشهای درونی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی» بهچاپ رسیده بود که به بررسی شیوهها و مضامین تبلیغات مجاهدین اختصاص داشت. این بررسی از بسیاری جهات جالب و آموزنده است، بهخصوص از این جهت که درست بر نکاتی انگشت گذاشته که «مذهب» مجاهدین را از «مذهب» آخوندهای حاکم متمایز میکند و آشتیناپذیری آنها را ـ هرچند هردو یک نام دارند ـ بهروشنی نشان میدهد.
در این «گزارش درونی»، در پایان بررسی برنامههای تلویزیونی مجاهدین، آمده است: «بدینترتیب در برنامه سیمای آزادی، در پس شاخ و برگها تلاش میشود تا پنج عنصر (محور) کلّی، در لِفافههای گوناگون تبلیغ شود. این پنج محور، که شرایط زمانی و جهانی و ضرورت تلاش برای نمایش چهره آلترناتیو ج.ا. سازمان را به اِلقای آنها واداشته است، عبارتند از:
۱ـ دموکراسی، ۲ـ فمینیسم (زنگرایی)،۳ـ حقوقبشر، ۴ـ تروریسم، ۵ـ جدایی دین از سیاست.
رسانههای سازمان تلاش میکنند تا با تکیه بر این پنج عنصر به دنیای غرب بفهمانند که جانشین مناسبی برای جمهوری اسلامیاند».
البتّه شعور آخوندی از پس درک عمیق مفاهیم جهان امروز برنمیآید و بهناچار معنایی که به واژهها و اصطلاحات میدهد، یا نادقیق و گنگ است، یا بهکلّی عوضی. مثلاً در گزارش مزبور، در قسمتی که به «دموکراسی» اختصاص دارد، آمده است: «تغییر و تحوّلات سیاستهای کلّی جهانی و نیز منطقهیی باعث شده تا سازمان تغییر و تحوّلات شگرفی را در مواضع خود بهوجود آورد. این تغییر و تحوّلات سازمان را به آن سمت سوق داده تا سعی کند در برنامههای خود چهرهیی آزادمنش و دموکراتمآب از خود نشان دهد. بههمین دلیل کلماتی چون آزادی، رهایی، استبداد و… زیاد بهکار برده میشوند». یا طلب حقوق برابر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… برای زنان و مردان را معادل «فمینیسم» فرض کرده است، و…
علاوه بر این، گزارش مورد بحث یک ضعف بزرگ دیگر هم دارد و آن اینکه مجموعه این «پنج عنصر یا محور کلّی» را فقط جلوههایی از سیاست تبلیغاتی مجاهدین برای «نمایش چهره آلترناتیو ج.ا» دانسته و زیر عنوان «شِگردهای تبلیغاتی» به آنها پرداخته است. بههمین دلیل مثلاً در بخش «فمینیسم» آمده است «تلاش سازمان در خصوص نمایش این وجهه برای جهان غرب، کاری مشکل نیست. آنها سعی دارند تا این وجهه را هرچه بیشتر و بهتر به جهان غرب معرفی کنند»؛ یا در قسمت «حقوقبشر» گفته شده «همنوا با تبلیغات جهان غرب علیه نظام ج.ا.، وسایل ارتباطی سازمان نیز بر مسائلی که بهزعم غربیان علیه حقوقبشر است و در قلمرو نظام ج.ا. جاری است، انگشت گذاشته و با روش بزرگنمایی اینگونه مسائل را مطرح میکند…» یا در قسمت «جدایی دین از سیاست» آمدهاست «تبلیغات سازمان اخیراً اینگونه مینماید که دین از سیاست جداست. یکی از نمودهای بارز این نکته این است که قوانین نظام جمهوری اسلامی که از شرع برگرفته شدهاند، بهعنوان قوانین قرونوسطایی و ارتجاعی نفی میشوند و روشهای غربی در برخورد با مصادیق قوانین تأکید میشوند» و…
میتوان از آخوندها سؤال کرد که اگر بازی ـ یا دقیقتر: حقّهبازیـ با مفاهیمی نظیر دموکراسی، برابری حقوق زن و مرد، حقوقبشر یا جدایی نهاد دینی از حکومت برای هدفهای تبلیغاتی، به همین آسانی است که ادّعا میکنند و هیچگونه عارضهیی برای معتقدان به مکتب مورد ادّعا بهبار نمیآورد، چرا خودشان، که بزرگترین متخصّصان قالب کردن شکل مار بهجای کلمه مار هستند، در اینگونه حقّهبازیها چندان موفقیت نداشتهاند؟ با آنکه همه میدانند که آخوندها از جانوران ذوحیاتیناند، همواره دو چهره و دوزبان داشتهاند و تضاد بین جلوهیی که در محراب و منبر دارند با آن کار دیگری که در خلوت میکنند، نهتنها هیچگاه از نظر «شرعی» برایشان مانعی ایجاد نکرده، بلکه یگانه راه سوءاستفادهشان از باورهای مذهبی مردم شمرده میشده است. هنوز از یادها نرفته که «امام راحل» از یک طرف با «شیطان بزرگ» رابطه پنهانی برقرار میکرد و تا خرخره در رسوایی ایرانگیت فرو میرفت و از طرف دیگر در همان حال ادا و اطوار «ضداستکباری» درمیآورد، راهپیمایی ضدآمریکایی بهراه میانداخت، «اسلام آمریکایی» را لعن و نفرین میکرد و…
بههمین ترتیب بوده که طی همه این سالیان، فرستادگان آخوندهای حاکم در گفتگوهای خصوصی با مخاطبان خارجیشان بهدروغ هر وعدهیی به آنها میدادهاند، ولی وقتی این وعدهها به بیرون درز میکرد بهکلّی منکرشان میشده و پخش اینگونه «شایعات» را به سوءنیت امپریالیسم و صهیونیسم نسبت میدادهاند. هنوز هم همان بساط دایر است، منتها دیگر اسمش ایرانگیت نیست، «گفتگوی تمدّنها»ست.
این دورویی و دوزبانی از امتیازهای ویژه «اسلام عزیز» است و چهرههای شاخصی مثل رفسنجانی یا لاریجانی هم به جهان عرضه کرده است. مجاهدین از داشتن چنین «امتیاز»ی محرومند. نه به این دلیل که هنوز دستشان بهدم گاوی بند نیست تا نیارمند توسّل به بند و بست پنهانی برای حفظ موقعیتشان باشند، بلکه از آنرو که نحوه نگرش آنها به مسائل ـاز جمله به مسائل دینیـ آنقدر با نحوههای سنّتی و حوزهیی نگرش آخوندی فاصله دارد که کاربرد شیوههای مرسوم آخوندها را برایشان بیهوده، بلکه زیانبخش، میکند. آنها قبل از آن که به فکر قانع کردن دیگران بیفتند، باید اوّل بتوانند برای طیف گسترده هواداران خودشان، درستی مواضعی را که اتّخاذ میکنند و سازگاری این مواضع را با اصول ایدئولوژیک خود، که مبتنی بر تفسیر ویژهیی از پیام اسلام است، ثابت کنند. نمیتوانند مثل نمایندگان «اسلام عزیز» دو بیان و دو استدلال ـیکی برای «اندرونی» و یکی برای «بیرونی»؛ یکی برای فریب تودههای «خودی»، یکی برای زدوبند با «شیاطین»؛ یکی علنی و رسمی، یکی محرمانه و غیررسمی (و درصورت لزوم قابل تکذیب)ـ داشته باشند. آنها ناچارند فقط یک حرف داشته باشند، ناچارند این حرف را بهصورت علنی و آشکار بزنند و ناچارند برای توضیح یا توجیه آن در بیرون و درون،از یک منطق واحد پیروی کنند.
امّا آخوندها، اگر از نظر شعور درک یا از نظر شیوه بررسی مسائل عقبماندگیها و ضعفهای جدّی دارند، درعوض از شمّ تند و تیز و حسّاسی برخوردارند که در جدال برای بقا، تا حدّی جبرانکننده آن ضعفها و عقبماندگیهاست. نمونه آشکارش تشخیص همین نکاتی است که در «گزارش درونی» رویشان انگشت گذاشتهاند؛ و هر چند در توضیح اهمیت این نکات درماندهاند، امّا خطر نهفته در آن مفاهیم را بهخوبی احساس و منعکس کردهاند. «خطرناک» بودن مفاهیم مزبور، بهخلاف آنچه در گزارش درونی برجسته شده، بهسبب آن نیست که میدان مانور تبلیغاتی مجاهدین را در خارج گسترش میدهد، از آن روست که در ذهن مسلمانان داخل کشور بنیانهای «شرعی» نظام ولایتفقیه را بیاعتبار میکند و در نتیجه جمع کردن بساط حکومت آخوندی را برایشان به امری «واجب» مبدّل میسازد. دموکراسی، که آخوندهای حاکم میکوشند آن را یکی از ابزارهای «تهاجم فرهنگی غرب» قلمداد کنند، از آنرو که بر حاکمیت مردم و حق بیگفتگو و غیرقابل تفویض آنها در تعیین سرنوشت خود تکیه دارد، البتّه برای غاصبانی که خود را نماینده خدا و مأمور ارشاد و قیمومت مردم صغیر و نابالغ معرّفی میکنند، نهتنها خوشایند نیست، بلکه زهر کشنده است. چون رأی عامه مردم ـهمین مردم کوچه و خیابانـ را یگانه ملاک مشروعیت حکومت میداند، تمام نهادهای قانونگذاری، اجرای قانون و قضاوت را ناشی از مردم اعلام میکند و بدینترتیب زیرآب تمام قوانین، مقرّرات و نهادهایی را که رژیم خمینی بهنام دین بر جامعه تحمیل کرده است، میزند. مجاهدین، که ادّعای نمایندگی «عالم غیب» برای حکومت بر مردم را ندارند، وفاداری خودشان را به حاکمیت مردم و تبعیت از رأی آنها، از همان آغاز کار درگیری با رژیم خمینی اعلام کردند و از جمله، به همین دلیل به روی نظام «ولایتفقیه» شمشیر کشیدند.
همین تقابل در زمینه «حقوقبشر» و احقاق حقّ کامل زنان وجود دارد. آخوندها در این زمینهها هم به محدودیتهای «دینی» اساسی و رفع نشدنی دچارند. البته در گفتگوی خصوصی با خارجیان حاضرند هر دروغی بگویند تا کار «اسلام عزیز» را پیش ببرند. دو سال و خردهیی پیش از این، من در یکی از کانالهای تلویزیونی فرانسه، ضمن گزارشی که به ایران اختصاص داشت، از زبان محمدجواد لاریجانی شنیدم که به مصاحبهگر گفت در جمهوری اسلامی ایران، همه مواد اعلامیه جهانی حقوقبشر، حتّی ویرگولهایش، طابقُ النعل بالنعل رعایت و اجرا میشوند! حیف که یادش رفت بگوید که مأمور اجرای آنهم لاجوردی است. بهقول سعدی:
مُلحِد گرسنه در خانه خالی بر خوان/
عقل باور نکند کز رمضان اندیشد
امّا اینگونه دروغپردازیهای سوررآلیستی حرفهایی هستند که آخوندها در خلوت میزنند. در عَلَن نهتنها پذیرش مفاد اعلامیه جهانی، بلکه حتی پذیرش نظری مقولهیی بهنام «حقوقبشر» کافی است تا پنبه «اسلام عزیز»شان را بزند. شاید بههمین علت بوده که حتّی خاتمی ـکه ادّعای تجدّدخواهی دارد و این ادّعا را به تصدیق «استیت دیپارتمنت» و «فارین آفیس» هم رسانده استـ تاکنون حاضر نشده در زمینه حقوقبشر اظهارنظر بکند. تنها بعضی از «متفکّران» بازنشسته یا بریده «نهضت امام خمینی» این جرأت را به خود دادهاند که بگویند در دنیای امروز، ما مجبوریم به مقوله حقوقبشر توجه کنیم و آن را بپذیریم. امّا معلوم نکردهاند که این پذیرش باید از سر اقناع و اعتقاد باشد یا از روی ناچاری و از موضع «تقیه». «متفکّران» رسمی و مشغول به خدمت استبداد مذهبی، که ناچارند در مجامع بینالمللی حضور پیدا کنند و نظر آخوندها را انعکاس دهند، برای زنان، بهجای طلب حقوق برابر با مردان، طلب «حقوق منصفانه» را اختراع کردهاند و برای مقابله با اعلامیه جهانی حقوقبشر، شترگاوپلنگی بهنام «حقوقبشر اسلامی» را؛ احتمالاً در این چشمانداز که هم بتوانند مدّعی اصلاحطلبی و ترقیخواهی شوند و هم در عین حال از سنگسار و قطع عضو و فرمان قتل «مرتد»ها دفاع کنند.
در زمینه جدایی نهاد دینی از حکومت، آنچه برای آخوندها غیرقابل تحمّل است، رفع تبعیضهای مذهبی است. «حکومت مشروعه» خمینی هرچند با مفاهیم شهروند و حقوق شهروندی بهکلّی بیگانه است، امّا همان حق حیات را هم فقط برای مسلمانان «خودی» ـیعنی درنهایت پیروان خودشـ قائل است. بقیه مردم یا مسلمانان غیرخودی و درجه دوماند، یا جزء اقلیتهای مذهبی بهرسمیت شناختهشدهیی که میتوانند در گتوهای خود زیر نظر «اسلام عزیز» روزگار بگذرانند؛ و اگر از اینها نباشند در طایفه نجسها قرار میگیرند (انواع «ملحد»، «مرتد»، «منافق»، «لیبرال»، «لائیک» و…) که هیچ حقی ندارند و بهمحض کوچکترین حرکت یا حرفی «محارب» اعلام میشوند. تمام سیستم حکومت شرعی خمینی بر روی این تبعیض دینی استوار شدهاست و همه جناحهای رژیم آن را قبول دارند. طبیعی است وقتی در این زمینه پذیرفته شده تبعیض دینی، کسی (یا جناحی) از حاکمیت، از «تحمّل» و «تساهل» و «تسامح» دم میزند، در وهله اوّل میخ تبعیض دینی را محکمتر میکوبد و بر حقانیت آن گواهی میدهد؛ بعد برای گناهکارانی که به حکم «شرع» مورد تبعیض قرار گرفتهاند، طلب تخفیف میکند، چیزی، به زبان خودشان، در حدّ صَدقه یا بلاگردان.
برداشتن معیار اعتقاد یا عدم اعتقاد به این یا آن دین برای برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی، در ایران امروز مهمترین گام برای به کرسی نشاندن حقوق شهروندی و یکسان کردن همه شهروندان در برابر قانون است. و مجاهدین از دیدگاه ایدئولوژیک خود، هیچگاه در ضرورت ـو حتی فوریتـ رفع تبعیض دینی تردیدی نداشتهاند. همه نکاتی که «گزارش درونی» به آنها توجه کرده، مضامین مهمترین مصوّبات شورای ملی مقاومتاند. مجاهدین نهتنها امضاکننده تمام این متون و تعهّدات مُندرج در آنها هستند، بلکه پذیرفتهاند که در صورت پیروزی جنبش مقاومت و سرنگونی رژیم ولایتفقیه، خودشان، بهعنوان مسئول تشکیل دولت موقّت، مأمور اجرای این مصوّبات باشند. و بهنظر من، درست همین «بینش مذهبی» است که لرزه بر ارکان حکومت آخوندی انداخته است، بهخصوص که آگاهی و اراده نیرومند، استوار و سازمانیافتهیی هم پشتوانه آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* هفته نامه «مجاهد»، شماره ۴۱۷- ۹آذر ۱۳۷۷