برگی از تاریخ - محاکمه دکتر مصدّق*

 

   پس از کودتای اسارتبار ۲۸مرداد۳۲، دکتر محمد مصدّق دستگیر و زندانی، و اندکی بعد در دادگاه نظامی محاکمه شد. محاکمه مصدق، به‌رغم خواست شاه، به محاکمه سلطنت پهلوی تبدیل شد و دکتر مصدق در طی آن، با ارائه اسناد و مدارک، دوران سیاه حکومت رضاشاه، رژیم شاه و گردانندگان دادگاه، از‌جمله سرتیپ حسین آزموده، دادستان دادگاه، را رسوا کرد.

   نخستین جلسه بازپرسی از مصدق در روز ۲۶شهریور۳۲ برگزار شد و مصدق ضمن این که خود را نخست‌وزیر قانونی اعلام کرد، اتّهامهای وارده را «قویاً»‌تکذیب کرد و قرار بازداشت خود را مورد اعتراض قرار داد.

   بازپرسی در ۵جلسه صورت گرفت. پس از آخرین جلسه در روز ۷مهرماه، سرتیپ آزموده در روز ۹مهرماه ادّعانامه خود را علیه دکتر مصدق، به‌عنوان متهم شماره یک، و سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش دولت دکتر مصدق، به عنوان متهم ردیف۲، تنظیم کرد و برای هر دو، به جرم «سوء‌قصد به منظور به‌هم زدن اساس حکومت و ترتیب وراثت تخت و تاج و تحریص مردم به مسلّح شدن برضد قدرت سلطنت»، تقاضای اعدام کرد.

   روز ۱۶مهر۳۲ بیش از دو هزار تن از دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دستگیری و محاکمه دکتر مصدق در سه نقطه تهران ـ‌ خیابان فردوسی، خیابان پهلوی و چهارراه قوام‌ـ با شعار «مصدق پیروز است» راهپیمایی کردند. در این روز هزاران اعلامیه در پشتیبانی از مصدق در تهران پخش شد.

  این تظاهرات با هجوم مأموران فرمانداری نظامی و زخمی شدن و دستگیری عده‌یی از دانشجویان روبه‌رو شد.

   نخستین جلسه دادگاه دکتر مصدق به ریاست سرلشکر نصرالله مقبلی، در روز ۱۷آبان۱۳۳۲ در پادگان سلطنت‌آباد تهران تشکیل شد. در این جلسه، که برای رسیدگی به صلاحیت دادگاه و دادستان تشکیل شد، دکتر مصدق با اشاره به سرتیپ آزموده، گفت که من به صلاحیت «آن مرد» اعتراض دارم و از آن پس نیز، تا پایان دادرسی، همین اصطلاح را به‌کار برد. آزموده نیز در آن جلسه و جلسات بعدی، به پیشوای آزادی ایران بارها اهانت کرد و کینه خود و دولت متبوعش را از افشاگریهای مصدق، که در مطبوعات منعکس می‌شد، نشان داد.

   در روز ۲۱آبان۳۲، دانشگاه، مدارس و بازار تهران در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق بسته شد و طرفداران مصدق در دانشگاه و خیابانهای مرکزی شهر، از جمله ناصرخسرو، خیام، بوذرجمهری، پهلوی، شاه‌آباد و بهارستان راهپیمایی کردند. این راهپیماییها نیز با یورش مأموران حکومت نظامی روبه‌رو شد و عده‌یی از مردم دستگیر شدند.

   دادگاه دکتر مصدق تا ۳۰آذر۳۲ به‌طول انجامید. در این مدت، دکتر مصدق در ۳۵جلسه دادگاه، که جمعا ً‌۴۴روز و ۱۴۱ساعت به‌درازا کشید، دربار و همپشتان داخلی و خارجی آن را رسوا کرد و بر دلهای داغدار مردم مرهمی نهاد. خود او درباره این محاکمه «دستوری» گفته بود: «خدا را شکر می‌کنم که این محاکمه فراهم شد تا بتوانم حقایقی را به‌ گوش ملت ایران برسانم. ‌تنها کسی که از این محاکمه استفاده می‌کند، دکتر محمد مصدق است و بس. این هم خواست خداست. چه از این خوبتر که من در راه ایران عزیز زجر بکشم و چه از این بالاتر که من در دنیا مظلوم معرفی شوم و چه افتخاری از این بالاتر که با رأی دادگاه از بین بروم».

   سرهنگ جلیل بزرگمهر، که در دادگاه بدوی وکیل تسخیری دکتر مصدق بود و در دادگاه تجدیدنظر، دکتر مصدق او را به عنوان وکیل خود تعیین کرد، با امانتداری و دقت، مجموعه وقایع دادگاه دکتر مصدق را در کتاب «مصدق در محکمه نظامی» گردآورده است. این کتاب چهره تابناک و عزم استوار دکتر مصدق را برای افشای دربار و حامیانش و دفاع از آزادی و حقوق حقه مردم نشان می‌دهد. به‌عنوان نمونه آخرین بخش دفاعیات مصدق را، که در این کتاب آمده است، در زیر می‌خوانید:

   «… تنها گناه من، گناه بزرگ و بسیار بزرگ من، این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اِعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراتوریهای جهان را از این مملکت برچیده‌ام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین‌المللی درافکنده‌ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده‌ام و به قیمت جان و عِرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همّت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات؛ این همه تهدید و تضییقات، از علّت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به‌خوبی می‌دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار بر‌آیند… حیات و عِرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و  سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آن‌چه برایم پیش آورده‌اند، هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر‌حدّ امکان انجام داده‌ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقّتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس، چند صباحی دیر یا زود، به پایان می‌رسد، ولی آن‌چه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است…»

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

* هفته نامه «ایران زمین»، شماره ۷۱، ۱۵ آبان ۱۳۷۴