شب یلدا

 

 

    «شب یلدا»، شب اوّل زمستان، تاریک‌ترین و درازترین شب سال است. به باور اقوام آریایی، از کهن ترین زمان، شب یلدا مظهر ظلمت و تاریکی و خورشید نماد نور و روشنایی بود و مهر (میترا)، در شب یلدا؛ درازترین و تاریک ترین شب سال، زاده شد. در گاهشمار میترایی، روز اوّل دی، نخستین روز سال به حساب می آمد.

    آیینِ شب یلدا مانند جشن نوروز، همزاد همیشگی اقوام آریایی بود. کسی به درستی نمی داند این آیین از چه زمانی آغاز شد؛ از زمانی که اقوام آریایی در جنوب سیبری می زیستند یا زمانی که در کناره جنوبی دریاچه خوارزم (اورال) بارافکندند و آن را زیستگاه خود کردند و قرنها در آن جا ماندند یا زمانی که آریاییان بر فلات ایران چیره شدند و «ایران» پدیدآمد.

  اقوام آریایی از زمانهای کهن در شب یلدا، از سر شب تا دمیدن خورشید، دور هم جمع می شدند و زیر کرسی یا گِرد سفره یی که بر آن انواع آجیل و خشکبار و قاچهای هندوانه و انار چیده شده بود، می نشستند و با گرمدلی، به کلام راویان و نقّالانِ افسانه ها، حماسه ها و پهلوانیهای کهن آبایی گوش می سپردند و  با چراغ همدلی و دوستکامی، شومیِ سیاهی این شب را به در می کردند، و سبُک جان و شیفته دل، به انتظار تولّد دوباره خورشید (مهر) می نشستند.

   شب یلدا، مانند جشن مهرگان، ریشه در آیین مهر دارد. ایرانیان کهن روز اوّل زمستان را روز زایش میترا (مهر) می‌دانستند و آن را جشن می‌گرفتند.

   مهر (میترا)‌  در فرهنگ ایرانی داستانی بس دیرینه دارد. کهن‌ترین خدایی بود که آریاییان نخستین او را می‌پرستیدند. او خدای جهان، مظهر توانمندی، روشنایی، نیکی و رحمت بود. خورشید، چشم بینای خدای مهر، جهان را از گزند اهریمنِ تاریکی و سرما پاس می‌داشت و به یاری آب، خاک، آتش و باد، زمین را بارور می‌کرد تا انسان بتواند در آن به آرامش زندگی کند.

    در این آیین، مهر مظهر نور و روشنایی و اهریمن نماد تاریکی است، و این دو در کار نبردی همیشگی هستند که در نهایت به ‌سود مهر به پایان می‌رسد و جهان را روشنایی ابدی فرامی‌گیرد.

   مهرورزی، عشق به همنوع، دوری از کینه، داشتن تساهل و ملاطفت نسبت به پویندگان آیین‌های دیگر، از ویژگیهای آیین مهر بود. در این آیین، جهان آمیزه‌ یی از نور: مظهر خدای مهر‌ و تاریکی: ‌مظهر اهریمن‌ بود و هر پوینده راه مهر می ‌بایست در راه گسترش نور، که در میان مردمان، در شکل عشق، پاکی، صفا و صلح و راستی خود را نشان می‌دهد، بکوشد و با مظاهر اهریمن ـ‌ کینه، سختدلی، فساد، آدمکشی و دورنگی و دروغ‌ ـ بجنگد و از این راه خود را، هرچه افزون ‌تر، شایسته تقرّب و نزدیکی به خدای مهر بنماید. در این پیکار، ترک جان و مال و نام و ننگ، اولین گام و منزل به حساب می‌آمد.

 

 

«یلدا»ی حافظ

صحبتِ حکّام ظلمت شب یلداست/

            نور ز خورشید خواه، بو که بر آید

 

      در نگاه حافظ، همدمی و یاری جویی از حاکمان مثل دل سپردن به ظلمت شب یلدا، تاریک ترین و دیرپاترین شب سال است. نور را از خورشید باید خواست با آرزوی آن که «برآید» (طلوع کند).

               «بر سر آنم که گر ز دست برآید/

                             دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد/

                     دیو چو بیرون رود فرشته درآید       

صحبتِ (=همدمی) حکّام ظلمت شب یلداست/

                         نور ز خورشید جوی بو که برآید  

بر در ارباب بی مروّت دنیا/

                      چند نشینی که خواجه کی به درآید؟

ترک گدایی مکن که گنج بیابی/

                         از نظر رهروی که در گذر آید

صالح و طالح (=بدکردار)، متاع خویش نمودند/

                               تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبلِ عاشق تو عمر خواه که آخِر/

                       باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست/

                       هر که به میخانه رفت بی خبر آید»