شیطان زمانی پیروز می شود که انسانهای نجیب سکوت می کنند. ادموند بروک
بسیاری از کسانی که بعد از قیام خرداد سال 1388 از ایران گریخته اند و اکثر اصلاح طلبان آرزو می کنند که مبدآ تاریخ ایران همین قیام 1388 باشد تا هم از شر پیشینه ناپاکشان خلاص شوند و هم چهره منادی و آزادیخواهی بخود بگیرند. آقای ابراهیم نبوی که از پیشینه خود بسیار شرمگین است از این دست آدمها می باشد. نامبرده آرزوی خودش را در مقاله ای با عنوان (داری با کی حرف می زنی) به روشنی به نمایش گذاشته است.
22 سال بعد از وقوع قتل عام زندانیان سیاسی اینک عده ای قصد لاپوشانی، مصادره، تحریف و وارونه کردن آن جنایت رادارند. فرهمند علیپور، حامد مفیدی، مسیح علی نژاد و ابراهیم نبوی از این جمله اند. همه این نوشته ها با ادبیاتی متفاوت اما مضمونی واحد به دنبال تحریف واقعه ای هستند که اینک تبدیل به مسآله ملی شده است. هر دو جناح در توافقی غیرمکتوب تلاش می کنند که آثار این جنایت را تا آنجا که در توان دارند از بین ببرند. تخریب گورهای جمعی در رشت و خاوران و دیگر جاهای ایران آن روی همین سکه ایست که اصلاح طلبان در خارج کشور شروع کرده اند. جناح غالب تلاش می کند که آثار فیزیکی قتل عام را از بین ببرد و جناح مغلوب تلاش میکند با تحریف و وارونه جلوه دادن این جنایت زمینه فراموشی آن را در اذهان فراهم کند.
مقاله آقای نبوی از این نظر همه مرزهای وقاحت را درنوردیده و آشکارا به حافظه تاریخی یک ملت توهین می کند و عامدانه بسیاری از واقعیتها را وارونه جلوه می دهد. او مینویسد.( فرض کنید همین حالا آقای <آ> این اجازه را داشته باشد که دو ساعت در تلویزیون رسمی ایران برای 70 میلیون نفر از مردم ایران ماجرای دقیق کشتار 67 را شرح دهد اولین سوالی که برای افکار عمومی مطرح خواهد شد این است که اصلا کشتار 67 چیست؟! مجاهدین خلق و چریکهای فدایی چه کسانی هستند و اگر این موضوع این قدر مهم است پس چرا حالا در مورد آن حرف می زنید؟ و به فرض که اختناق و سانسور باعث شده باشد که چنین واقعه ای از منظر مردم دور بماند طرح آن چه مشکلی از زندگی امروز ایرانیان را حل می کند؟) آقای نبوی از آنجایی که خود زمانی یکی از مددکاران و تئوری پردازان جنایت در ایران بوده است وجود سانسور و اختناق را در 30 سال گذشته فرض می پندارد نه واقعی. چرا که اگر این پدیده را واقعی بداند لاجرم باید در وهله اول به نقش خود و سایر دوستانش در تثبیت این سانسور و اختناق اعتراف کند. اما اینکه افکار عمومی اولین سئوالش این است که کشتار 67 چیست؟ آقای نبوی آشکارا خود را به فراموشی می زند وگرنه همه مردم در جریان مبارزات انتخاباتی همین انتخابات شاهد بودند که آقای موسوی به هر دانشگاهی که برای تبلیغ می رفت شعار 67- 67 کلافه اش می کرد. از شمال تا جنوب از دانشگاه بابل تا دانشگاه شیراز و دانشگاه زنجان
همچنین به آقای نبوی باید گفت وقتی رژیمی به مدت 30 سال از دست دشمنی به بزرگی مجاهدین خود را به در و دیوار می زند مردم ایران نه به اندازه شما خرفت و لوده هستند که ندانند مجاهدین چه کسانی هستند و نه به اندازه شما با این جریان دشمنی دارند که این دشمنی کورشان کند و حقایق را نفهمند. اینکه طرح قتل عام 67 چه مشکلی از زندگی امروز ایرانیان را حل می کند را هم از قول آقای هژبر پلاسیجی از مقاله (شصت وهفتی از آن خودشان) نقل می کنم.
مسأله دادخواهی کشته شدگان دهه شصت به محاکمه کشیدن تمامی عوامل ریز و درشتی است که در تحکیم تثبیت و ماندگاری نظامی که هزاران نفر از مخالفان خود را به جوخه های اعدام سپرده نقش داشته اند. این البته بدون در نظر گرفتن آن دسته از اصلاح طلبانی است که در شمار عوامل اجرایی کشتار بودند. و من اضافه میکنم که مادامی که دادخواهی این فاجعه ملی بی پاسخ بماند امکان وقوع دوباره آن وجود دارد و مردم ایران و آزادیخواهان واقعی با تمامی قوا این موضوع را پیگیری می کنند. گزیدگی آقای نبوی و جماعت اصلاح طلبان از طرح این مسئله هم بسیار قابل فهم است آنها خوب می دانند که در پشت قتل عام زندانیان چهره کریه و بی رحم خمینی است که باید به محاکمه کشیده شود و این پاشنه آشیل هر دو جناح است. نبوی و دوستانش در رابطه با خمینی به یک دوگانگی غیرقابل علاج برخورد می کنند اگر خمینی را انکار کنند بی هویت می شوند و اگر بپذیرند باید هزینه جنایاتش را بپردازند آنها برای فرار از این دو گزینه – گزینه سومی را ابداع و ترویج می کنند. بی خبری از قتل عام زندانیان ،فرض اختناق و سانسور در دهه شصت، عملیات فروغ جاودان علت قتل عام ها،
همه و همه در همین گزینه قابل تبیین می شوند. تنها چیزی که این آقایان از آن غافلند سختگیری تاریخ قانومندی هستی و وجدان بیدار یک ملت است اینها نمی فهمند که هر کس چه با کلاه چه با روسری چه با کراوات چه با عمامه برای عبور ار این مرحله تاریخی باید با 2 مقوله تعیین تکلیف کند 1 مقوله خمینی و 2 جنایات دهه شصت و در رأس آن قتل عام سال شصت و هفت. آقای نبوی که یکی از سرچماقدارن انقلاب فرهنگی در دانشگاه شیراز بود، فکر میکند که همه مردم مثل خود ایشان به الزایمر تاریخی مبتلا شده اند و خاطره دانشجویی را که این همکار لاجوردی از پشت بام دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز به پایین پرتاب کرد را فراموش کرده اند برای روشن شدن مواضع ایشان در آن دوران خوب است یادآوری کنم در دانشگاه شیراز چماقداران خمینی به سرکردگی همین آقای ابراهیم نبوی علاوه بر اینکه در روز به دانشگاها هجوم میآوردند، شب ها هم به خوابگاه دانشجویان بی پناه حمله میبردند ... شرح آن نامردمیها باشد تا وقتی دگر...او برای دفن این سابقه ننگین است که در مقاله اش مینویسد [برخی از بیماران سیاسی بیرون کشور، ناخودآگاه معتقدند هر کسی که در حکومت کار می کند، یا با آن کنار آمده مزدور رژیم است].
درورای همه اینها آقای نبوی در بازخوانی گذشته خود دچار مشکل اساسی است برای کمک به ایشان در بازیافت شخصیت گم شده اش قسمتی از مقاله آقای محمدنوری زاد همکار سابق خودشان را که با عنوان (روسپی های سرزمین من) به ایشان یادآوری می کنم شاید این قسمت مقاله آئینه ای تمام قدی برای آقای نبوی باشد.
دخترکان روسپی سرزمین من می دانم که شما را جز از آوارگی هر روزه چاره ای نیست اما من روسپی زیرکم با ظاهری پر فریب با کراوات و یا دکمه های بسته از بیخ حکایت روسپی گری خویش را به اختفا می برم. هر دوی ما روسپی هستیم هم شما هم من، شما سرمایه های شرافت خویش را به حراج می نهید و من به اسم خدا سرمایه های شرافت تاریخ سرزمین خویش را به تاراج می برم پس روسپی حرفه ای منم نه شما...
حرف آخر اینکه قتل عام 67 صرف نظر از وابستگی حزبی و سازمانی آن عزیزان در خون خفته یک واقعه ملی و میهنی و از سرمایه های شرافت تاریخی یک خلق است پس بر همه نجیب زادگان این مرز و بوم فرض است که این سرمایه عظیم ملی میهنی را از گزند حرامیان، شیاطین و روسپی های حرفه ای در امان دارند.
محمد حسین توتونچیان زندانی سیاسی دهه 60