از « ستودان» زنده کی آید برون؟
گر بیاید مُرده ای زنده نماست!
ـ رضا پهلوی از هر کس دیگری بیشتر به این امر واقف است که بازگشت سلطنت به ایران امری چسبیده به مرز ناممکن است!(نمیگویم غیر ممکن، چون اینگونه تغییر و تحولات اجتماعی و بازگشتها، هرچند نمونه تاریخی و تجربی هم نداشته باشد از شمول قانون احتمالات بیرون نیست).
ـ اما بخت بسیار ناچیز تر از باز گشت سلطنت، شاه شدن خودش است!
ـ نه توانش را دارد، نه انگیزه اش و نه اراده اش! به هیچ روی اهل ریسک کردن و پذیرش خطر نیست. آینده نگری او مبتنی بر ترس نهادینه شده در اوست، به همین علت است که لرزیدن های روانیاش را در پوشش آینده نگری و عاقبت اندیشی پنهان میسازد.تجربه کارهای او از پی مرگ پدرش تا امروز نشان از این واقعیت دارد!
ـ خودش مبتکر هیچ کاری نبوده و هرآنچه را هم به او پیشنهاد شده یا به گردنش نهادهاند، از آغاز در ذهنش راه گریز از آن را به عنوان بزرگترین بخش آن برنامه برجسته کرده است! با همین زمینه ی فکری و روانی است که در رابطه با رژیم جمهوری اسلامی، هم بازیچه آن است و هم بازیگر! این آخری براستی روشن تر از خورشید است!
ـ گمانم بسیار نزدیک به یقین است که هزینههای به اصطلاح کنفرانسها، گفت و شنودها و گردهم آییهای شاه پرستانه( اغلب مسخرگی صرف و از منظری هم قابل ترحم) نه از نفقهی جیب مبارک شاهزاده و نه از کرامت مادرش که از برکت هم افقی بیگانه ها و ایرانی های وابسته به رژیم آخوندی تامین میشود!
ـ تجلی این گمان نزدیک به یقینم را علاوه بر اقرارهای صریح و تلویحی به شیوهی فراهم شدن پول برای هزینه های ملوکانه را در رنگارنگی و گوناگونی پرچم هایی که شاه پرستان در اجتماعاتشان حمل میکنند ، میتوان به روشنی دید. بعید است تصادفی بودنِ تجمیع پرچم شیرو خورشید با تاج و پرچم پنجاه ستاره ی ایالات متحده و پرچم ساواک و پر چم ستاره ی داود نشان را!
ـ بر این اساس نکته آخر برایم این است که رضا پهلوی هرچند آرزوی تاج وُ تخت را دارد، امّا در راه و کاری که در پیش گرفته وُ بند وُ بساطی که راه انداخته( یا برایش راه انداخته اند یعنی :در پس آینه توتی صفتش داشته اند) دچار هیچ توهمی نیست. انگار لحظه به لحظه وُ مو به مو رقص را به یرلیغ می کند!
جمشید پیمان ۲۳/۴/۲۰۲۵