سازهای شبانه می خوانند
از من و خاطر ات رنگارنگ
سینه هاشان پُر است از رؤیا
چون من و قصُه های شیرینم.
سازهای شبانه می خوانند
از دل و آرزوی مانده درآن
از گذاری که لحظه لحظه اش تلخ است
از شبان همیشه خونینم.
سازهای شبانه می خوانند
همنوا با سکوت خانه ی من
زخمه هاشان پُراز ستاره و ماه
چون من و خواب های رنگینم.
سازهای شبانه تنهایند
همچو ما باهمان تنهایان *
نه درودی به لب نه بدروی
چون من و همرهان غمگینم.
سازهای شبانه می خوانند
مثل عین القضات بر سر دار
مثل عیسا به زیر کوه صلیب
حرفشان ؛ حرف های دیرینم .
*از احمد شاملو:
کوه ها باهمند و تنهاینـد
همچو ما باهمان تنهایان