حاصل ۴۶ سال حاکمیت قرون وسطایی شیخان ریایی در یک کلام در گسترش مرگ و نیستی و ویرانگری خلاصه می شود! مرگ و تباهیِ نه فقط انسان بلکه هرجنبنده ای که حق حیات دارد. شاید بتوان گفت که سنگینی خیانت این تبار جنایتکار به امید و اعتماد مردم بمراتب ویرانگرتر از شکنجه، اسارت و قتل عام دهها هزار بهترین فرزندان آزادیخواه ایرانزمین بوده است. با این همه یک شاهکار ملاها در امر احیا کنندگی که در حد معجزه می نماید را نمی شود نادیده گرفت: زنده کردن بقایای دیکتاتوری سلطنتی از گور تاریخی شان!
در این بستر است که شاهپرستان به خود مدال افتخار مشروعیت میدهند که نسبت به متحد تاریخی خود، یعنی شیخ، کمتر مرتکب اعدام و شکنجه و چپاول اموال مردم شده اند؛ آنها با زبان دراز از قبر سربرآورده و بیرون خزیده و طلبکار هم شده اند! اگر این معجزه “امام خمینی!!” نیست، پس چیست؟
آنها انقلاب ۵۷ که همه آحاد مردم در آن شرکت داشتند را وقیحانه فتنه می نامند، همان واژه ای که رژیم ولایت فقیه نیز به قیامهای مردم در آبان ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ و دیگر حرکت های اعتراضی مردم برای آزادی نسبت می دهد؛ شاهپرستان نه از ملاهای جنایت پیشه که از پیشتازان مجاهد و فدایی خلق کینه عمیقی بر دل دارند، زیرا آنها بدرستی می دانند که ملاها نه نقشی در سرنگونی شاه ایفا کردند، و نه تضاد بنیادینی با ساختار استبدادی او داشتند. به همین دلیل هم برغم همه کلی گویی ها و شکلکهای مبارزاتی در فضای مجازی، هیچ ابایی از ابراز وحدت عملی با ملاها و سپاه و بسیج ضدخلقی و نیروهای امنیتی و انتظامی آنها بر علیه آزادیخواهان واقعی ندارند.
“ کینگ رضا پهلوی -خدای هر ایرانی” مدافع خشونت پرهیزی هم است تا بزعم خود مبارزه مشروع مجاهدین خلق را مخدوش کند، اما در عین حال پیشانی بر دیوار ندبه می کوبد و از “فرشته” دوران التماس می کند که او را سوار بر “پهپاد سیاست” و در غریو بمب های خارجی به قدرت بازگرداند! در تازهترین شاهکارش کانال ارتباطی با پاسداران و بسیجیان و نیروهای امنیتی ایجاد میکند، اما همزمان برای کیان پیرفلک ها و هزاران گل پر پر شده توسط همین پاسداران جانی اشک تمساح می ریزد!
همدستی و شراکت شاه و شیخ در پایمال کردن حقوق مردم اما تنها منحصر به تاریخ ایران نیست. برغم ظاهر و خاستگاه متفاوت طبقاتی آنها، اتحاد شوم این دو جریان همزاد ارتجاعی و ضدتکاملی به قرون وسطی بر میگردد. در آن دوران همه چیز با ظهور مالکیت مشترک شاه و شیخ بر زمین و قلمروهای جغرافیایی زندگی مردم آغاز شد. جامعه انسانی در آن دوره از تاریخ به سه طبقه تقسیم میشد. روحانیت، طبقه نخست را تشکیل می داد، طبقه دوم متشکل از اشراف و شاهزادگان بود و طبقه سوم را سایر اقشار جامعه و اکثریت دهقانان و فرودستان تشکیل می دادند که با کار طاقت فرسا موظف به پرداخت مالیاتهای سنگین برای زندگی اشرافی – انگلی طبقات مافوق بودند. در رأس همه این طبقات، پادشاه قرار می گرفت.
روحانیت مرتجع (پاپ ها، کاردینالها و آیت العظمی های ریایی) برای توجیه قدرت بلامنازع شاهان و امپراتورها به یاوه و خرافهای بنام “موهبت الهی” استناد می کردند که مدعی بودند از سوی خدا به پادشاهان اعطاء گردیده و بر طبق آن برای شاهان نقش واسط بین مردم و خدا را برسمیت می شناختند؛ و البته هر گونه مقاومت در برابر آن، تخاصم و جنگ با خدا (مفسد فی الارض) تلقی می گردید.
با آغاز عصر روشنگری در اروپا و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ بساط سلطنت خودکامه و روحانیت ارتجاعی بتدریج جمع شد. از آن پس اگرچه نظامهای خودکامه سلطنتی با کمک استعمار و بدلیل عقب ماندگی اجتماعی و عدم رشد کافی نیروهای مولده، سایه شوم خود را تا دهه های بعد نیز بر سرنوشت بسیاری از مردم جهان مستولی کردند، اما همیشه در نگاه و عمل مدافعان حق حاکمیت مردم به مثابه زائدهای باقیمانده از فرهنگ عقب مانده قرون وسطی مطرود بودند.
انقلاب مشروطیت در ایران نیز بعنوان یک نمونه منحصر بفرد در منطقه – حتی پیشتر از انقلاب اکتبر در روسیه – آغاز عصر روشنگری در مشرق زمین بود که برای نخستین بار قدرت بلامنازع شاهان جبار در کشورمان را به چالش کشید و بر دجالگری حکمرانی “ژن برتر” بر فرودستان جامعه با ادعای ریاکارانه “موهبت الهی” خط بطلان کشید.
اکنون در بزنگاه سرنگونی رژیم ضد مردمی و ضد ایرانی به بهای جان دهها هزار مبارز و مجاهد، بچه شاه همچون یک راهزن سیاسی، با اتکا به نیروهای ارتجاعی - استعماری و همچنین عقب مانده ترین و فرصت طلب ترین اقشار اجتماعی بدنبال سرقت حاصل جانفشانی های مردم است. البته هدف اتحادهای پوشالی از سوی بچه شاه، چون فرشگرد، ققنوس، منشور مهسا، همگرایی و اخیرا هم “همکاری ملی برای نجات ایران” که قرار است از ۲۵ تا ۲۶ ژوییه در مونیخ برگزار شود، جز سنگ اندازی در مسیر استراتژی واقعی سرنگونی رژیم نبوده و خود نیز به آن اذعان می کنند (رجوع شود به مصاحبه نوری علاء با یک تلویزیون معلوم الحال).
تجربه هم نشان داده که طول عمر این ائتلافهای پوشالی بدلیل فقدان هر گونه ساختار واقعی و ما به ازای مادی آن، چیزی در حد نیمعمر(Half-life (ناپایدارترین ایزوتوپها در دنیای فیزیک است؛ بهسرعت شکل میگیرند و بهسرعت محو میشوند. از همینرو وز وز سیاسی این جریانها در برابر آلترناتیو منسجم و دموکراتیک شورای ملی مقاومت ایران، تنها به مزاحمت یک مگس در هنگام نوشیدن چای میماند.
چرا که بر طبق علم اجتماع و روند تکامل آن، در قرن بیست و یکم تنها حشراتی چون مورچگان و زنبورعسل برای بقاء به "ملکه" و "شاه" نیاز دارند، نه انسانهای آگاه و آزاد.